Skip to main content

150سال پیش یک فیلسوفی در

150سال پیش یک فیلسوفی در
Anonymous

150سال پیش یک فیلسوفی در آلمان کوشید تا دین مسیح را قدری مدرن و اصلاح کند با کمک اندیشه های ماده گرایانه ،ولی مانند احمد کسروی ما در ایران ،کاملا موفق نشد ،و حالا جنبش سکولاریسم برای ایران امید شده اس

نقد دین و الهیات مسیحی در آغاز قرن 19 میلادی توسط فویرباخ و اشتراوس در آلمان شروع شد. ولتیر در فرانسه نیز یک قرن پیش از آندو اینکار را کرده بود. یکی از کوششهای این سه نفر،تغییر جا و منزلت نقش خدا، با طبیعت و کائنات بود. فویرباخ(1872-1804.م.) در حین انقلاب ضد فئودالی بورژوایی آلمان در سال 1848 میلادی آثار روشنگرانه ای در باره دین و الهیات مسیحی منتشر کرد. انگلس نوشت که فویرباخ در سال184تاج ماتریالیسم را بر تخت فرهنگی حاکمیت نشاند، گرچه در میانه قرن 19 میلادی رقیبی برای ایده آلیسم فلسفه آلمانی وجود نداشت.
جهان فلسفه و جهان دانشگاه که در قرن 18 میلادی یکی شده بودند، در قرن 19 توسط فویرباخ دوباره از هم جدا شدند. به این دلیل او در سال 1842 کتاب "اصلاحات در فلسفه" را با زبان ساده و عامه فهم نوشت. مورخی اشاره میکند که بعد از فویرباخ، فلسفه، سرزمین ارواح تبعیدی ایده الیسم را ترک نمود و از رحمت اعتقادات الهی وارد واقعگرایی بیچارگی انسان ها شد. پایان ایده الیسم بعد از انقلاب 1848 نبود. بعد از مرگ هگل، در سال 1835 اشتراوس کتاب "زندگی مسیح" را نوشت و مدعی شد که این کتاب آسمانی محتوایی افسانه ای و اسطوره ای دارد. بعد از هگل، در اوایل قرن 19، حکومت انحصاری عقلگرایانه دچار تزلزل شد. هگل پایان تاریخ را اعلان نمود، فویرباخ ولی پیش از مارکس، طلیعه آغاز عصر جدیدی را نوید داد، گرچه خود از سال 1860 دچار فقر شد و در سال 1868 عضو حزب سوسیال دمکرات آلمان گردید. برای جنبش دانشجویی و هگل گرایان جوان وی فیلسوف مهم بعد از هگل بود.
امروزه اشاره میشود که فویرباخ یکی از مهمترین ماتریالیستها و منتقدین دین و یکی از مهمترین فیلسوفان ماتریالیستی پیش از مارکس بود و ماتریالیسم وی نه تنها موحب انقلاب بورژوایی آلمان شد بلکه یک منبع مهم نظری مارکسیسم-لنینیسم گردید. نقد دین توسط وی کلا بر اساس ماتریالیسم دیالکتیک بود. وی در آغاز مبلغ فلسفه پانته ایستی(طبیعت خدایی) بود ولی ذر فلسفه ماتریالیستی اش انسان در مرکز فلسفه قرار گرفت. او میگفت انسان بجای وابستگی به دین، وابسته به طبیعت است. انسان با کمک فرهنگ و آموزش میتواند بر طبیعت مسلط گردد.
فویرباخ میگفت فیلسوفان باید خدا را از بحث های خود بیرون بگذارند و کاخهای بادی" مفهومی" نسازند و فلسفه را باید از الهیات و عرفان پاکسازی کرد چون بدون ماتریالیسم هیچ چیزی قابل درک نیست یعنی فلسفه وابسته به هستی است و نه به آگاهی، و آگاهی مستقل از هستی وجود دارد. این نظز او بعدها موجب تولد جمله معروف مارکس یعنی "هستی آگاهی را تعیین میکند" شد. امروزه اشاره میشود که فلسفه ماتریالیسم تاریخی برای امثال فویرباخ، هگل، مارکس، و انگلس، بخش مهمی از فلسفه جنبش روشنگری بود.
فویرباخ بعنوان منتقد وضعیت و روابط موجود و با عنوان ماتریالیست، نقش مهمی در تولد فلسفه مارکسیستی داشت، گرچه وی فقط در حوزه دین روشنگری نمود. سه نکته ماتریالیسم فویرباخ به این شکل بود که میگفت اولا ماده تنها جسم است و ذر زمان و مکان بشکل عینی وجود دارد، دوم اینکه آگاهی مهمترین محصول ماده است، و سوم اینکه جهان و هستی واقعیاتی عینی هستند و کاملا قابل شناخت میباشند. تحول اندیشه فویرباخ شامل سه مرحله بود-، اول اینکه در مرحله پانته ایستی یا طبیعت خدایی میگفت خدا در همه جا حی و حاضراست. مرحله دوم اندیشه وی آته ایستی است. و در مرحله سوم او مدافع ماتریالیسم گردید.
لودویگ فویرباخ ابتدا هوادار هگل بود، بعد ماتریالیست "آنتروپوزوفی" یعنی انسانگرایانه شد و از این موضع بشکل درخشانی به نقد دگم های مذهبی مسیحیت و فلسفه ایده آلیستی زمان خود پرداخت. او همچون کیرکگارد منتقد هگل بود و میگفت ایده آلیسم عینی هگل همان الهیات عقلگرایانه است. وی خلاف هگل ابتدا خود را با رشته روانشناسی مشغول نمود و اساس یک شناخت از طریق علوم تجربی را بنا گذاشت؛ زمینه ای که هگل از آن بی اطلاع بود. وی در کتاب "نقد فلسفه هگل" به رد ایده آلیسم هگل، و روح مطلق هگل، پرداخت و مدعی شد که فلسفه هگل موجب از خودبیگانگی انسان میشود، چون سیستم فلسفی وی صوری و آبستراکت است. فویرباخ مهمترین متفکر جنبش هگلی های جوان بود که به رد خیالپردازی ایده آلیستی پرداخت و بسوی آته ایسم تمایل یافت. در نوجوانی مطالعه آثار هگل موجب علاقه فویرباخ به فلسفه و ترک الهیات مسیحی شد.
انسانسانشناسی احساسات گرایانه فویرباخ روی مارکس و انگلس اثر گذاشت از جمله کتاب مهم وی در مورد نقد مسیحیت مورد تحسین مارکس و انگلس قرار گرفت و 40 سال بعد انگلس نوشت که همه..