Skip to main content

مادرم از خاطرات مادر بزرگم در

مادرم از خاطرات مادر بزرگم در
Anonymous

مادرم از خاطرات مادر بزرگم در زمان جيلولوق میگوید که سربازان ارمنی در ارومیه کودکان ترک را سر نیزه بلند میکردند. اهل ارومیه میدانند که زمان شاه این شهر بسیار چند فرهنگی بود. بچه های همبازی ما ارمنی، آسوری، یهودی و بهایی بودند و ما بچه ها به خانه همدیگر رفت و آ مد میکردیم و غذا می خوردیم. مادرم مدیر مدرسه بود و پدرم پزشک و هیچ یادم نمی آید که در خانه ما نسبت به ارامنه یا دیگران بد گفته شده بود. بنابراین نقل قول به احتمال زیاد معتبر است. بار اول که دوستان ارمنی ما که خواهر و برادر بودند به خانه ما آمدند مادرم برايمان خوردنی گذاشت. آنها اول نخوردند و در عالم بچگی گفتند که به آنها گفته اند که خانه ترکها ( یا غیر ارمنی ، درست یادم نيست) چیزی نخورند. البته بعد خوردند.
از این داستان منظوري ندارم که بگويم ارامنه بدند. دوستان دختر و پسر ارمنی در دانشگاه هم در ایران داشته ام. ولی درست نیست که

تاریخ یکطرفه گفته شود.
اصل این است که در تاریخ بشریت هر قومی به نوبت خود صعود و نزول داشته است. کشورهای مختلف امپراطوری ایجاد کردند، ظلم کردند و مضمحل شدند. مصریان، ژاپنیها، چینیها، ایرانیان، اعراب، ترکان، روسیه، فرانسه، انگلستان، و وو....
هیچ ملتی از ملت دیگر بهتر یا بدتر نست. جنایت یک ملت باید به حساب همه بشریت نوشته شود . فقط باید حقیقت را گفت و کتمان نکرد تا بشریت بتواند مگر راه علاجي از دست خود بیابد.