Skip to main content

در نظام آینده ؛ چه فدرال و چه

در نظام آینده ؛ چه فدرال و چه
Anonymous

در نظام آینده ؛ چه فدرال و چه مرکز گرا ، تعریف و وضعیت فرهنگ چگونه است ؟ گرچه همیشه در طول تلریخ مردم ایران و بشر روی کره زمین، فرهنگ مملکت محموعه ای از فرهنگ همه اقوام و خلقها بوده. مهم سعادت انسانه

فرهنگ ، آينه آزاد انعكاس شكوفايي فكر و استعداد است ، واحه ارزش ها در برهوت سودجويي و تعصب است ، فرزند و زائيده تاريخ است ، عامل ارزش دهنده به زندگي است . به زبان دايرت المعارفي ، فرهنگ مجموعه ارزش ها ، هنرها ، عادات ، آداب و رسوم ، عقايد ، نظريات ، اخلاقيات و حقوق است. و به زبان آدم شوخ طبعي ، براي فرهنگ ، غير از نياز به ورزش و غذا ، انسان قدري هم به هنر نياز دارد . در دانش ماركسيستي ، فرهنگ يعني روبناي يك نظام اجتمايي و اقتصادي . فرهنگ ، نوع زندگي گروه يا خلقي مشخص در مكاني معين و در دوره اي مشخص است . فرهنگ ، فضايي است براي مطرح كردن هويت خود . مقوله اي است محدودتر از جامعه و اقتصاد ، ولي وسيع تر از تئوري و ايدئولوژي. فرهنگ را انسان بوجود مي آورد ، نه طبيعت . فرهنگ و تمدن دو طرف سكه يك جامعه هستند .
در قرن 19 فرهنگ را به معني تمدن نيز بكار ميبردند ، يعني مجموع آفريدههاي مادي ،و معنوي در جامعه . سرودهاي هومر تا شعارهاي روي ديوار تا اوراد شيطاني ، هريك به نوعي ، بخشي از فرهنگ هستند . آرايش مو ، جويدن آدامس ، عادات غذاخوري ، ناميدن خاله و عمه ، چنانچه جنبه زيبايي شناسي آنها مد نظر باشد ، نيز بخشي از فرهنگ مي باشند .
بعد از كلمه طبيعت ، مقوله فرهنگ از پر تعريف ترين مفاهيم لغتي است . آنها دو همزاد ، ولي متضاد و رقيب هم هستند . جامعه شناسان مدعي هستند كه فرهنگ به معني امروزي ، نخستين بار در آغوش عصر روشنگري بدنيا آمد . آنها تمدن را محصول قرن 18 و فرهنگ را تئوريزه شده ،قرن 19 ميدانند ، يعني دو صفت عمده عصر جديد ، ولي دست در دست هم . با توسعه استعمار و آغاز كلنياليسم در قرن 19 ، نياز به تعريف مقوله فرهنگ نيز احساس شد . بر اثر پديده ناسيوناليسم و كلنياليسم ، تعريف و معني فرهنگ دوچندان گرديد . درگيري ميان فرهنگ و تمدن بخشي از مبارزه ميان مدرنيته و سنت گرايي نيز ميتواند باشد . بخشي از مورخين ميگويند ، خلاف تمدن ، فرهنگ عصر روشنگري ، حامل بت هاي افتخارآميزي از قبيل : دولت سكولار ، ترقي و پيشرفت اجتمايي ، و بلوغ سياسي و دفاع از آزادي است .
در زبان عاميانه ، فرهنگ گاهي به معني تمدن ، شهروندي و يا ادب شخصي بكار برده ميشود . فرهنگ غالبا موضعي انتقادي در مقابل دولت ، تمدن و علائم آن دارد . هرچه دولت بي رحم تر و تمدن غارتگرانه تر باشند ، نياز به انتقاد فرهنگ لازم تر است . فرهنگ يعني انتقاد از زمان حال و با ديدي سنجش گرانه نسبت به ارزشها . فرهنگ يا نقد اوتوپي است يا چگونگي و توضيح نوع زندگي ، يا خلاقيت هنري و فكري مي باشد . هردر ، متفكر آلماني، اولين بار مقوله فرهنگ را به معني مدرن و بعنوان مشخصه هويت انسان يا گروه بكار برد . او ميگويد فرهنگ سعي بر آن دارد كه قطب مقابل جهاني شدن تمدن باشد . فرهنگ مجموعه اي است رنگين از تنوع خصوصيات خلقها و ملتها ، در صورتيكه تمدن خواهان همگوني و يكپارچگي جهاني است . با ورود به قرن بيستم ، بدبيني ، ياس و سرخوردگي فرهنگي در غرب نيز آعاز شد . فرهنگ در دوره ديكتاتوري ، نقش سياسي بخود ميگيرد و مردم عباي سياستمدار را به شاعر ميدهند چون مبارزه به علت خطرهاي سياسي ، شكل فرهنگي بخود ميگيرد . فرهنگ گاهي بايد ميان بورژوازي با ادب و خلق خشگين شورشي ، يكي را انتخاب كند و چون فرهنگ خواهان ميانه روي ، هماهنگي و آرامش و ضد سياست بازي است ، ملايمت را انتخاب ميكتد . ميانه روي هميشه يكي از تقواهاي فرهنگي بوده . در زبان عاميانه ميگويند ، آدم با فرهنگ كسي است كه آب دهن اش را روي قالي نيندازد ، اسير جنگي را آزار ندهد و يا نارنجك توي كتابفروشي دگرانديشان پرت ننمايد .
فرهنگ معمولا صفاتي محلي ، ملي يا ايلي، قومي ، قبيله اي دارد تا جهاني . پست مدرنها و رمانتيكها ، بهايي اغراق آميز به فرهنگ ميدهند . براي رمانتيكها هر فرهنگي جالب است و ارزش خاص خود را دارد ، مخصوصا اينكه اگر مورد هجوم تمدن و جامعه مدرن قرار گيرد . اگر تمدن پديده اي صوري ، سطحي ، بيگانه ، سئوال برانگيز ، مكانيكي ، سودجويانه و مادي است ، فرهنگ نشانه تكامل ، هماهنگي ، پيوستگي ، ايده آل خواه ، خودكفا ، هدفمند و جامع است . عنوانهاي قديمي مانند ، فرهنگ ساده ، ابتدايي ، عقب افتاده ، محلي ، در فلسفه پست مدرن نام رمانتيك ، فولكلوريك و خلقي بخود ميگيرند . در اين زمينه آدم بياد مائوئيست هاي طرفدار نظريه محاصره شهرها از طريق روستاها مي افتد . پسامدرنها با كمك پست رمانتيك به ياد نوستالژي فرهنگي گذشته مي افتند . آنها فرهنگ قومي و اقليتي را ايده آليزه كرده و به آسمان ميرسانند .