Skip to main content

به حرفهای Aygin توجه کنیم:

به حرفهای Aygin توجه کنیم:
آ. ائلیار

به حرفهای Aygin توجه کنیم:
-«اولوم اولسون فان فارسا-اولوم اولسون پان ايرانيسمه» : «مرگ بر پان فارس- مرگ بر پان ایرانیسم»
1- این جناب شعار « اعدام شخص» صادر میکند. در کنفرانس آمستردام اکثریت فعالان آذربایجانی در 12 بند نظریات خود را اعلام کردند که یکی هم « عدم اعدام و هرگونه شکنجه » بود. از طرف دیگر شعار مرگ بر شخص « اعمال خشونت» است. و متضاد با « فلسفه جنبش مسالمت» .
با دلایل مذکور این شخص طرفدار اعدام و خشونت است و بیگانه با فلسفه ی جنبش مسالمت. او فاقد تفکر عمیق روی سخن خود است. حرف میزند اما نمیداند معنی آن چیست. او عوامانه فکر و عمل میکند و فالانژبازی درآورده است.
2- «مرگ بر پان ایرانیسم» ، باز گرفتار عمل شعار دهی ست. نمیداند « ایده لوژی پان ایرانیسم» با شعار « مرگ بر» رد نمیشود
نیاز به « نقد و منطق و استدلال و اثبات» دارد.

هیچ ایده لوژی با شعار کنار نمیرود. فکر با شعار رد نمی شود. باید منطق و استدلال استعمال نمود.
ا این جناب فاقد منطق است. به دنبال « تفکر» نرفته. گرفتار عوام گرایی ست. و احساسات و تعصب کور و انجام اعمال بدون فکر.


« بعضى از اين به اصطلاح [روش فكر نماهاى پان فارس نژاد پرست] آنقدر [احمقند] كه فكر ميكنند [نژاد پرستى و تركستيز]ى شان در لابلاى اين جملات و متنهاى مثلا ويرايش يافته و تزيين شده به دروغهاى خوش واژه پنهان است و ديده نميشود»
نه آقا [چهره خبيث] شما بيش از اينها متجلى و آشكار است.

3- او مستقیم مخالف نظری خود را « روشن فكر نماهاى پان فارس نژاد پرست» می نامد. اما از ارائه ی یک دلیل برای « پان ایرانیست بودن» عاجز است. روی هوا حرف میزند. باز فاقد منطق و فاکت و استدلال است. او ابدا نمیداند « استدلال» چیست. در مغز ایشان واژه ی استدلال غایب است. این است که او « عوام گرایی» پیشه کرده است. در نتیجه « مخالف نظری خود را احمق» می نامد. درحالیکه لغات منطق و استدلال را از مغز خود حذف کرده است. و دیگری را احمق میداند. و نمیداند چکار میکند.

خود را حقیقت خالص میداند. و مخالف خود را بدون فاکت « نژادپرست» می نامند و « ترک ستیز». توجه ندارد ترک ستیزی با ترکیسم ستیزی یکی نیست. او قدرت توجه به تفاوت ها و فرقها را از دست داده است. نمی تواند چیزها را در گوناگونی ببیند. او در «خیالات یکسان نگری» گرفتار آمده است. تفکر خردمندانه از او سلب شده . او خود قربانی ست. قربانی شده « با دست خود و دیگری».
اینان نیاز به « خود رها سازی» دارند.
عوام پروری فاجعه ی خود را آفریده است. این جناب یک نمونه تپیک از عوام پروری و حزب الله سازی و فالانژگرایی ست.

4- جناب مخالف نظری خود را « خبیث» یعنی ناپاک و کثیف و بد سیرت میداند. شعار اعدام و خشونت میدهد، اتهام صادر میکند.
این آن فاجعه ایست که « ایده لوژی ترکیسم و شاخه هایش» آفریده اند. وجود این شخص سند و نتیجه ی عملکرد « تئوریهای رایج عوام گرایی» ست.
فرق نمیکند این شخص در همراهی با چه نیرویی این سخنان را نوشته است در اینکه عمل به این سخنان نشانه ی یک قربانی عوام گرایی است ، سند محکمی ست. با توجه به این مهم که اینان یکی دوتا نیستند و بخش قابل توجهی را پدید آورده اند.

5- این جناب و مانندهای او چنان خود سازی کرده و ساخته شده اند که نتوانند خود را از ایده و تئوری « اعدام و خشونت و نفرت» خلاص کنند. و مانع تشکیل جبهه ی مسالمت وخرد عمومی اند. کار اینان انفجار جبهه است نه تشکیل آن.
اجرای اسارت است.
این است که گفته ام نخستین گام برای تشکیل جبهه ی مشترک خود رها سازی ست. از این عوام گرایی و خون ریزی و خشونت و بی منطقی. و از آن فرهنگ ارتجاعی رایج که چنین قربانیانی ساخته و پرورده است.

6- اینجا ما با « روان فردی» ، « روان گروهی» و «کنش و واکنش متقابل آنها» رو برو هستیم. این سه پدیده خصایل توده ی عوام را پیش رو میگذارند:
که خیل مردم تحت فرمان «خواب‌ پیشه گی» ، «تلقین»، «هیجان‌زدگی»، «تقلید»، و «خیال‌بافی» ، «بله گویی» و «تکرار» و «سرایت گری» اند.
و روی به «عمل تلقین شده» میاورند به‌جای اینکه به «تأمل و تفکر و روشن‌بینی » پردازند.
فرد از اینکه خود را در جمع می بیند مانند ماشینی اتومات ، بدون اراده و آگاهی عمل می‌کند.
او با شخصیت مستقل خود الوداع میگوید،و ذهن بیدار و توانایی تشخیص و تمیز و استدلال خود را از دست میدهد.
این آن تراژدی ست که شاهدیم.