Skip to main content

در کشور های چند ملیتی نظیر

در کشور های چند ملیتی نظیر
Anonymous

در کشور های چند ملیتی نظیر ایران، فرق فاحشی بین عناصر ملی گرا و کمونیست وجود دارد. یک فرد ملی گرا، هوادار رهائی این یا آن ملت تحت ستم از قید اسارت و ستمدیدگی ملی می باشد. در کشورهای چند ملیتی که در آنها در کنار ستم های مختلف، ستم ملی هم وجود دارد، یک فرد ملی گرا، کاری به مبارزه طبقاتی و تضادی که طبیعته بین طبقه کارگر و سرمایه دار در درون هر ملت تحت ستمی موجود می باشد، ندارد. مساله و مشغله فکری یک فرد ملی گرا در کشوری کثیر المله همچون ایران، رهائی ملت خودی از بند اسارت ملت ستمگر حاکم از طریق ایجاد فدراسیونی متشکل از ملت های مختلف در یک کشور واحد و یا استقلال کامل، می باشد. بهمین جهت نیز یک فرد ملی گرا در کشورهای چند ملیتی، با شیوه های گوناگون در جهت ایجاد حکومت فدرالی یا استقلال و جدائی کامل مبارزه می کند. اما، مساله اصلی یک فرد کمونیست ، همواره پیشبرد مبارزه طبقاتی و

دفاع بی چون و چرا. از منافع پرولتاریا در همه اوضاع و احوال می باشد. یک فرد کمونیست راستین در کشورهای چند ملیتی نظیر ایران که در آن ستم ملی هم بر انبوه ستمگری های دیگر افزوده شده است، پیگیرانه علیه همه جوانب و زوایای ستم ملی مبارزه می کند . چنین فردی از تز مارکسیستی حق تعیین سرنوشت ملل که به معنای جدا شدن از یک کشور کثیر المله و تشکیل کشور خودی نیز میباشد، قاطعانه دفاع به عمل می آورد . در واقع امر، "کمونیست هائی" که در کشور های چند ملیتی نظیر ایران، اصل حق تعیین سرنوشت ملل را قبول ندارند، کمونیست نبوده و اپورتونیست هائی بیش نیستند. اما برای یک کمونیست راستین، قبول حق تعیین سرنوشت ملل ، به معنای آن نیست که کمونیست ها در همه احوال و شرایط بدون چون و چرا با جدائی این یا آن ملت تحت ستم موافق می باشند. موضع کمونیستی در این مورد چنین است: اگر جدائی این یا آن ملت تحت ستم در کشوری چند ملیتی با منافع پرولتاریا و جنبش انقلابی موجود مغاییر نباشد و به منافع ضد انقلاب یاری نرساند، کمونیست ها با چنین جدائی و تشکیل دولت جداگانه به هیچ وجه مخالف نخواهنند بود . اما اگر جدائی این یا آن ملت تحت ستم، مغاییر با منافع پرولتاریای انقلابی باشد و به منافع و مقاصد سودجویانه ضد انقلاب یاری برساند، طبیعی است که کمونیست ها با چنین جدائی نمی توانند موافق باشند . با در نظر گرفتن آنچه در بالا گفته شد، آیا یک فرد کمونیست در ایران چند ملیتی کنونی می تواند خواهان استقلال این یا آن ملت تحت ستم باشد . به عبارت دیگر ، آیا در ایران چند ملیتی، مبارزه علیه ستم ملی به معنا و مفهوم مطرح ساختن شعار استقلال این یا آن ملت تحت ستم می باشد؟ پاسخ مارکسیستی به این سوآل البته منفی است . یک فرد کمونیست که وظیفه عاجل و اصلی اش دفاع از منافع پرولتاریا می باشد ، نمی تواند در عین حال استقلالچی و استقلال طلب باشد. مطرح شدن این شعار از جانب "کمونیست ها" در یک کشور چند ملیتی نظیر ایران ، بلا تردید به منافع بورژوازی " ملی" این یا آن ملت تحت ستم ، یاری میرساند. کمونیست های متعلق به ملت های تحت ستم ایران، هرگز نباید در مساله ملی منافع پرولتاریا را فراموش کرده و شعارهائی مطرح کنند ، دست به فعالیت ها و اقداماتی بزنند که در تجزیه و تحلیل نهائی ، به سود بورژوازی این یا آن ملت تحت ستم ، تمام شود. شعاربنیادی کمونیست ها همه جا سرنگون ساختن سلطه بورژوازی، نیل به جامعه سوسیالیستی از طریق انقلاب پیگیر و بدون وقفه کارگران و توده های زحمتکش میباشد . هدف بورژوازی ملت های تحت ستم در ایران و در دیگر کشورهای چند ملیتی که در آنها ستم ملی حاکم است ، همانا کسب استقلال وتشکیل دولت بورژوازی خودی میباشد . تنها از این طریق است که بورژوازی این یا آن ملت تحت ستم می تواند بازار خود را داشته باشد و در رقابت و همچشمی با بورژوازی کشورهای دیگر، از استقلال رای و آزادی عمل برخوردار باشد. در هر حال ، هدف بورژوازی در همه کشور ها نه استقرار آزادی و دموکراسی به معنای واقعی آن، بلکه کسب سود و غارت و چپاول ثروت های ملی و استثمار بیرحمانه کارگران و زحمتکشان " خودی" میباشد . با در نظر گرفتن اوضاع سیاسی و اقتصادی جهانی، این احتمال که بورژوازی این یا آن ملت تحت ستم ایران در صورت کسب استقلال و تشکیل دولت مستقل، به آزادی و دموکراسی احترام گذاشته و مخالف فعالیت و مبارزات مستقل کارگران و زحمتکشان خودی نباشد، بسیار ضعیف است. هر کمونیست متعلق به ملت های تحت ستم در ایران چند ملیتی کنونی که در آن رژیمی استبدادی و آزادیکش بر مقدرات کارگران و زحمتکشان حاکم است، ضروری است به آنچه در این نوشته کوتاه آمد، توجه کند . بقیه بحث در فرصتی دیگر.