Skip to main content

آقای سازاخ سلام؛

آقای سازاخ سلام؛
بهنام چنگائی

آقای سازاخ سلام؛
من دهه هاست که با ادبیات سیاسی کلان و رنگین چپ سروکاردارم و همانطوری که می دانید اندکی هم می نویسم. اما بندرت ممکن است در نوشته هایم از فاکت های تاریخی، ایدئولوژیک و مبهم استفاده کرده و در تحلیل های جاری ام از نگرش سکتاریستی به یدیده های اجتماعی بهره برده و بکارگیرم.

شما می دانید و می بینید که برای روشنگری و افشاگری های ادبیات سیاسی، کارگری و مردمی من، پیوسته ملات واقعی، زنده و روزانه ی کار، فراوان وجود دارد. محور کار و مقاله های من همیشه پیرامون حق نان و کار و آزادی برای همگان و نوع انسان است. حقوقی که من آنها را نه از ایدئولوژی مارکسی گرفته ام و نه غربالی عقیدتی در دست دارم که سره را از ناسره جداکند. بل من چشم و پوست و استخوان دردمند و رنج شناس دارم. چشمم فقر و گرسنگی ها را می بیند، تنم شقاوت جنگ ها و ناگواری زندگی میلیاردی انسان بیدادرس را حس و لمس می کند

و مغز استخوانم زیر ضرب بی وجدانی های "جهان گستر" سرمایه سالاری درندگان می شکند و تا اعماق می سوزد.

بنا بر این، من جنگ عقیدتی ـ ایدئولوژیکی با هیچکس ندارم. من تنها از مصیبت ها و بی عدالتی ها و خودکامگی ها و بهره کشی های بی رحمانه ی دین و سرمایه می نویسم. در پیوند این دو باهم، و سوء استفاده از باورها و عادت های مردم زمینگیرشده به زبان قلم فریاد می زنم.
دوسن من! من آنچه را می بینم، میگویم و به زبانی ساده بازتاب می دهم. همین!

باسپاس