Skip to main content

آقای توکلی من نظر زیر رو در

آقای توکلی من نظر زیر رو در
Anonymous

آقای توکلی من نظر زیر رو در مورد مقاله تراموای همنشین نوشتم ولی ایشون چندین روز و چندین بار متوالی نظر من رو سانسور کرده. من از بابت صحفه نظرها که با زحمت شما راه اندازی شده واقعاً متشکرم ولی کسانی مثل همنشین با سوئاستفاده از حساب کاربری خطوط رجوی رذل رو در ایران گلوبال دارن پیش میبرند!

آقای همنشین دقت بفرمایین که کار اگرچه با سانسور شروع می شه ولی عاقبت به تیر خلاص زدن می کشه چه بدست خود یا بدست غیر!
شق اساسی قضیه تراموا اینه: پنج نفر بی خبر و اسیر و زنجیر به خط قطار، منتظر مرگ محتومند. من/ شما/ رجوی در این شرایط مشخص فقط و فقط میتونیم با استفاده از سوزن ریل، قطار رو بندازیم روی خطی که یه قربانی می گیره یا پاسیو به تماشا وایستیم!

به نظر من جواب این شرایط مشخص اینه که اصل حاکم، کمترین تلفات انسانی/ بیشترین سود انسانی/یشترین سود تکاملی رو دیکته می کنه: پس باید مسیر قطار رو به

به نظر من جواب این شرایط مشخص اینه که اصل حاکم، کمترین تلفات انسانی/ بیشترین سود انسانی/یشترین سود تکاملی رو دیکته می کنه: پس باید مسیر قطار رو به خط کشتار کمتر عوض کرد و با تبعات تصمیم به کشتن دادن یه انسان سوخت وساخت! نکته مهم اینکه در این مورد مسیر حادثه از ناآگاهی-بی اختیاری-مرگ تحمیلی می گذره.

ظاهراً جماعت رجوی ....... مغلطه می کنند و با سواستفاده از مثال بالا می گن، رهبر خاص الخاص برای نجات اون پنج نفر/هشتاد ملیون مردم، اون یه نفر/ افراد سازمانش رو، "کلفت های مریم"/ نوکرهای مسعود رو در اشکال و اماکن و دربارهای مختلف فدا کرده. به عبارت دیگه: هدف وسیله رو توجیه می کنه!

در مسئله قطار فرض مسئله اینه که قربانی ناآگاه (ناآگاه به تمام معنا و ناتوان از کمک بخود)، از مرگ در شرف وقوع بوده، و وقتی یا راهی هم واسه آگاه کردنش وجود نداشته و یه نفر مثل من و شما تصمیم به فدای او گرفته! اما اعضای سازمان در شرایط مشخص خودشون نسبتاً آگاهترین (آگاه و توانا از کمک بخود و خلق)، جانهای شیفته آزادی و برابری سرزمینمون بودن که در نتیجه دوز و کلک، شعبده، تئاتر، فیل هوا کردن انقلاب ایدئولوژیک رجوی رذل ( که ابتدا سانترالیزم دمکراتیک رو اسماً و رسماً تعطیل میکنه، مثل یه فاشیست به ابوذر میگه " فیلسوف ما عملش رو کردیم، برو فلسفه ش رو بنویس! مثل هیتلر شعار "ایران-رجوی" سر میده و بعدش مهمونسرای(؟!) جداشدگان می سازه و همخوابه صدام و نتانیابو و بولتن و مک کین می شه و ...)، فکر کردن و سوال کردن و آگاه شدن و دونستن براشون ممنوع می شه، و علناً انسان آگاه-مختار-مسئول رو به عنصر اجرایی و گوشت بی اختیار دم توپ تبدیل می کنه! و به کشتن میده که ....

در مثال سازمان اما، کاملاً برخلاف مثال قطار مسیر حادثه از آگاهی-اختیار به ضدآگاهی-استبداد-اسارت-اتلاف جان و جنم می گذره. و این بساط هم بخودی خود یکی دیگه از کرامات انقلاب ایدئولوژیک رجوی رذله!

واسه هر یک از ما اگه هدف وسیله رو توجبه می کنه، چرا نامحرمی مردم، جنگ طلبی، تهمت زدن، پاپوش دوختن، جاسوسی، طلاق اجباری، دیکتاتوری، بی حیایی و رذالت، همخوابگی با صدام و نتابابو و ملک کوفت و پرنس سفلیس و ... نباید مورد استفاده قرار بگیرند؟!

در ضمن حد و حدود چه جوری تعیین میشه؟! به نظر من هر کی به محض اینکه "هدف وسیله رو توجیه می کنه" رو پذیرفت، مجبوره زیر علم رجوی .... سینه بزنه! و دارودسته اونو مجاهد بخونه!

مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
بر و بچه های اسیر آلبانی و هزار اشرف یادتون نره!