Skip to main content

بخت آور عزیز، « من اصلاً نمی

بخت آور عزیز، « من اصلاً نمی
آ. ائلیار

بخت آور عزیز، « من اصلاً نمی‌گویم که چیزی می‌دانم‌؛ مدعای من چیزی جز حدس و فرضیه نیست. حتی لازم نیست در پی آن باشیم که منبع یا منابعی که حدس من احتمالاً از آنها ناشی شده کدام است: منابع قابلِ تصورِ بسیاری وجود دارند که حتی برای خود من نیز همه آنها به هیچ‌وجه روشن نیستند. همچنین، اصل و منشاء و خاستگاه آنها نیز ارتباط چندانی با حقیقت ندارد. ولی اگر تو به مسأله‌ای که من با حدس خود و به شیوه‌ای آزمایشی قصد حل آن را داشته‌ام علاقه‌مندی، پس می‌توانی در حق من لطف کنی و تا آنجا که برایت میسر است، بکوشی آن را هرچه موشکافانه‌تر نقد کنی! و اگر آزمونی تجربی را می‌توان تصور کرد که به نظرت، نتیجه آن می‌تواند ادعای مرا ابطال کند، آنگاه آماده‌ام تا آنجا که در توانم هست در این رد و ابطال به تو یاری رسانم». کار پوپر

عزیز، نظر شما اینکه « علوم انسانی با علوم دقیقه فرق دارند» درست است. اما در اینکه همه آنها علم هستند مشترکند. و این اشتراک بخاطر «چگونگی» یا سرشت گزاره های آنهاست. «ماهیت» گزاره ها -« حکم» و احکام»- در علوم یکی ست. و اینکه « حکم علمی برگردان زبانی چیزی ست درخارج از خود آن حکم ». این چیز میتواند اشیاء ، پدیده ها ( فنومنها) باشند. که ارتباطات و حرکات نیزاز آن جمله اند. یعنی چه؟ یعنی اینکه اساس حکم مستقل از خود حکم است و اعتبارش به خود حکم نیست. تنها به «چیزی» ست که گزاره ترجمان زبانی آن است. و تا وقتی معتبر است که تجربه و آزمایش آنرا نقض نکرده است . مثال: «ماده از مولکولها درست شده». حکمی علمی ست که ربطی به آرزو، باور ندارد و حتی درستیش به خود جمله نیز مربوط نیست. تنها مولکولها نشان دهنده ی درستی و نادرستی حکم اند. مثال: سیاحی مینویسد« شهری دیدم که نامش تبریز بود» « آن در سرزمینی قرار داشت که آذربایجان نامیده میشد» . این گزاره ها در علوم انسانی برگردان زبانی چیزی ست مستقل از خود حکم و بیرون از عقیده و آرزوی ما. اما اگر بنویسد شهری دیدم که نامش M بود- میگوییم این سخن به دلایل زیاد نادرست است. و آنها را عنوان میکنیم. باز سخن شما به این معنا درست است که « هر ناظری نظر خود را بیان میکند که ممکن است با نظر دیگری متفاوت-متضاد» باشد. بله، برای همین نیز نیاز به بحث و گفتگو و استدلال داریم که نشان دهیم «چه گزاره هایی برگردان زبانی چیزهای خارج از خود حکم هستند». اینجا توجه به استدلال و استنتاج- عدم تناقض- و اینگونه مقولات منطقی یاری رسانند. نوشته اید:« چنین به نظر می رسد که هدف استراتژیک خود را بر دشمنی با حرکت ملی آذربایجان و تقویت جبهه ایرانگرایی تنطیم شده». اینجا توجه شما را میخواهم به ادبیات و غول مکتب رئالیسم « بالزاک» جلب کنم. که موضوع ما را روشن میکند. معروف است بالزاک که در رمانهایش زندگی مردم جامعه ی خود را- از اقشار مختلف- آنچنان که بود - با طرح زوایای گوناگون به تصویر کشیده وعمیقاً با آنها همدری و چاره جویی نموده است، عقاید سیاسی خودش درست عکس محتوایش رومانهایش بود. چرا چنین بود؟ چون او به گزاره های درست - که بازتاب واقعیت بیرون از ذهن و اعتقادتش بود - عمل کرده است. یعنی بر خلاف گرایش سیاسی خودش. من حد اقل به این حد رسیده ام که بدانم «گرایی ها -ایسم ها- یا همان " چلیق" های خودمان « بینش» اعتقادی هستند و نه « دید علمی». به خیلی چیزها علاقه و عشق و دلبستگی دارم اما چیزی که در دایره « گرایی ها» بگنجد، که خواه ناخواه دید علمی نسبی را نقض میکند - برایم پذیرفتنی نیست. یعنی ایرانگرایی و غیره برایم وجود ندارند. از جمله اینکه نه مارکسیستم و نه لنینیست. اگر چه عمیقاً در اندیشه رفاه و راحتی و آزادی زحمتکشان یدی و فکری هستم. مخالف باور و اعتقاد و مذهب و گرایی ها و این چیزها هم نیستم- اما میکوشم تا حد توانایی دید خود را بدون دخالت آنها متوجه اشیاء و پدیده ها و ارتباطات و روندها کنم. *« استراتژی و تاکتیک» نیز مسئله ایست که من نظرم را به صورت روشن در یک نوشته تدوین کرده ام. و در کل آنرا روشهای« مبارزه حقوقی و حق طلبانه» میدانم که همه مسایل را دربر میگیرد . و اساسش « انتخاب آزادانه » ی همه چیز - و تأمین هر آنچه که مردم با اکثریت خود نیاز های انسانی و شرایط رفاه و ترقی میدانند، است. آنجا هم در مورد ایرانگرایی و غیره نیز چیزی مورد احتیاج نبود که بیاورم. و حتی در مورد گرایی های دیگر. از نظر آن نوشته مسئله مهم « کسب همه حقوق» است. نه چیز دیگر. * «چگونه میتوان سخن یک آریاگرا را از غیر آن تشخیص داد»؟ آدمها 1- بر اساس «منافع» 2- برپایه ی اعتقاد 3- دید علمی خود عمل میکنند.4- بیان زبانی یک چیز گاهاً مشترک است. نوشته ام« فلان شعار انحرافی ست».ادامه در پایین: