Skip to main content

سالام اليكيم

سالام اليكيم
Anonymous

سالام اليكيم

تخیّلات و توهّمات ملوکانه

شایان هوشیار
۵مردادماه۱۳۹۹
(۱/۲)


سال‌های منتهی به انقلاب ۱۳۵۷، به‌ویژه ۵۵ و ۵۶، و البته خودِ ۵۷، آبستن رویدادها و تحولات سیاسی - اجتماعی مهمِ هم داخلی و هم خارجی برای «جزیرۀ ثبات» - ایران بود. شاید بتوان مهم‌ترین تحولات سیاسی - اجتماعی خارجی را مربوط به آمریکا -به‌عنوان شاخص‌ترین «متحد» محمدرضاشاه- و مشخصاً سیاست‌هایی دانست که قبل و بعد از پیروزی دمکرات‌ها در قاموس جیمی کارتر در انتخابات ریاست جمهوری آن کشور مطرح و اتخاذ شدند. این نیز به آن دلیل بود که شاه سابق علاوه بر گستردگی سطح و حجم روابط، حساسیت ویژه‌ای بر روی روابط خود با واشنگتن داشت. ایضاً اهمیت خاصی نیز بر آن روابط قائل بود. چرایی این سطح و این حجم از روابط و حساسیت و اهمیت آن که از طرف شاه سابق دنبال می‌شد، البته در ورای بحث‌ام قرار می‌گیرد. رخدادهای سیاسی - اجتماعیِ داخلی را هم که به‌حق بایستی «تحولات» نامید، در یک تقسیم‌بندی عمده، می‌توان در قالب چند گروه کلی مطرح کرد، که به‌وقوع پیوستن فضای باز سیاسی و افزایش قیمت نفت در بازارهای جهانی که به ترتیب، از سال ۵۵ و از اوایل دهۀ ۴۰ آغاز شده و در دهۀ ۵۰ به اوج خود رسیده بود، شاید جزو مهم‌ترین‌ها باشد.

از میان سیاست‌های متعدد، دو سیاست عمده‌‌ای که توسط دولت کارتر مصادف با سال‌های انقلاب در ایران اتخاذ شدند، سیاست حقوق بشر و اعمال فشار بر دولت‌ها و حکومت‌های خودکامه -ولو هم‌پیمان سیاسی و اقتصادیِ آمریکا- به طرق مختلف و کاهش فروش تسلیحات نظامی به کشورها، علی‌الخصوص کشورهایی بود که توسط حکومت‌های دیکتاتوری و استبدادی اداره می‌شدند. این سیاست‌ها طبیعتاً دربارۀ ایران نیز با تغییر اداره‌کنندگانِ کاخ سفید اجرا شد. ایرانی که هنگام ریاستِ جمهوری‌خواهان بر آمریکا علی‌الدوام لیست بلندبالای تسلیحات نظامی که قصد خریدشان را داشت، تقدیم دولت آمریکا می‌کرد و آن‌ها نیز با رغبت در اختیار وی می‌گذاردند؛ و اساساً در ماضی، مسئلۀ حقوق بشر نسبت به خود حداقل از طرف دولت موردنظر چندان مطرح نبود؛ با تغییر جناح حاکم بر کاخ سفید و باتوجه به دو سیاست حقوق بشر و کاهش فروش تسلیحات نظامی، علی‌القاعده دیگر قادر نبود با سهولت قبلی و به همان میزان پیشین خواسته‌های خود را برآورده‌شده بیابد. بدیهی است که به عنوان یک قاعدۀ کلی، تمایل شاه سابق به جناح جمهوری‌خواه بیشتر بود تا دمکرات، و روابط‌اش نیز تابع این تمایل همایونی. به‌علاوه، شاه سعی می‌کرد هنگام پیروزی جناح مخالف، سیاست و رویکردِ صبر و انتظار را در پیش گیرد.

یکی از نتایج، و یا به تعبیری، عواقبِ تغییر برخی سیاست‌های واشنگتن و حذف و اضافه‌هایی که با روی‌کارآمدنِ دولت جدید در آنان صورت گرفت، دچار مشکل شدنِ رژیم ایران و مشخصاً شاه سابق در فهم چیستی، چرایی و چگونگی مسئله بود. به دیگر سخن، یکی از نتیجه‌های اتخاذ دو سیاست فوق‌الذکر توسط دولت کارتر این بود که محمدرضاشاه را به دام «توهّم» و «فرضیه‌های توطئه» انداخت. این‌که دولت آمریکا نظرش نسبت به متحد خویش تغییر پیدا کرده، و به این نتیجه رسیده که رژیم ایران باید تغییر کند؛ و بر این اساس، طی «برنامه‌ای» در «قالب به اصطلاح سیاست‌های جدید» قصد دارد حکومت وی را سرنگون سازد. وی به هیچ روی حاضر به این نبود که حتی «فرض» بکند که آنچه که فکر می‌کند، ممکن است صحیح نباشد؛ چه رسد به این‌که استدلال‌های خود را به چالش بکشد! بنابراین تا روز آخرِ حکومت‌اش قرص و محکم بر این «توهّم» پافشاری کرد، و آن «توهّم» به‌عنوان حقیقت در مخیلۀ خویش جا افتاد؛ و در واقع، این، موضوعی بود که وی، به معنای واسع کلمه، بدان «اعتقاد» داشت. حتی سفرای انگلیس و آمریکا در تهران نیز در خاطرات خود به تفصیل پیرامون این مسئله صحبت کرده و نمونه‌های موردی ذکر کرده‌اند.

از روزی که سیاست حقوق بشر به‌عنوان یک سیاست جدی واشنگتن اتخاذ و شروع به اعمال گردید، علاوه بر شخصِ شاه و برخی مقامات بلندپایۀ وی، من‌جمله هویدا، روزنامه‌ها نیز مانند رستاخیز، کیهان، اطلاعات، آیندگان و... ضمن جدی نگرفتن و «توطئه» قلمداد کردن، به صورت گسترده در تاختن به‌آن، گوی سبقت را از هم‌دیگر می‌ربودند. البته آن‌ها قبل از انتخاب موضع حمله و تاخت، اساساً اعمال چنین سیاستی را نسبت به ایران اشتباه عنوان می‌کردند و خاطرنشان می‌ساختند که ایران بانی حقوق بشر در جهان بوده است، بنابراین اعمال چنین سیاستی نسبت به ایران بی‌جا است.
@houshyarshayan