Skip to main content

تاریخ را فاتحان می نویسند و

تاریخ را فاتحان می نویسند و
Anonymous

تاریخ را فاتحان می نویسند و هر آنگونه که دلشان می خواهد می نویسند بدانجهت تاریخ قابل اعتماد نیست ولی رشد و ژرفای زبانها نماینگر قدمت و تکامل آن زبان است و امروزه بیشتر بررسی های تاریخی بر مبنای تکامل زبان ملتها کنکاش می گردد زبان فارسی فاقد ابتدائی ترین لغات تمدن می باشد، که برای جهت یابی، لغاتی مثل، شمال، جنوب، شرق و غرب را ندارد و از عربی بعاریت گرفته، برای محصور کردن محل زندگی یا نشانهانی از شهر نشینی لغت دیوار را ندارند، برای زندگی کردن سرپناهی بنام لغت اتاق را ندارند، لغتی بنام قابلمه برای پختن غذا را ندارند، لغتی بنام بشقاب برای سرو کردن غذا را ندارند، لغتی بنام قاشق برای خوردن غذا را ندارند، لغات غذائی بنام قورمه، قیمه، دولمه و کباب ندارد ، و همه این لغات را از ترکی بعاریت گرفته اند و بنام خود ثبت کرده اند، در این میان ملت ما چرا باید زبان فارسی را باید یاد بگیرد که فاقد

تلفظ حرف ق می باشد و لغات اتاق، بشقاب، قاشق، قورمه و قیمه به عاریت گرفته شده از زبان ترکی را به نادرست اتاغ، بشغاب، غاشغ، غورمه و غیمه تلفظ می کنند و با بی حرمتی تمام برای زبان تحمیلی پانفارسیسم ملت ما را به مسخره می گیرند،
دکتر صابر مقدم که پزشک فارس زبان مشهوری در تبریز است، می گفت که در اوایل آمدنم به تبریز مریضی داشتم که می گفت ،،معدم گؤینییر،، گفتم درد میکنه؟ گفت آغریمیر، گؤینییر و من بعدها فهمیدم که ترکها به زخم معده گؤینَمَک می گویند و به درد عصبی آغریماق می گویند و به التهاب معده ،،معده سانجیسی،، می گویند، یعنی بدون آندوسکوپی می توانم برایشان دارو تجویز کنم، چون زبانشان انواع دردها را تجزیه و تحلیل می کند،
اگر از زبان فارسی، این شیرینترین زبان دنیا، کلمه خوردن و سر و دل حذف شود، این زبان شیرین مثل برجهای دوقلوی
نیویورک توی سر خود سرنگون شده و شیرازه اش ازهم می پاشد،
لغاتی که با خوردن ساخته شده اند،
اینها لغاتی هستند که در زبانفارسی قابل خوردن هستند، مثل:
غذا خوردن، آب خوردن، هوا خوردن، سرما خوردن، سوگند خوردن، قسم خوردن، گلوله خوردن، قول خوردن، غصه خوردن، کتک خوردن، زمین خوردن، لیز خوردن، غبطه خوردن، سور خوردن، فریب خوردن، گول خوردن، پیچ خوردن، گره خوردن، ترک خوردن، افسوس خوردن، غم خوردن، انگ خوردن، مارک خوردن، فحش خوردن، سیلی خوردن، لگد خوردن، شلاق خوردن، کلک خوردن، مشت خوردن، نارو خوردن، مخ خوردن، آسیب خوردن، حسد خوردن، به فکرخوردن، به مسیر خوردن، به تور خوردن، سرخورده، ، تیپ به هم خوردن، میانه به هم خوردن، قرارداد به هم خوردن، دل به هم خوردن، رابطه به هم خوردن، و..
اینها لغاتی هستند که با سر ساخته شده اند مثل:
سر زدن، سر دواندن، سر سری گرفتن، سرحال آمدن ،سرزنده شدن، سرسپردن، سربزیر شدن، سررفتن، سرریز گشتن، سرنگون شدن، سرکوفت زدن، سرازیر شدن، سررسیدن، سرخوردن، سرکوفت زدن و سردواندن و ترکیبات بیقاعده ای چون: سردار، سرِباز، سرکرده، سرسپرده، سردرگم، سر شکسته، سررشته، سرانجام، سرتا سر، سرتاپا، سراپا ، سرآغاز، سرآسیمه، سربالا، سرکار، سرازیر، سراشیب، سرگذشت، سرفصل، سر به هوا، خود سر، و..
اینها لغاتی هستند که با دل ساخته شده اند مثل:
دلدادن، دل بردن، دل ربودن، دل دل شدن، دل کندن، دل بستن، دلخواستن، و.. ترکیباتی چون: دلاور، دل زنده، دلشوره، دلپسند، دل آزرده، دل آزار، دل نواز، دلواپس، بیدل، دلداده، دلچرکین، دل خوش، دل مرده، دل آرا، دل زنده، دل نگران، حرف دل، سنگ دل، خلوت دل، دل آواز، دل درد، دلخواه، دلبخواه، دلدادگی، ساده دل، دلتنگ، دل شکسته، دلچسب، و..