Skip to main content

مونیسم افندیها و « «پیشنهاد

مونیسم افندیها و « «پیشنهاد
آ. ائلیار

مونیسم افندیها و « «پیشنهاد تصفیه خونین نقادان ترکیسم، پانترکیسم...»

مقاله ی «پیشنهاد تصفیه خونین ...» از یک سوی به « سوسیال دموکراسی» دست می یازد و از سوی دیگر به « ترکیسم و پانترکیسم». یعنی خواننده با یک « ذهن التقاطی» که دارای دو عنصر نامتجانس است روبروست.

«گرایش » ایکه خود « راه حل » درستی به مشکلات روز ندارد برای اینکه تجدید « حیات و قوا» بکند مجبور میشود با قاطی شدن به « گرایش» های دیگر ، به اصطلاح خود را « مد روز» ، مدرن، نشان دهد.

« ایده لوژی اسلام» عملا بیرون از « سیاست و دولت» بود ، بیرون از « فلسفه جمهوریت بود» ، بیرون از « علم» بود، مطرح نبود، برای اینکه « تجدید قوا» بکند و خود را « راه حل» نشان دهد، عنصر سیاست اش را بیدار کرده و به حرکت در آورد، سیاست و جمهوریت و علم را جهت سوء استفاده به خدمت گرفت ، و گرایش « جمهوری اسلامی» را پدید آورد و « عوام گرایی» جامعه نیز نیروی اکثریت مردم را به خدمت آن گماشت. در حالیکه عناصر جمهوریت و اسلام شیعه متضاداند.

اسلام گرایش کهنه ای بود، مجاهد با مخلوط کردن آن با ایده لوژی برابری خواهی سوسیالیسم، ایده لوژی التقاطی خود را پدید آورد. در حالی که اسلام و سوسیالیسم دو عنصر نامتجانس و حتی متضاد اند.

« ایده لوژی پان ترکیسم» که بنیان گذارانش فرموله کرده اند و اکنون طرفدارانش فرمی از آن را دنبال میکنند می بینند این ایده لوژی قدیمی راه حل درستی به مشکلات روز ندارد ، مردم مثلا «عدالت اجتماعی و رفاه» میخواهند، چیزی در فلسفه ی آن نیست، میایند « سوسیال دموکراتیسم» را با « ترکیسم» قاطی میکنند. در حالیکه این عناصر نامتجانس و حتی متضاد اند.
ولی ترکیسم ما برای حیات دوباره و تجدید قوا باید با آن ، و خیلی چیزهای دیگر قاطی شود. تا کمبودش را جبران کند.

فاشیسم و نازیسم و فالانژیسم نیز « گرایش های» خود را از راه « مخلوط گرایی» پدید آوردند.
مخلوط کردن عناصر نامتجانس و متضاد گرایش را دیر یا زود متلاشی میکند و در نهایت تحلیل« خود فریبی و دگرفریبی» و فاجعه آفرینی ست. راه جهنمی ست که میتواند حتی با حسن نیت «خاله خرسه » گونه نیز همراه باشد.

تضادها در یک «گرایش » عامل متلاشی شدن آن اند. نمی توان عناصر متضاد را به طور «مصنوعی » در یک گرایش جمع کرد. تضاد ها در گرایش باید طبیعی باشند . تضادهای طبیعی درون یک غنچه موجب شکوفایی آن است. اما این تضاد ها را با عمل متضاد « چیدن» قاطی کنی دیگر شکوفایی در کار نخواهد بود. انتخاب را با دیکتاتوری قاطی کنی، انتخابی در کار نخواهد بود.

ایده لوژی پان ترکیسم ، ترکیسم، در اندیشه ی بنیان گذارانش ، بر اساس و پایه های « خون ، نژاد ، خرافات و اسلام، استثمار و امپراطوری» قرار دارد. این پایه ها را نمی توان با « سوسیال دموکرایسی، دموکراتیسم، برابری خواهی، عدالت اجتماعی» مخلوط کرد. این تضاد ها همدیگر را نفی میکنند و نتیجه اش فاجعه ای مثل خمینی ایسم است.
بوزقوردیسم را که جلد دیگری از ترکیسم است نمی توان با عناصر یاد شده و دموکراکتیسم پیوند زد. این پیوند ها نگیراند و نمیگیرند . فاجعه میافرینند.
اگر گرایشی، سوسیال دموکراسی، دموکراتیسم، رفاه نسبی، برابری و عدالت اجتماعی میخواهد ، من نمی فهمم چرا اینها را با متضادشان قاطی میکند؟ مگر اینها « تأمین حقوق و رفاه نسبی» را رد میکنند که نیازی به طرح ترکیسم داشته باشیم . و دارای آن مقولات غیر علمی و ضد انسانی و متضاد اند؟

«ترکیسم امروزی» یک ایده لوژی التقاطی ست با چیزهای متضاد خودش. از نطر « فلسفه ی اندیشه» منطقاً متلاشی شده به حساب میاید ،حتی یک میلیارد طرفدار هم داشته باشد. منطقاً متلاشی شده است.
مانند گرایش التقاطی مجاهد و حکومت. و غیره.

ادامه دارد