Skip to main content

کتابی بدان عمیقی و استدلالی

کتابی بدان عمیقی و استدلالی
Anonymous

کتابی بدان عمیقی و استدلالی بدان حد هشیارانه را من تا سالها بعد هم ندیدم. جلدهای دیگر کاپیتال را هم بعدها در خارج از کشور خواندم.

اما کتابهای دیگر از نویسندگان دیگر را که خواندم تازه فهمیم که ما چقدر بی سواد بودیم. چگونه با این بی سوادی میخواستیم جنبش بدان عظمت را رهبری کنیم. تازه من کاپیتال را خوانده بودم و بقول آن دوستمان رهبران ما آنرا هم نخوانده بودند. و اکنون فهمیده بودم که کاپیتال نیز مانند یکی از هزاران کتاب خوب دیگر این جهان است. بگذریم!

البته یکی از دوستانمان به همه ی ما این چنین تعریف کرده بود که «وقتی فرخ نگهدار رهبر چریکهای فدائی خلق با آیت الله بهشتی بحث تلویزیونی داشت، پیش از بحث در خارج از سالن بحث از ترس غش کرده بود. احسان طبری که تئوریسین حزب توده بود و در روسیه با فراغت کامل آثار کلاسیک را خوانده بود، و شاید پیشتر از من کاپیتال را هم خوانده بود.

توانست از عهده ی بحث با بهشتی بر بیآید. و گرنه ما چپ های واقعی ر ...ده بودیم.» این نقل قول از آن مرحوم بود که بعدها در اوین به جرم کمونیست بودن توسط لاجوردی و گیلانی اعدام شد.


شاید همان کاپیتال بداد من رسید تا بتوانم موقعیت را فهمیده و فرار کنم و گرنه اسکلت اینجانب هم زیر خروارها خاک بهمراه دهها سوراخ گلوله طعمه ی حشرات می­شد. بنابراین برای خواندن و فهمیدن دیر نشده است. هر چیزی که میخواهید بدان ایمان بیآورید اما بدانید که ایمان آوردن یعنی دیگر فکر نکردن است.


من گاهی که به آن گذشته ها می نگرم می بینم که هم ما و هم طرف مقابلی که قدرت را بدست گرفته است هر دو کتک بی سوادی و بی دانشی خود را خورده ایم. آنها لشگر زیادی داشتند و بنابراین قدرت داشتند و کلی ها را کشتند و حکومت را بدست گرفتند. و ما قدرت نداشتیم و نتوانستیم بکشیم. اگر قدرت بدست ما هم می رسید باور کنید کسانی بودند که میتوانستند به اندازه ی همین رژیم کشتار کنند. هر دو طرف بی سواد و بی تجربه بودند. هر دو طرف تنها راه رسیدن به هدف را حذف فیزیکی میدانستند. من میخواهم بگویم که ما هم برای رسیدن به قدرت همان حربه را داشتیم که آنها داشتند. رهبران جنبشهای کمونیستی همگی این حربه را تنها راه رسیدن به قدرت میدانستند. به حرف مائو گوش دهید: «قدرت سیاسی از لوله ی تفنگ بیرون می آید!». حتی نویسنده ی کتاب کودکان صمد بهرنگی هم به کودکان میآموزد که آرزو کنند که «تفنگ پشت ویترین» مال آنها باشد و نه اینکه آرزو کنند کتاب پشت ویترین مال آنها باشد! هنوز هم هستند کسانی که به حمید اشرف بدلیل کشتار و چریک بازی اش احترام قائلند در صورتی که برادر وی احمد اشرف را که نویسنده و محقق بنام تاریخی ـ اجتماعی است را نمی شناسند. تازه فراموش نکنیم که یکی از اصول مارکسیسم ـ لنینیسم دیکتاتوری پرولتاریا بود که یوسف استالین با همین دیکتاتوری بیست و پنج میلیون انسان را کشت.


کشتار و حذف فیزیکی کار جناینکاران و بی عقلان است به هر صورتی بایستی از آن دوری کرد. هر حکومتی که زندان سیاسی دارد محکوم به فناست. انسان مانند هوائی که به حلقوم خود فرو می برد.بهمان صورت بایستی با بیان عقیده ی خود بتواند آن هوا را بیرون براند. منطق را با منطق باید جواب داد. ببینید که چه دانشی گوگل در اینترنت می گذارد. برای گوگل مسئله ای نیست که یک رژیم سفاک آنرا استفاده میکند و یا یک روزنامه نگار در بند. اما همین گوگل به جهانیان میگوید که فلانی به این دلیل در بند است و فلان رژیم به این دلیل سفاک است و جنایکار!


زمان شاه برای یک اعلامیه در بند می شدی و زمان جمهوری اسلامی برای یک اعلامیه اعدام هم می شدی. هر دو جنایت بود و هست. ولی بدانید که حالا اعلامیه ها نه از زیر بغل بلکه از ماهوارها ها به زمین میریزند. بنابراین حکمرانان مستبدبسرعت اینرا فهمیده و ماهواره ها و اینترنت را قدغن می کنند.


گاهی بدین دل خوشم که ما قدرت را بدست نگرفتیم و دستمان از کشتار مبرا شد و اکنون می توانیم دیگران را به آدمکشی و جلادی متهم کنیم. آزادی و برابری و مساوات خواستهای بسیار انسانی هستند و هنوز هم این خواستها در دل آدمهای خوب موج می زنند. آنها دوست ندارند کسی گرسنه و بی سر پناه و بی اینترنت باشد. اکنون مطالبات تنها یک تفاوت با مطالبات پیشین کرده است. اگر تا دیروز آزادگان تنها نان، مسکن و آزادی می خواستند. امروز بایستی منبع غذای معنوی را هم بدانها بیفزایند یعنی دسترسی به اینترنت!


هر حکومتی اینترنت را قدغن و یا محدود کرد بی شک جنایتی را پنهان کرده و مستبد و دروغین است، همین!


شیرزاد کلهری