Skip to main content

هگل خلاف کانت ،مخالف فدرالیسم

هگل خلاف کانت ،مخالف فدرالیسم
Anonymous

هگل خلاف کانت ،مخالف فدرالیسم و گلوبالیسم بود.چون حامعه دوک نشین آلمان، تازه متحد شده بود. او میگفت دولت مرکزی باید قوی باشد و قانون، آزادی فرد و آزادی سازمانهای خودگردان را تعریف کند. او فیلسوف دولتی

بود.
راسل در کتاب تاریخ فلسفه خود مینویسد، فلسفه ایده آلیستی آلمان آخرین شکل سیستماتیک خودرا توسط هگل(1831-1770م.)،فیلسوف آلمانی پیدا نمود که بی تاثیر از نظرات فیشته و شلینگ نبود.آن فلسفه امروزه بشکل ماتریالیسم دیالکتیکی در فلسفه مارکس و انگلس در مبارزه طبقاتی و آرمانگرایی فعال است. نوشته های هگل دذ تاریخ فلسفه غرب از جمله مشکل ترین متون برای فهم هستند. فلسفه هگل در تقسیم بندی کانت بخشی از "فلسفه عملی" بشمار می آید. روش دیالکتیکی هگل امروزه خواننده را بیاد کوششهای سقراط برای تعریف مفهوم نیکی در 2500 سال پیش می اندارد. راسل مدعی است که منطق هگل همان مقوله متافیزیک است.
هگل مانند اسپینوزا مدعی بود که تنها واقعیت همان مفهوم "مطلق یا ناب" است. او همچون اسپینوزا هرنوع ثنویت و "دوئالیسم" را انکار میکرد. "ایده مطلق" هگل خواننده را بیاد "خدای" اسپینوزا یا "جهان و کائنات" می اندارد. هگل روش دیالکتیکی خودرا از موضوع "تاریخ" گرفت و میگفت تاریخ در دولت پرویس آلمان به آخرین سکوی پیشرفت خود رسید.
راسل مدعی است که اشاره هگل به حرکت تاریخ بسوی "مطلق"ها موجب تبلیغات ناسیونالیستی میگردد و نظر هگل در باره دولت، هدایت مردم بسوی نظام توتالیتر است. او مدعی بود که تکامل اندیشه در تاریخ بشر وظیفه آلمانی هاست چون آنها معنی جهانی آزادی را از طریق مسیحیت متوجه شده اند. هگل میگفت آزادی مساویست با اطاعت از قانون، چون مفهوم آزادی باید از طرف دولت و قانون تعریف شود. نظر دیگر هگل این بود که میگفت از نظر اخلاقی جنگ بر صلح مزیت دارد. سوم اینکه هگل طرح فدرالیسم گلوبال و جهانی کانت را رد میکرد.
راسل مدعی بود که هگل مانند مارکسیسم مخالف وجود سازمانهای مستقل غیردولتی بود؛ یعنی"نظریه سیاسی" هگل با متافیزیک وی هم خوانی ندارد و بخش مهم سیستم فلسفه هگل، دیالکتیک است، که محتوایی تاریخی دارد. نگاه هگل به جهان و هستی از طریق "روح" انجام میگرفت. روش دیالکتیکی برای او فقط ابزار نظریه شناخت نیست بلکه میتواند برای توضیح مستقیم جهان نیز مورد استفاده قرار بگیرد. یعنی هگل به روش خود ساختاری شناختی نظری میدهد که ساختاری هستی شناسانه است.
یک پیشداوری جالب دیگر هگل استفاده از عدد 3 است، مثلا نظریه تز،آنتی تز، سنتز. یا انواع حکومتهای تاریخ بشر- شرقی،یونانی رومی،آلمانی. یا در کتاب "دائرت المعارف فلسفی" اش به 3 سطح روح و اندیشه، یعنی- منطق،فلسفه طبیعی، و فلسفه روح، اشاره میکند. راسل میگفت فلسفه هگل مانند ویکو،متفکر ایتالیایی، اهمیت خاصی برای تاریخ قائل است.در ضرب المثلی آمده که جغد روشنگری و کنجکاوی،وقتی هوا تاریک شود، پرواز برای طعمه و شکار را آغاز میکند.
هگل همچون پیش از سقراطیان میگفت" کل و عام" تنها واقعیت است،یعنر هر قسمت و جزء هستی و شناخت را فقط باید در چهارچوب کل جهان و هستی طرح کرد و فهمید و تفسیر نمود، و تئوری تیز باید عام و جهانشمول باشد، و اگر آن علمی باشد، جایی برای حضور استثناها را نمی پذیرد. سیستم ایده آلیستی بقول لایبنیتس نوعی "علم الهی" یا نوعی ایده افلاتونی از علم است. اندیشه هگل با فرهنگ خوشبینانه پایان قرن 19 رابطه منطقی و علمی نداشت چون نمی تواند متعلق به یک "علم الهی" یا یک سیستم ایده آلیستی باشد،چون مادی و شیئی است. تجربه گرایان و امپریستها خلاف هگل ثابت نمودند که هر جزء و قسمت دارای معنی خاص خود است.
سرانجام هگلیسم و لیبرالیسم جان لاک در مقابل هم قرار گرفتند، دولت هگلی ضد دولت لیبرالی جان لاک است. فلسه ایده آلیستی هگل میکوشد جهان را بشکل یک سیستم ببیند، در حالیکه تاکید او روی ابزار "روح" است،ولی ذر هدف ذهنی نیست. به این دلیل آنرا میتوان " ایده آلیسم عینی" نامید. در تاریخ فلسفه غرب هگل را مهمترین نماینده فلسفه کلاسیک آلمان و طراح یک سیستم ایده آلیست عینی میدانند.فلسفه او اوج ایده آلیسم آلمانی یعنی ایده آلیسم "مطلق یا ناب" است.
هگل خلاف روشهای پویای نظری اش، در پروسه تحقیق در جامعه و تاریخ، سیستم فلسفی اش ولی خصوصیات سنتی،ارتجاعی، و دگماتیک دارد و میگفت موتور و اصل عملی جهان،روح جهان است که بشکل واقعیات خودرا بیان میکند و سپس یه خود باز میگردد. در نظر او "روح جهان" مساویست با هستی،حقیقت،وتفکر
هگل مانند کانت میخواهد متافیزیکی را طرح کند که در مرکز آن مفهوم "مطلق" قرار دارد.
فلسفه هگل ایده آلیسم مطلق است که از ترکیب نظرات متضاد هراکلیت،ایده های افلاتون،ارسطو،آگوستین، اسپینوزا، و مکتب اسکولاستیک، و نظرات مستقیم فیشته و شلینگ بوجود آمد.