Skip to main content

حبیب جان برای اینکه به

حبیب جان برای اینکه به
سازاخ

حبیب جان برای اینکه به انتزاعی بودن پانترکیزیم و بوزقورتیسم و افندیسم در آزربایجان جنوبی پی ببرید شما و دیگر دوستانتان را به یادداشتی از سعید_متین‌پور که هفت سال در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی جوانیش را در راه آزربایجان جنوبی قربانی کرده جلب می کنم.
یکی از دوستان گفت داماد جدیدمان می‌خواهد با بچه تازه به دنیا آمده‌شان فارسی صحبت کند. خواهرم فکر می‌کرد می‌تواند راضیش کند که کوتاه بیاید و با بچه به #زبان_مادریش صحبت کنند اما داماد محکم ایستاده است و می‌گوید نه.
یکی از بچه‌ها خندید و گفت حتما می‌گوید فردا تو مدرسه مشکل درست می‌شود و بهتر است از همین حالا فارسی را یاد بگیرد و بعد ترکی را هم یاد می‌گیرد دیگر. یکی دیگر از دوستان پرسید نکند طرف #آریایی باز و نمی‌دانم عشق #ایران_باستان و از این حرفها باشد؟ دوستمان گفت نه. اصلا نه به مدرسه فکر می‌کند و نه نظر خاصی

در مورد گذشته و آینده دارد. او به شدت مال الان است. مال همین امروز. هر چه را که بفهمد الانه مد اینه همان را بنده است. به خواهرم گفته اصلا باید ما هم باهم #فارسی صحبت میکردیم. الان دیگه #ترکی صحبت نمی‌کنند که. خواهرم میگفت همین طور ماندم چی بگم. اصلا نمی‌شود خارج از مد روز با او صحبت کرد. گفتم اصلا خواهر تو یک زمانی شعر می‌گفت حتی شنیدم در یکی از وبلاگهای ترکی با اسم مستعار می‌نویسد. چرا با همچین آدمی وصلت کرد. گفت گولمان زد. یعنی نه که به قصد این کار را بکند. خانواده ما طوری است که به ظاهر یک خانواده مد روز جلوه می‌کند و او در ایده‌آلش ما را مناسب دیده هم به لحاظ فرهنگی و هم به جهت اقتصادی. موقعیت شغلی و اداری پدرم و خواهرم هر دو به شدت برای او جذاب است. هم درآمد خوب دارند هم پرستیژ. خواهرم به او گفته چرا از اول فارسی صحبت نکردی؟ همان مجلس آشنایی فارسی صحبت می‌کردی تا تکلیف خودم را بدانم. برگشته گفته خوب پدر و مادرم فارسی بلد نیستند و خواستگاری به واسطه آنها بود و آن طور جلو رفت. البته تعحب کردم از پدر و مادر تو که با اینکه سواد دارند با شما ترکی حرف می‌زنند. آقا داماد اولش فکر کرده برای خاطر پدر و مادر فارسی‌مدان ما هم فارسی صحبت میکرده‌ایم و بعد هم که متوجه شده این طور نیست با خودش گفته به هر حال از این جهت سنتی هستند.
گفتم عجب موجودی است و چه ذهنیت عجیبی دارد. خیلیها فارسی بلدند اما چه لزومی دارد بین خودشان فارسی صحبت کنند. الان خیلی از اروپایی‌ها انگلیسی بلدند اما بین خودشان به زبان‌های خودشان حرف می‌زنند. یکی گفت الان خیلی‌ها اینجوریند. تو اداره ما چهار نفر تو یک اتاقیم از اونها دو نفرشان که حدود سی سال دارند و ترک هم هستن با زنهاشان حداقل پشت تلفن فارسی صحبت می‌کنند.
دوست دیگری پرسید بالاخره چی شده خواهرت قبول کرده؟ دوستمان گفت نه و مشکل هم همینجاست. خواهرم می‌گوید من هیچ دلیلی نمی‌بینم که به زبان دیگری با بچه خودم صحبت کنم جز زبان خودم. داماد عزیز هم برگشته گفته آخه در آپارتمان ما کسی با بچه‌اش ترکی صحبت نمی‌کند خواهرم هم گفته اگه تمام شهر هم فارسی حرف بزنند من این کار نمی‌کنم. شوهرش گفته اشتباه می‌کنی و من اجازه نمیدم. ما جدی نمی‌گرفتیم اما خواهرم امروز گفت قضیه جدیه. با اینکه بچه یکماهه هم نیست دیگه وقتی من ترکی حرف می‌زنم شوهرم بیقرار میشه، طوری دست و پاش را گم میکنه و خیز برمیداره طرفم که انگار میخواد بچه را از بغل من بگیره. از دیروز با من هم فارسی حرف میزنه. من دیگه جوابش را نمیدم. با بچه هم وقتی اون خونه هست حرف نمی‌زنم.
نگاهم به مرد افتاد. به ما نگاه نمی‌کرد. انگار به هیج جای دیگری هم نگاه نمی‌کرد. زل زده بود به جایی که نمی توانستم تشخیص بدهم کجاست. انگار رگهای گردنش می‌پرید. اما تکان خوردن عضله‌های پایین آرواره‌های بسته‌اش آشکار بود. امروز حرفی نزد اما ساکت هم نخواهد ماند.