"" مرز انحطاط با نگاهی به آموزش و پرورش در ایران "" اشاره کردم که در جامعه مدرن "" حوزهٔ دانش از ساختار قدرت "" جدا شده، در ایران، این پدیده، به طرز عجیبی، خود را با انحطاط تلنبار کرده، ما در این جامعه، با "" ساختارهای قدرتی طرفیم که به جای علم، جهل "" تولید میکنند و همین "" ساختارهای جهل تولید کن علم در جامعه جماعتی شاهنامه خوان، به دلیل "" ناسیونالیزم رومانتیک "" به شکل عجیبی "" وفادار به ساختار قدرت و عناصر تشکیل دهندهٔ این سیستم "" باقی مانده اند. بدبختی اینجاست که ساده لوح هائی که هتی در خارج "" جامعه شناسی "" خوانده اند قصد ورود به این "" مدار انحطاط "" را با رویکرد "" گفتمانی پست مدرن "" کرده اند در حالیکه این جامعه شناسهای ساده لوح نمیدانند که در دنیایی مدرن، حوزهٔ دانش، خود را از زنجیر قدرت، آزاد کرده است. حالا شما ببینید به دلیل "" شکست کارکرد دانشگاه در
"" مرز انحطاط با نگاهی به
"" مرز انحطاط با نگاهی به
Anonymous
جامعه فارسی ""، ساختارهای این جامعه، توان سیستم سازی را ندارند و بدون سیستمسازی توانا، شما نمیتوانید در دنیائی که علم هر ۷ هفت سال دو ۲ برابر میشود رقابت کنید، نتیجهٔ آن، "" تشدید اصطکاک جامعه جماعت شاهنامه خوان، با دنیایی پیرامونی است، پیشتر اشاره کردم که "" شاهنامه باعث شد مرز واقعیت با فانتزی در جامعه فارسی "" از هم فرو بپاشد، اینک کّل نهاد آموزش و پرورش، تبدیل به ابزاری شده که این تضاد را، تشدید میکند.