Skip to main content

این نوشت، سه ایراد اساسی دارد

این نوشت، سه ایراد اساسی دارد
Anonymous

این نوشت، سه ایراد اساسی دارد:

١. همه استدلالات شاملی بر فرضیه وجود استعمار (داخلی) در ایران استوارست. این یک فرضیه Hypothesis است که علیرضا اصغرزاده با توسل به اندیشه های خرافه پسندانۀ پسامدرنیست ها ابداع کرده ست براین اساس که هرکسی میتواند تعبیر شخصی خود راازمفاهیم ارائه دهد بی آنکه در قید واقعیات تاریخی و اصول عام پذیرفته شده باشد. این یک نظریهTheory نیست که نیازی به اثبات داشته باشد. تنها اشاره به وجود یک واقعیت یا تشابه کافیست که فرض خود را پذیرفتنی بینگارید: چون در ایران ستم ملی هست پس استعمار داخلی وجود دارد بی آنکه عامل استعمارمشخص شود. یا چون ایران کشوری کثیرالمله است پس احزاب و تشکیلات سرتاسری مرکزگرا و فارس محور هستند هرچند بسیاری از تشکیلات چپ سرتاسری حق تعیین سرنوشت را پذیرفته باشند و یا فدرالیسم را ساختاری مناسب برای دولت آینده ایران بدانند. این شگرد ممکن است در شعر و رومان کاربردی داشته باشد ولی در دانش سیاسی محلی از اعراب ندارد وبا بسیاری از واقعیات موجود جامعه ایران مغایرت دارد. براساس همین فرضیه است که شاملی میکوشد مفهوم تازه ای برای واژه سرتاسری بتراشد. برخلاف ادعای شاملی، حزب سرتاسری حزبیست که حیطۀ عمل آن سرتاسر ایران ست نه اینکه حزبی بالاتر و والاتر از احزاب محلی و ملی باشد. البته میتوان مخالف احزاب سرتاسری بود و در آنها شرکت نکرد. من نیزمخالف شرکت در احزاب سرتاسری بمثابۀ تشکیلات سیاسی هستم نه باین دلیل که وجود آنها را نفی کنم یا تعابیرجدید برای آنها بتراشم. من دلیلی برای شرکت در احزابی که زمانه آنها گذشته است نمی بینم. با رشد شعور ملی و جنبش های ملی، تشکیلات سرتاسری عملا در تقابل با آنها واقع شده اند ورقیب آنها در کسب قدرت سیاسی در ایران بشمار می آیند. احزاب سرتاسری دولتی متمرکز برای آینده ایران تصور میکنند که این با خواست تمرکز زدائی جنبش های ملی مغایرت اصولی دارد
٢. شاملی درین نوشته حساب جنبش های دمکراتیک سرتاسری را از احزاب و تشکیلات سیاسی سرتاسری جدا نمی کند. حال آنکه جنبش های دمکراتیک همچون جنبش زنان و جنبش سندیکائی کارگران جنبش هائی صنفی هستند و نه سیاسی. ازین رو نه رقیب تشکیلات ملی بلکه متفق آنها در مبارزه برای حقوق دمکراتیک در ایران هستند چراکه خواستار حقوق صنفی خود هستند و قصد تعیین و تشکیل دولت آینده ایران را ندارند. اگر شاملی براستی معتقد به دمکراتیک بودن جنبش ملی آذربایجان باشد باید آن را جزو این جنبش های دمکراتیک بداند و مشوق همکاری جنبش ملی با آنها بشود و نه تکه تکه کردن آنها به اجزاء ملی، که مثلا خواستار تشکل زنان و کارگران درون جنبش ملی باشد که درعمل وزنه ای برگردۀ جنبش ملی ایجاد خواهند کرد و آنرا از کار اصلی خود که مبارزه برای کسب حقوق می است باز خواهند داشت.
٣. با تعبیری که شاملی از احزاب سرتاسری دارد آنها را دشمن جنبش های ملی تلقی میکند و نه رقیب آنها که این امر از نظر تاکتیکی بسیار زیانبار ست چراکه دشمن تلقی کردن آنها کار مبارزه با جمهوری اسلامی را دشوارتر میکند و جنبش ملی را وامیدارد که در دو جبهه بجنگد. حال آنکه در مبارزه باید رقبا را ایزوله کرد یا در جهت خواسته های جنبش ملی مثلا فدرالیسم ترقیب نمود نه اینکه با سیاست های نادرست آنها رابه صف دشمن راند.