Skip to main content

آقای شاعرسیاوش کسرائی، دست

آقای شاعرسیاوش کسرائی، دست
Anonymous

آقای شاعرسیاوش کسرائی، دست پروده حزب توده، که در مقایسه با شاعر ارجمند "زنده یاد شاملو" حتا، خاک پای او نیز نمیشود. باید با صراحت گفت؛ داستان آرش کمانگیر چاخانی بیش نیست! لازم بذکر است که "زنده یاد شاملو" به تنهائی یک حزب سیاسی بود، و تمام عمرش را صرف مبارزه با دیکتاتورهای شیخ و شاه کرد، و به هیچ حزب و تشکیلات باج اخلاقی نداد که بزرگش بکنند. چون او به وضوح میدانست کسی که بعنوان هنرمند بوسیله احزاب سیاسی مطرح شود، تاریخ مصرفش بر پیشانی اش کوبیده میشود. هرگاه به حزب و یا سازمان مزبور بلی نگوید، فردا چول و پالازاش را رو دوشش میگذارند. "زنده یاد شاملو" با آگاهی از این موضوع به هیچ تشکیلات پانفارس به اصطلاح کمونیستی گردن خم نکرد، و یک تنه تمام عمرش را صرف مبارزه با خرافات مذهبی، چاخانهای کورش کبیری، و مخصوصا صرف مبارزه با داستانهای مردم فریب و دورغگوئی های آقای فردوسی؛ مثل چاخانهای رستم و

سهراب، و خزعبلاتی از این دست کرد، زنده یاد شاملو هرگز با چاخانهای بی معنی آرش کمانگیر و امثالهم که مردم فریبی میکند، و انسان را از واقعیتهای زندگی دور میکند، سر سازگاری نداشت. به همین خاطر پانفارسها، پان ایرانیستها، و مخصوصا راسیستهای فارس!، دل خوشی از وی نداشتند. اما آقای سیاوش خان! که مرید و دست پرورده حزب توده و دنباله روی سازمان خدا بیامرز اکثریت سابق بود، و به بهانه شعر!، راسیسم فارس را بزرگ میکرد، و در زیر لحاف کمونیسم، شونیسم روسی را تبلیغ میکرد، و سر انجام که همه ما، رسوائی و عاقبت نکتبار اینان را دیدیم، میخواست با این چاخان بازی های افسانه ای، مثل آخوندهای بی عمامه، در لفافه باصطلاح شعر، خاک به چشم ملل جغرافیای موسوم به ایران به پاشد، تا آنان را به بهانه تمامیت ارضی، مدام العمر به غل و زنجیر بردگی راسیسم فارس بکشد، و برای همیشه یوغ اسارت را بر گرده شان بیاویزد! اکنون که آبها از آسیاب افتاده، دیگر این چاخان گوئیهای بی مفهوم، به اسم آرش کمانگیری و امثالهم، همانند دروغهای غلوآمیز آقای فردوسی دیرست برای مردم جغرافیای موسوم به ایران نخ نما شده و هیچ اهمیتی ندارد. حتا اگر پانفارسیسم از آقای سیاوش کسروی، و چاخانگوئیهای آرش کمانگیر، امامزاده بسازد، هیچ دردی را دوا نمیکند. ملل غیر فارس ایران در صدد کسب حقوق زبانی، ملی مدنی و آزادیهای سیاسی، و حق تعین سرنوشت خود هستند، و دیگر نمی توان با تبلیغ دروغهای افسانه ای، دهن مردم را برای کسب حقوق ملی مدنی، فرهنگی ـ اقتصادی، و آزادیهای سیاسی دوخت، و آنان را دسته جمعی به خیش و گاو آهن بست! زمان برده داری دیرست به پایان رسیده است.