Skip to main content

لاچین مینویسد:

لاچین مینویسد:
اسامه

لاچین مینویسد:
تازه یکی از زیبائی های زبان ترکی در (( با قاعده )) بودن این زبان است. بعد هم یک جمله را مثال میاورد ان هم مقایسه با زبان تحلیلی انگلیسی:
اینکه هر کسی ادعا کند که زبان من هزار وجه

و زمان دارد چه کاری دارد؟

تنها اثبات کردن آن است که با مثالی می توان از آن گذشت!

در فارسی وجه "داشتم می آمدم"یا " همی آمدم"

وجود دارند که در ترکی معادلی ندارد

یا "گلسئیدیم" خود بخاطر جبران کمبود "اگر"

در ترکی بوجود آمده است
بی قاعدگی های افعال همگی از بن های افعال شروع می شود

در حالی که ترکی اصولا از آن زبان هایی است که

به مرحله ی تصریفی بودن نرسیده است و در حالت

التصاقی(پسوندی)باقی مانده.به عبارت دیگر بن ماضی

و مضارع در ترکی اصلا جدا نشده که بخواهد باقاعده

یا بی قاعده باشد. حتی مصدر در زبان تورکی برابر فعل امر هست

بدون اثبات،این فرد هر صفت خوبی به ذهنش رسیده را

ردیف کرده است در حالی که واژه های ترکی تشکیل شده اند

از ریشه های تک هجایی + پسوند که گفته شد

پسوند ها به 40 عدد هم نمی رسند و ریشه ها هم

با توجه به الفبای ترکی منطقا نمی توانند از تعداد

چندصدتایی بیشتر باشند.
اگربه افعال ترکی دقت کنید خواهید فهمید

که بسیاری از افعال لا- له-یل-ول درخود دارند؛

اینها مخفف اله مک(کردن)/ اولماق(شدن) هستند.

یعنی همان فلان کردن- فلان شدن در فارسی.

به عبارت دیگر اینها

افعال ترکیبی را به عنوان فعل ساده معرفی می کنند

که در این صورت

اگر ترکی 24 هزار فعل داشته باشد فارسی

(باتوجه به اینکه هجایی نیست و محدودیت هجا را ندارد)

لابد 24میلیون فعل دارد!
تنها در دانشنامه ی دهخداششصد هزار ترکیب گردآوری شده

که در تمام کتب ترکی یک دهم آن هم نمی توان یافت.

وی حتی نرفته همین ترکیب های"زبان"را در دانشنامه ی دهخدا ببیند

تا بفهمد ترکیب های واژه زبان در فارسی خود چندبرابر ترکی است:

1-زبانباز-2- چرب زبان-3- زبان دراز-4- بدزبان-5- زبانزد-

6- زبانشناس-7-زبان بی سر-8-زبان بودن-9- زبان به کام کشیدن

10- زبان نفهم-11- شیرین زبان-12- بی زبان-13- سرزبان-

14-زبان دان-15-زبان به زبان مالیدن-16-زبان بگشادن

17-همزبان-18- زبان ور-19- خوشزبان- 20-گل گاو زبان-

21- زبان بسته-22-زبان بقفا-23- زبان بستن-24-زبان بستدن

25-زبان افکندن-26-زبان اندرحکم نبودن-27- زبان درکشیدن-

28-زبان بازکردن-29- زبان برخود بستن-30-زبان برزبان داشتن-

31- زبان برآوردن-32- زبان برافراشتن-33- زبان پر بودن-

34-زبان پرزجنگ شدن- 35-زبان بریدن-36-زبان برنگردیدن

37-زبان برگشودن-38- زبان برزدن-39- یکزبان-40- ولزبان

41- نیمزبان-42- نرم زبان-43- چیره زبان-44-مرغ زبان-

45- گنجشک زبان-46- شیرین زبان-47- زخم زبان

48- سیاه زبان-49- شکسته زبان-50- شوخ زبان

51- شیوه زبان- 52- کوتاه زبان-53- گران زبان-

54- گنده زبان-55-اهل زبان-56-آتش زبان-57-برزبان آوردن

58- اره زبان-59-زبان آتشین-60- زبان آموزی-

61-زاغ زبان-62- خیره زبان-63- روغن زبان-

64-تلخ زبان-65-بلبل زبان-66- تشنه زبان-67-برزبان دویدن

68- برزبان گرفتن-69-برزبان داشتن-70-باربستن زبان
71- برزبان رفتن-72-برزبان نهادن-73-زبان تران

74-زبان تیز-75- زبان رانی-76- زبان زده-77- زبان سوز

78- زبان فریب-89- زبان گرفته-90- زبان فروش

91- زبان گویا-92- زبان گز-93- زبان گیر-94- زبان هرزه

95- زبان لابه کردن-96-زبان تاک-97- زبان ترازو-

98-زبان جنباندن-99- زبان تاک-100- زبان دل-

101- زبان روزه- 102- زبان سپر-103- زبان سرخ

104-زبان کوته کردن-105- زبان قفل- 106-زبان سنگین

107- زبان سپید کردن-108-زبان بند-109-زبان یافتن

110- زبان لغزیدن-111- زبان کوفتن-112-زبان لگام