Skip to main content

سالام اليكيم

سالام اليكيم
Anonymous

سالام اليكيم
تخیّلات و توهّمات ملوکانه شایان هوشیار
۵مردادماه۱۳۹۹ (۲/۲)
استناد و استدلال‌شان نیز بر حول محور لوحۀ تاریخی‌ای
می‌چرخید که از کورش هخامنشی برجای مانده است.
آنان مسئله را فراتر

از«ظواهر قضیه» پنداشته و معتقد بودند که «تغییر نگرش و سیاست‌های غرب نسبت به ایران» به‌واسطۀ «پیشرفت‌هایی» است که خصوصاً دربارۀ مسئلۀ نفت در ایران صورت پذیرفته است. تصور آنان این بود که پیشرفت‌های ایران سبب تولد نوعی هراس در آمریکا شده است. علاوه بر این، حتی شاه یک قدم فراتر نهاده و در مقام توصیه و پند به غرب نیز ظاهر می‌شد. او می‌گفت ضمن این‌که دمکراسی و حقوق بشر و این قبیل مفاهیم بیگانه با ارزش‌ها و زیست‌جهان ایرانی است، در غرب نیز چندان به سرانجام مطلوبی نخواهد انجامید.

در واقع، درست است که خصوصاً در سال‌های پایانی رژیم پهلوی تصور عمومی در غرب از محمدرضاشاه یک حاکم مقتدر، وطن‌دوست، روشنفکر و مترقی بود که کشور خود را به‌سمت پیشرفت در تمامی حوزه‌ها هدایت می‌کند، اما به‌نظر نمی‌رسد که اساساً کسی در غرب معتقد به «پیشرفت‌های هراس‌انگیز» ایران بوده باشد؛ چه رسد به این‌که برنامه‌های بازدارندۀ پیشرفت ایران را به‌عنوان سیاست‌های رسمی دولت نیز طرح نمایند. شاه، مقامات بلندپایۀ رژیم وی و مطبوعات در طرح، تدوین و ارائۀ کوهی از مطالب فلسفی، تاریخی، سیاسی، معرفتی و جامعه‌شناختی، به‌علاوۀ تاخت‌وتازهای مختلف نسبت به سیاست‌های جدیدالاتخاذ دولت واشنگتن شب را به روز وصل می‌کردند، مع‌ذلک دریغ از یک تلنگرِ تغییرانگیز به شالودۀ این اعتقاد، و این‌که ممکن است سیاست‌هایی که اعمال می‌گردند، معلول و محصول باور واقعی تصمیم‌گیرندگان آن باشند. استناد و محوریت استدلال آنان در مسئلۀ حقوق بشر نیز که بر لوحۀ تاریخی که از کورش هخامنشی برجای مانده هم یک خوش‌خیالی، فانتزی‌پردازی، فرار از واقعیات و استدلال اشتباهی بیش نبود. زیرا اولاً مفهوم و موضوعیت کلیدواژۀ «حقوق بشر» نوین است و مربوط می‌شود به عصر روشنگری. یعنی حتی اگر منسوبیت فتح‌نامۀ بابل به‌کورش هخامنشی را قبول کنیم، و حتی محتوای آن را از مصادیق مفهوم حقوق بشر به‌حساب آوریم، باز هم مشکل حل نمی‌شود و می‌ماند این نکتۀ بدیهی که در زمانه‌ای که کورش می‌زیست، چیزی تحت عنوان «حقوق بشر» موضوعیت و مفهومیت نداشت. ثانیاً بر فرض که همانطور که شاه، هویدا و مطبوعات ادعا می‌کردند می‌بود. در آن‌صورت نیز یک علامت سوال بزرگ باقی می‌ماند. این‌که چندهزار سال قبل موضوعی در میان ملتی وجود داشته است، آیا لزوماً می‌تواند به این معنا تلقی شود که درحال‌حاضر نیز وجود دارد و بر اساس استانداردهای امروزیِ جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، اعمال و رعایت می‌گردد؟

شاه سابق نهایتاً تحت تأثیر مجموعه‌ای از دلایل و عوامل، من‌جمله فشارهای داخلی و خارجی‌ای که بیش از هر زمان دیگری بر وی اعمال می‌شد و سنگینی می‌کرد، یعنی افزایش اعتراضات مردمی که محصول نارضایتی‌های آنان از حکومت بود، و پیش‌روی‌های سازمان‌های بین‌المللی حقوق بشر در اعمال فشار بر رژیم از طریق ابراز نگرانی از شرایط زندان‌ها و زندانیان سیاسی ایران در ژورنال‌های جهانی؛ که طبعاً موجب خدشه‌دار شدن اعتبار رژیم می‌گشت و عواقب اجتناب‌ناپذیر و سنگینی به‌دنبال می‌داشت؛ تصمیم به ایجاد فضای باز سیاسی گرفت و این تصمیم را با طرقی همانند آزادسازی گستردۀ زندانیان سیاسی، به‌طوری که حتی با کمبود بهانه و مناسبت برای عفو زندانیان مواجه و مجبور به مناسبت‌تراشی شد، و نیز اجازه دادن به سازمان‌های بین‌المللی حقوق بشر برای بازدید و تهیۀ گزارش از زندان‌های ایران و ارزیابی وضعیت زندان‌ها و زندانیانِ خصوصاً سیاسی و عقیدتی، عملی و اجرایی کرد.

مطبوعات نیز فضای باز سیاسی را همراه با به‌به و چه‌چه‌های معمول به‌طور گسترده پوشش داده و تبلیغات بسیاری به‌راه انداختند. پیرامون اعتقاد یا عدم اعتقاد روزنامه‌نگاران آن دوره که در روزنامه‌هایی مانند کیهان، رستاخیز، آیندگان، اطلاعات و امثالهم دربارۀ موضوع موردبحثِ روز -سیاست‌هایی که دولت جدید آمریکا اتخاذ کرده بود- تحلیل و قلم‌فرسایی می‌کردند، و حتی افرادی مثل هویدا که با آنان مصاحبه و نظرات خود را مطرح می‌ساختند، می‌توان به صحبت نشست و حتی تردیدهایی نیز وارد نمود. اما به‌نظر می‌رسد به موضوع اعتقاد واقعی محمدرضاشاه به عنوان «شخص اول مملکت» به آنچه که ابراز می‌داشت، کم‌تر بتوان با شک و تردید نزدیک شد. و این همان «توهّمات و تخیّلات ملوکانه»ای بود که تا دری به تخته‌ای می‌خورد، فعال می‌گشت و با تئوری‌های ریز و درشت سنجیده و ارزیابی می‌شد؛ اِلّا موضوع اصلی که وجود داشت. مسئله‌ای که متأسفانه امروزه نیز موضوعیت داشته و مسئولین بلندمرتبۀ کشور را دچار خود کرده است. بارزترین و نزدیک‌تر