Skip to main content

پا پک خرم دین آذری من یک آذری

پا پک خرم دین آذری من یک آذری
Anonymous

پا پک خرم دین آذری من یک آذری هستم نه یک ترک . آذری با ترک فرق داره مثله فارس با عرب و یا آذری با عرب
این با با که احوالش معلو م است منطقه کارش جنوب بوه اما برای ما آذری ها آتیش بیاره معر که شده . از ما آذری ها حرف میزنه کارش پخشه ضد اطلا عا ت است . همین تیمه ورز شی بنی طرف سنگشرو به سینه میزنه درست چند ماه بعد از آغاز جنبش سبز در حالی که همه فکر می‌کردند که پس از این فعالیت‌ها و افکار و بحث‌های سیاسی حول این محور متمرکز خواهد شد و ماه‌های آینده ماه‌های پر هیجانی خواهد بود، یکباره تیم تراکتورسازی به لیگ برتر فوتبال صعود کرد.

در سال ۸۸ به ویژه پس از رخدادهای خیابانی جنبش سبز به هیچ وجه اجازه حضور چنین تیمی را در شهر تبریز صادر نکنند. ولی اتفاقاً این حادثه رخ داد و تراکتورسازی به لیگ برتر وارد شد. اما با شکل و شمایل دیگری. این تیم آن تیم سال‌های پیش نبود.ما مسئله این جاست که چنین تیمی با این امکانات زیاد و همین طور آسیب‌های اجتماعی و هویتی وابسته به کجاست؟ منابع مالی آن چگونه تأمین می‌شود؟
تراکتورسازی در این یکی دو سال دو مدیر عامل داشت. هر دو در ابتدای نامشان پیشوند "سردار" داشتند. سرداران و مدیران سپاه پاسداران در رأس این تیم‌اند. بعید به نظر می‌رسد از وضعیت تماشاگران آن و معضلاتی که جامعه‌شناسان از آن ابراز نگرانی می‌کنند اطلاعی نداشته باشند. اما به جای تدبیر، بیشتر بر تنور نفرت‌های قومی می‌دمند. پرسش همگان این است که این تیم از کجا آمده و چرا در چنین برهه‌ای در هیبت فعلی ظهور کرد؟ پروژه نفرت افکنی میان مردم از طریق فوتبال از کجا آب می‌خورد و قصد دارد به چه نقطه ای ختم شود؟
برخی از فعالان سیاسی آذری در تبریز حدس می‌زنند که پس از انتخابات تعدادی از سرکرده‌های پان‌ترک‌های شهر که رفت‌و‌آمدی هم با وزارت اطلاعات در این شهر دارند، به ستاد خبری احضار شدند. از آن‌ها خواسته شد در برابر موج اعتراض‌ها سکوت کنند و حتی اعلامیه‌هایی در تقبیح جنبش سبز ملت ایران در برخی از نواحی جنوب شهر پخش شد. ترجیع‌بند اصلی این بیانیه‌ها این بود که جنبش سبزارتباطی به آذربایجان ندارد و سرنوشتنش به ما مربوط نیست.درزما نی که همه به تبریز چشم دو خته بوداند. اینطور بود که مثله همیشه تفرقه بینداز و حکومت کن .
پرسش این است که چه کسی از این جریان سود می‌برد. چرا سپاه پاسداران و استاندار و مسئولان امنیتی استان باید به چنین معضلی تن دهند؟ چرا بودجه‌های کلان برای تمرین در دبی، انتقال هزاران نفر هوادار تیم به شهرهای دیگری و استخدام مربیان زبده برای چنین تیمی هزینه می‌شود؟ اگر تراکتورسازی یکی از معضلات امنیتی استان است چرا، مهم‌ترین ارگان امنیتی کشور هدایت آن را بدست دارد؟ تصدی گری سپاه پاسداران در تیمی که مأمنی برای گروه تجزیه‌طلب ضدملی است با چه برنامه‌ای صورت می‌گیرد؟
در اینکه جمهوری اسلامی همواره سعی داشته از گروه‌های قوم‌گرای ترک برای رسیدن به پاره ای از مقاصد استفاده ابزاری کند شکی نیست. ۱۸ تیر ۱۳۷۸ در تهران و تیر همان سال در تبریز بسیار به یاد ماندنی بود. پس از آن بود که پروژه‌ای برای مهار جنبش دانشجویی نیرومندی که در دانشگاه تبریز وجود داشت کلید خورد. نظام خامنه ی می‌بایست تمام انرژی انباشت‌شده مردم آذربایجان را به نحو دیگری تخلیه می‌کرد و توجهات قشرهای مختلف را به سمت و سوی دیگری می‌برد. تیم تراکتورسازی هم جنبه تفریحی داشت و هم سیاسی ـ اجتماعی. بخشی از بدنه اجتماعی را به سوی خود جلب می‌کرد و با آدرس غلط دادن باقی بدنه را نیز فلج می‌ساخت. در غیبت بدنه اجتماعی فعالان و نخبه‌های سیاسی تبریز کار زیادی نمی‌توانستند از پیش ببرند.
آ کنون ما دو تجربه را پشت سر داریم. تجربه تیر ۱۳۷۸ و تجربه جنبش سبز. نشانه‌های روشنی دال بر این مورد وجود دارد که در هر دو مورد جمهوری اسلامی با تقویت تمایلات قوم‌گرایانه، سعی در تخریب جنبش‌های تهدیدکننده خود داشته است. جمهوری اسلامی هنگامی که جانب نیروهای دموکراسی‌خواه احساس خطر می‌کند یکی از گزینه‌هایش جهت تضعیف جنبش دموکراسی‌خواهی تقویت عناصر قومی به ویژه پان‌ترک‌ها است که بخش بزرگی از آن در داخل کشور ساخته و پرداخته اوست. حالا ببینید این بنی طرف کارش چیه !!