Skip to main content

در ضمن صادق تبریزی :

در ضمن صادق تبریزی :
اسامه

در ضمن صادق تبریزی :
قبلا در مرکز هر میدان سک شیر سنگی بود که از دهان اش اب میریخت و مردم از ان اب برمیداشتند میگفتند شیر اب

شیر گاو همان شیر گاو است

علی شیر نوایی شاعر تورک میسراید:
کیراک شیر آلیده هم شیر جنگی اگر شیر اولسمه باری پلنگی
واژه شیر جنگل هم در پارسی میانه : huar : واژه شیر: Sher در پهلویšagr در یونانی شیرو ، در اوستایی Xäshvrya بوده است به حیوانی یا چهار پای گفته می شود ، که در تازی آن را اسد گویند . رودکی گوید

شیر خشم آورد وجست از جای خویش آمد آن خرگوش را آلغده پیش

(آلغده به معنی خشمگین ).

منبع: از برادران تورک خودات در مرکز افغانستان:

http://www.bamdaad.org/ejtemaey/1909-2016-06-08-16-57-38.html
واژه پلنگ : Palang جانور بزرگیست خطرناک ودرنده شبیه پشک یا گربه . در سانسکریت pandaku در هندی باستان Pradaku در پهلوی پلنگ در کردی پیلنگ

واژه پهلوی
برابر پارسی دری (فارسی)
در زبان بنیادی
bar (دینکرد)
بر
معلول
bālāy
بالا (التفهیم)
ارتفاع
bun (دینکرد)
بُن
اصل
dra(h)nāy
درازا(دانش­نامه)،درازی(زادالمسافرین)
طول
gōhr (دینکرد)
گوهر(دانش­نامه)
جوهر
nišēb
نشیب
حضیض
pahnāy
پهنا(دانش­نامه)
عرض
rastag (دینکرد)
رسته
عنصر،طبع
ruwān (دینکرد)
روان (دانش­نامه)
نفس
Wihān(ag) (دینکرد)
بهانه
علت
نام برج­های دوازده­گانه در پهلوی و دری:
واژه پهلوی
برابر پارسی دری (فارسی)
برابر عربی
برابر لاتینی
dōl
دول ، ریزندهْ آب
دلو،دالی،ساکب­الماء
Aquarius
dō pahikar
دوپیکر،دو کودک بر پای ایستاده
توامان،جوزاء
Gemini
gazdum
کژدم
عقرب
scorpio
gāw
گاو
ثور
taurus
hōšag
خوشه،جوان­زن،دوشیزهْ با خوشه
سنبله،عذراء
spica , virgo
Karzang
خرچنگ
سرطان
cancer
māhīg
ماهی،دوماهی
حوت،سمکتین
pisces
nem asp
نیم­اسب،تیرانداز
قوس،رامی
sagittarius
šagr
شیر
اسد
leo
Tarāzūg
ترازو
میزان
libra
wahīg
بهی(آثارالباقیه)،بُز(ک)،بزغاله
جَدی
capricorn
warrag
برّه
حَمَل
aries
نمونه­های زیر در نوشته­های دری
واژه دری
به­جای واژهْ عربی
واژه دری
به­جای واژهْ عربی
افزودن(شمارنامه)
جمع
ستبرا(دانش­نامه)
ضخامت
بخشیدن(شمارنامه)
تقسیم
شکافتن(التفهیم)
اشتقاق
پهلو(التفهیم)
ضلع
کاستن(شمارنامه)
تفریق
تهی(التفهیم)
صفر
گرانی(التفهیم)
ثقل
تیز(التفهیم)
حادّه[برای زاویه]
گردش(التفهیم)
محیط(دایره)
خَم(التفهیم)
منحنی
گشاده(التفهیم)
منفرجه[برای زاویه]
رُفتن(شمارنامه)
تفریق
گوشه(التفهیم)
زاویه
زدن(شمارنامه)
ضرب
گوی(التفهیم)
کُره
ژرفا(زادالمسافرین)
عمق
هموار(دانش­نامه)
مسطح
ارسی میانه
واژه پیوندی برابر در پارسی دری
معنا
Akanārag dānišnih(شکند گمانیگ ویزار)
بیکرانه­دانشی
علم لایتناهی
Axtar(ā)mār(بُن­دَهِش)
اختر(آ)مار
منجم
āzād kāmīh (دین­کَرد)
آزادکامی
اختیار
būm čandag (مکنزی)
بوم­چَند،زمین­لرز(التفهیم)
زلزله
čihr šnāsīh (مکنزی)
چهرشناسی
علم طبیعیات
čim gōwāgīh (مکنزی)
چم­گویایی
منطق
čim xwāstārān (گزیده­های زادسپرم)
چم­خواستاران
استدلالیون
dārūg āmēzišnīh (بُن­دَهِش)
داروآمیزی
داروسازی
dēn dānišnز (شکند گمانیگ ویزار)
دین­دانشی
الهیات
dō buništag hangār(گزیده­های زادسپرم)
دوبُن­انگار
ثنوی
dō buništīh (شکند گمانیگ ویزار)
دوبُنی
ثنویت
hamāgīhā ēstišn (شکند گمانیگ ویزار)
همیشه­ایست
ابدی
hangōšīdag dānišnīh(شکند گمانیگ ویزار)
دانشِ همانندی
علم قیاسی
nēst yazad gōw(شکند گمانیگ ویزار)
نیست­ایزدگو
منکر وجود خدا
nē šāyēd būdan (افنان)
نشایدبودن(دانش­نامه)
ممتنع(الوجود)
Pad kāmag(دین­کَرد)
به­کام،به­خواست(دانش­نامه)
اِرادی
star ōšmār(دین­کَرد)
استاره­شمار،(ا)ستاره­شمُر(التفهیم)
منجّم
šāyēd būdan(افنان)
شاید­بود(ن)(دانش­نامه)
ممکن(الوجود)
uštur gāw palang(بُن­دَهِش)
شتر­گاو­پلنگ
زرّافه
xwadig dānāgih(دین­کَرد)
داناییِ خودی
علم حضوری
zōr ī āhanjāg(گزیده­های زادسپرم)
زورآهنجا،زورآهنجیدن(زادالمسافرین)
قوّت­جاذبه
واژه­های زیر نمونه­هایی از واژه­های پیوندساخت در زبان پارسی دری هستند. از واژه­های عربی نیز در برخی از پیوند­ها سود برده شده است.
واژه دری
به­جای واژهْ
واژه دری
به­جای واژهْ
آبِ ­پُشت(هدایةالمتعلمین فی الطب)
نطفه،منی
علمِ­برین(دانش­نامه)
متافیزیک
آتشِ آسمانی(التفهیم)
صاعقه،برق
علمِ ترازو (دانش­نامه)
منطق
پنج­پهلو(التفهیم)
مخمس
علمِ سپسِ طبیعت(دانش­نامه)
علم مابعدالطبیعه
چهارسو(التفهیم)
مربع
فروترین­جای(التفهیم)
حضیض