Skip to main content

آقای حسن جداری گرامی، از نقد

آقای حسن جداری گرامی، از نقد
کاوه جویا

آقای حسن جداری گرامی، از نقد شما سپاسگزارم و می کوشم ایرادهای شما را پاسخ دهم:
1 ـ پیداست که دیدگاه سیاسی شما دیدگاهی ایدئولوژیک و مبتنی بر مارکسیسم سنتی است. دموکراسی را با حاکمیت "بورژوازی" برابر دانسته، خواهان "دیکتاتوری پرولتاریا" هستید. من با ایدئولوژی شما به رویدادهای سیاسی و اجتماعی نمی نگرم. از این رو برخی از گزاره هایی که برای شما حقیقت مطلق هستند، اساساً مورد باور من نمی باشند. برای نمونه اینکه شما "دموکراسی" را که گونه ای شیوه ی حکومت و مفهومی سیاسی است، با "سرمایه داری" که ویژگی گونه ای از نظام های اقتصادی است یکی می کنید، خطایی بینشی است که از دگماتیسم ایدئولوژیک شما برمی خیزد و با واقعیات جوامع انسانی سازگاری ندارد. دموکراسی، تعیین حاکمان با انتخابات آزاد از راه رأی گیری همگانی است و در راستای حقوق و سود همه ی شهروندان، نه آنچنانکه شما ادعا می کنید در جهت منافع بهره کشان.

دموکراسی، از آنجا که حکومت را بر نظر آزاد همه ی مردم استوار می کند، مسلماً حقوق همگان، از جمله کارگران و زحمتکشان را، بسیار بیشتر از "دیکتاتوری"، که مورد عنایت شماست، تأمین می کند.
2 ـ نوشته اید که " اآقای جویا میخواهد به جای رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی، رژیمی از نوع سرمایه داری غربی در ایران حکومت را در دست داشته باشد". این ادعا نیز برخاسته از نگاه سنتی ایدئولوژیک شماست که رژیم سیاسی را با نظام اقتصادی یک کاسه می کنید و با درکی ساده از دگم "اقتصاد زیربناست" به وجود نهاد سیاست، به عنوان نهادی مستقل در جامعه باور ندارید. نهادهای اجتماعی، هرچند از هم اثر می پذیرند، اما هرگز به گونه ی خودکار و ماشین وار عمل نمی کنند که مثلاً هرگاه در جامعه ای دموکراسی انتخاباتی دیدیم، فوراً نتیجه بگیریم که این کار "بورژوازی" است! من خواهان دموکراسی هستم، نه آنگونه که شما می گویید خواهان سرمایه داری.
3 ـ نوشته اید: " دموکراسی داریم تا دموکراسی" و سپس دموکراسی مورد نظر مرا مردود شمرده اید. پیداست که "دموکراسی خوب" از دید شما همان رژیم "دیکتاتوری پرولتاریا" ست، که البته بارها آزمایش خود را در جاهایی چون شوروی پیشین و کشورهای اروپای شرقی پس داده و هربار به پیدایش طبقه ی جدیدی انجامیده است که برای مردم این کشورها، بویژه کارگران و زحمتکشان، فقر و نابرابری و اختناق به ارمغان آورد و تومار آن با جنبش های گسترده ی مردمی در دهه ی 1980 و 1990 بسته شد. من چنین رژیم هایی را هرگز دموکراتیک نمی دانم، چنانکه رژیم حاکم در کامبوج دوران "پول پوت" و کره ی شمالی کنونی را، هرچند که هریک باری از واژه های "دموکراتیک" و "خلقی" و مانند اینها را به نام خود بیاویزند. مقصود من از دموکراسی، همان رژیم سیاسی ای است که سالهاست در کشورهایی چون سوئد، دانمارک، آلمان، نروژ و مانند اینها برپا شده و شما آنها را دموکراسی غربی می خوانید. کاش شما هم نمونه های دموکراسی مورد نظر خود را نام ببرید، تا روشن شود " دموکراسی خوب" شما چگونه رژیمی است.
3 ـ اینکه می گویید: " باید از آقای جویا پرسید آیا ایجاد جامعه ای نظیر سوئد و انگلستان با سنت های دیرینه بورژوا دموکراتیک، در ایران امکان دارد؟"، نشان دهنده ی عدم باور شما به شایستگی ملت ایران برای داشتن رژیمی دموکراتیک است. چنانکه در خود نوشتار آمده است، مردم ایران امروز دارای شاخص های فرهنگی ای هستند که قابلیت آنان را برای داشتن سامانه ای دموکراتیک محرز می سازد. مردم ایران هرگز از مردم کشورهایی چون بولیوی، سنگال، فیلیپین و کنیا ـ که هریک سالهاست به دموکراسی رسیده اند ـ ناشایست تر برای داشتن یک نظام سیاسی دموکراتیک نیستند.
4 ـ نوشته اید: " شما در مقاله خود آقای جویا سرنگونی رژیم شاه بدست توده ها را به مثابه فاجعه ای ارزیابی می کنید....سرنگونی رژیم شاه به هیچوجه فاجعه محسوب نمی شود". به دید من انقلاب سال 1357 خطایی در اندازه های یک فاجعه بود و رویدادهای 37 ساله ی گذشته بهترین گواه بر این مدعاست. همراهی با تبهکاری چون روح الله خمینی ـ که همان زمان نیز بینش و منش ضد مردمی و ضد انسانی او برای دست اندرکاران سیاست روشن بود ـ بر ضد رژیم دیکتاتوری پادشاهی، اشتباه فاحشی بود که بسیاری از سیاستمداران و روشنفکران نیز به آن آلوده شدند و به برپایی رژیم خونریز و فاسد جمهوری اسلامی یاری کردند. اگر آن انقلاب منحوس واقع نشده بود، بیگمان مردم ایران سالهای بسیار شادتری را می گذراندند و کشور ایران کشوری بسیار پیشرفته تر، آزاد تر و مرفه تر از امروز بود. آیا شما رویدادی را که به روی کار آمدن این رژیم پلید انجامید فاجعه نمی دانید؟