Skip to main content

جناب شاملی،

جناب شاملی،
Anonymous

جناب شاملی،
شما چه علاقه ای به کامنت پراکنی داری! این کامنت را زیر مقاله ات راجع به سازمان های سرتاسری چند روز پیش در تاریخ (3.10.2013) گذاشتی و جوابت را از سوی من و چند تنی از دوستان گرفتی. ولی ظاهرا ازرو نرفتی و اینجا و آنجا این کامنت تکراری را میگذاری که چه؟ حالا که خیلی دوست داری منهم کامنت های خودم را تکرار میکنم. بفرما:
جناب شاملی، خوشحالم ازینکه دست از "ننه من غریبم" بازی برداشتید و به چند سئوال من پاسخ دادید که نظرم را عرض میکنم:
١. آنچه نوشته اید تائید این گفته منست که شما فرقی میان احزاب سیاسی و جنبش های دمکراتیک همچون جنبش زنان و جنبش سندیکائی کارگران قائل نیستید ازین رو برخورد تاکتیکی یکسانی با آنها دارید.

٢. شما این جنبش های سرتاسری را پیش از اینکه دمکراتیک ارزیابی کنید آنها را استعماری میدانید. با توجه به اینکه جنبش ملی آذربایجان خواستار رهائی از قید استعمار ست چگونه آنرا به ائتلاف با این تشکیلات استعماری ترغیب میکنید. دشمنی با آنها و نیز احزاب سرتاسری باید در راس برنامه سیاسی شما باشد. وگرنه گفتار شما متناقض خواهد بود.
٣. من فاشیسم جمهوری اسلامی را در تقابل با خواسته های دمکراتیک مردم ایران شامل حقوق زنان و کودکان، حقوق صنفی کارگران ... و درنهایت حقوق ملت های ساکن ایران می بینم و از آنجائی که جنبش های ملی را بعنوان بخشی از جنبش دمکراسی خواهی در ایران میخواهم خواستار اتحاد آنها با سایر جنبش های دمکراتیک سرتاسری هستم و درعمل می خواهم که جنبش های ملی بمثابه چتری این جنبش های صنفی را در برگیرند. شما که غیرازین میندیشید و جنبش ملی را در تقابل با استعمار داخلی و ناگزیر جنبش رهائی بخش ارزیابی میکنید چگونه آنرا دمکراتیک مینامید. همانطوریکه با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی شود با دمکراتیک نامیدن که جنبش ملی، دمکراتیک نمیشود. این تناقض دیگری در گفته های شماست.
٤. آوردن جنبش های دمکراتیک بدرون جنبش ملی سنگ بزرگیست علامت نزدن چراکه وزنه سنگینی است که شما میخواهید به گرده جنبش ملی بار کنید که تاکنون نتوانسته یک حزب بوجود آورد که پایگاه مزدمی داشته باشد و معرف دستکم بخشیاز ملت آذربایجان باشد. از سوی دیگرتکه تکه کردن جنبش های دمکراتیک سرتاسری در مفابله و ضدیت با آنها عمل خواهد کرد و لاجرم دشمنی آنها را برخواهد انگیخت. ما در گذشته شاهد برخوردهای اینچنینی در میان سندیکاها در تبریزبوده ایم. تکه تکه کردن جنبش های دمکراتیک سرتاسری بمعنای مرگ آنهاست چراکه دایره عمل آنها را بسیار محدود خواهد ساخت. تصور کنید که سندیکای اتوبوسرانی در تهران اعتصاب کند ولی سندیکای رانندگان در تبریزپیوستن به اعتصاب را منوط و موکول به پذیرش استقلال آذربایجان از سوی رانندگان در تهران بکند! واین چیزی ست که ما در جنبش سبز شاهد آن بودیم. البته میتوان تصور کرد که مثلا زنان شرکت کنندۀ آذربایجانی در جنبش سرتاسری زنان خواستار کمیته های محلی باشند که در آن بزبان ترکی بکویند و بنویسند که این بنوعی بردن خواسته های ملی درون جنبش های دمکراتیک سرتاسری است.
٥. با یکسان انگاشتن احزاب سیاسی سرتاسری با جنبش های دمکراتیک سرتاسری، جنبش ملی باید سیاست مشابهی در قبال آنها اتخاذ کند که این فاجعه بارست. هرگونه همکاری و ائتلاف سیاسی با احزاب سرتاسری که رقیب جنبش های ملی در کسب قدرت سیاسی هستند لازمۀ صرفنظر کردن از اصل حاکمیت ملی ست و سر فرود آوردن در برابر این خواستۀ پان ایرانیست هاست که می گویند هربحثی در مورد حقوق ملل باید به بعد از سرنگونی رژیم موکول شود و این بمعنای پذیرش تفوق احزاب سراسری بر جنبش ملی ست. ببینید یک تحلیل نادرست شما را بجائی میبرد که شاید خواستۀ قلبی تان نباشد. برعکس نزدیکی و حتی اتحاد با جنبش های دمکراتیک سرتاسری آنها را زیر چتر سیاسی جنبش های ملی درمیآورد. اینکار در عین حال تفکرات و عناصر ارتجاعی همچون مردسالاری و اسلام سیاسی را از جنبش های ملی میزداید و پاک میکند.
همچنانکه در کامنت های پیشین نوشتم تناقض در گفته ها و نوشته های شما ریشه در اندیشه واهی تان از "استعمار داخلی" دارد. ازین رو باید یا مثل ماشالله رزمی مبارزه رهائی بخش را بر مبارزه دمکراتیک ارجح قراردهید و یا مثل تشکیلات مهران بهارلی هرگونه بحث پیرامون خواسته های دمکراتیک و حتی سیاسی همچون استقلال آذربایجان را موکول کنید به تشکیل توران بزرگ توسط ترک های ایران. راه سومی وجود ندارد.