Skip to main content

مقاله جالبی بود؛ متاسفانه

مقاله جالبی بود؛ متاسفانه
Anonymous

مقاله جالبی بود؛ متاسفانه نویسنده سرنا را از طرف گشادش می زند. یک سری اتهامات را ردیف کرده و به فعالین ملی ملل غیر فارس نسبت می دهد و تحلیلش از تبعیضات ملی بر ملل غیر فارس مغرضانه و جهت دار است که با واقعیات موجود سازگارنیست. ایشان جانانه تلاش می نماید که تمام مصیبت های فعلی خصوصا تبعیض در مورد ملل غیر فارس را به حاکمیت کنونی نسبت دهد و فعالیت ها و حرکات شکل گرفته در مناطق غیر فارس را به عوامل بیگانه و خارجی منصوب نماید.( متد جمهوری اسلامی). در پاره ای موارد از اتحادیه های بین المللی نظیر اتحادیه اروپا و ... ارتجاعی بودن تجزیه طلبی سخن رفته است تا مقاله قدری عطر و بوی مدرنتیه دهد؛ اما این هم مانع از تراوش ذهنیت و اندیشه تنگ نظرانه و تحقیر آمیز نویسنده نسبت ملل غیر فارس نشده است. ایشان در نوشته اش برخوردهای تحقیر آمیز نسبت به ملل فارس و ذهنیت برتری طلبی نهادینه شده در جامعه فارس را نادیده

می انگارد و مستقیم به فعالین و حرکات ملل غیر فارس می تازد. اتفاقا به استادیوم ها و میادین ورزشی اشاره می نماید که نمونه خوبی برای اثبات برخی مسائل و فرهنگ عمومی حاکم بر جوامع است. اگر افراد حاضر در استادیوم ها را نمونه آزمایشی از جامعه در نظر بگیریم آن موقع شاید بتوان به عمق فاجعه در فاشیزم نهادینه شده در جامعه فارس پی برد. بدون شک آنجائیکه شعار " صدای ار ار نمی یاد؛ ترکه صداش در نمی یاد" به صورت ریتمیک توسط جمعی 40 هزار نفری بصورت کر خوانده می شود؛ نمی توان این را به حساب جمهوری منفور اسلامی ایرانی گذاشت؛ بدون شک خواستگاه این شعار همانا ذهنیت فاشیستی شکل گرفته در یک ملت ( فارس) نسبت ملتی دیگر ( تورک) در طول خصوصا صده اخیر را نشان می دهد. نویسنده به تاریخ کهن و زیست هزاران ساله این مردمان در کنار یکدیگر اشاره می نماید که خود سئوال دارد؛ چرا که این مناطق همواره پیوسته نبوده و در طول تاریخ جدا نیز بوده اند. بر فرض درست بودن این مقوله باز هم این دلیلی بر زیست داوطلبانه این ملل در کنار هم نمی تواند باشد. بهترین راه برای سنجش این همزیستی مسالمت آمیز و داوطلبانه نیز در حقوق بین الملل مشخص شده است و آن مراجعه به آرای عمومی از طریق رفراندوم و حق تعیین سرنوشت است. اینکه چرا نویسنده به این مهم اشاره نمی نماید و تلاش وافری در فاشیست و مرتجع جلوه دادن مدافعین حقوق ملل غیر فارس می نماید جای بسی سئوال و تعجب است. ایشان موضوعات ذکر شده توسط گروه های سیاسی غیر فارس را تکراری و سطحی می داند؛ حال اینکه مقولاتی این چنینی نظیر عدالت آزادی؛ برابری؛ حقوق ملی؛ حقوق زنان؛ کارگرو .. معمولا به صورت مشابه در تمام طیف های سیاسی به صورت و تکراری مورد بحث قرار میگیرد و اگر قرار باشد جهت عدم تکرار اینها را از دایره لغت و موضوعیت خارج کنیم آنگاه این همه تلاش و فعالیت موضوعیت خود را از دست می دهد و اصلا برای چیست؟ یعنی این مسئله مختص فعالین ملی ملل غیر فارس نیست و عمومیت دارد. سخن آخر اینکه جوهر نوشته "پاک کردن صورت مسئله به جای قبول نمودن تبعیض ملی و حل مسئله است و بس". تبعیض ملی و خود برتر بینی ملیت فارس در ایران آشکارتر از آن است که با چنین مقالاتی بتوان بر آن سرپوش نهاد و چنین روشی به هرچه بیشتر عمیق تر شدن گسل بین فارس و غیر فارس در ایران خواهد انجامید و ای بسا به جای راه حل نرم افزاری؛ سرانجامی سخت افزاری را موجب شود. در اینصورت نمی توان ملل غیر فارس را منشاء ان تقدیم نمود. ستارخان اگر می دانست چه سرانجامی در تهران و پارک اتابک متوجه او و آذربایجان خواهد شد به حرف "حیدر عمی اوغلی" گوش می داد و به تهران نمی رفت و ای بسا تدبیری دیگر می اندیشدید! نتیجه آن دلاوری های بی مورد برای ایران ؛ شکست مشروطه؛ تثبیت فاشیزم رضاخانی ( پان فارسیزم)؛ تضعیف روزافزون سیاسی؛ اقتصادی اجتماعی آذربایجان و وضعیت اسف بار کنونی است و نسل امروز آذربایجان باید از تاریخ خود درس لازم را گرفته باشد ....