Skip to main content

هومن :با سپاس از کاربر محترم

هومن :با سپاس از کاربر محترم
Anonymous

هومن :با سپاس از کاربر محترم عیلامی دختر لربه گوشه هایی از مقاومت های مردم وخوانین بختیاری وسرکوب وحذف آنها توسط دولت مرکزی رضاخان در تهران اشاره میکنم به علت محدودیت کلمات در چند کامنت مطلب را ادامه میدهم:سردار ظفر بختیاری در خصوص حادثه ی شلیل می گوید:سردار سپه وزیر جنگ [رضاخان] سیصد نفر نظامی برای خوزستان که از راه بختیاری بروند خوزستان ،نظامیان آمدند دهکرد ...علی الجمله نظامیان از شلمزار گذشتند بی اینکه کسی را نزد خوانین بفرستند و خبر کنند که در خاک شما آمده ایم و می خواهیم برویم خوزستان ،خوانین را خون ایلیاتی بجوش آمد ... مشورت کردندو گفتند :چون نظامیان بی اعتنایی و اهانت به ما کردند ،نباید بگذاریم سالم از خاک بختیاری بگذرند ،یکی از جمله خوانین هم من بودم که رای دادیم که بفرستند سر راه بر آنها بگیرند و تمام آنها را خلع سلاح کنند ولی کسی را از نظامیان نکشند خوانین هم دو نفر...

که یکی.آگودرز احمد خسروی گماشته سردار فاتح بود و دیگری میرزا حسینقلی یتیم منشی امیر مجاهد بود مامور کردند سرپل شالو را بگیرند و به اسم بهمئی ها نگذارند نظامی ها بگذرند . در این بین من وقایع را به امیر حسین خان نوشتم او در جواب نوشت ابداً اقدام به چنین کاری نکنید . نوشته امیر حسین خان وقتی رسید که امیر مجاهد کار را تمام کرده بود... سه چیز باعث این کار شد ،یکی اتحاد بختیاری با عرب ،دوم بی اعتنایی و بدگفتن نظامیان به خوانین بختیاری ،سوم خبر کردستان و جنگ اسماعیل آقا سیمُقلو با دولت ... بدتر از همه این بود که انگلیسی ها به صمصام السلطنه و سردار جنگ گفته بودند که نگذارند نظامیان از راه بختیاری به خوزستان بروند... علی الجمله وقتی مامورین خوانین گردنه های شلیل و پل عمارت را گرفتند به نظامیان یورش بردند . نظامیان هم برای جنگ آماده شدند . چهار نفر از بختیاری کشته شدند . دوازده نفر هم از نظامیان کشته شدند جای نظامی ها بد بود و راههای آنجا را هم نمی دانستند ،تمام دستگیر شدند و اسب و اسلحه و توپخانه و سایر اسباب های آنها هر چه بود به دست بختیاری ها افتاد ... دولت یکصد و پنجاه هزار تومان خسارت از خوانین گرفت... باری وقتی که ما کار نظامیان را به این طریق انجام دادیم به شیخ خزعل پیغام دادیم که اینک نوبت توست او هم بی درنگ حاکم خوزستان را بیرون کرد...دولت سخت گرفت به خوانین برای یکصد و پنجاه هزار تومان خون نظامیان و خسارت جنگ، خوانین گفتند : این پول را باید امیر مفخم ایلخانی و سردا ظفر ایل بگی بدهند... یک روز من و امیر مفخم بدهیم دو سال ،سه سال؟ ببینیم املاک ما را کسی می خرد می توانیم بدهیم نه ،اگر باید تمام خوانین بدهند امر بفرمائید کمپانی نفت از سهام نفت سال به سال بدهد... روز دگر خوانین را خواست در وزارت خانه و فرمود پول را همه خوانین باید از سهام نفت بدهند سردار محتشم خواست سخنی بگوید فرمود دیگر جای سخنی باقی نمانده است ،هیچ نگویید که ابداً پذیرفته نمی شود . لاجرم کسی دم نزد .کمپانی نفت هم که داغ سی هزار لیره که به زور از او گرفته شده بود در دلش بود سند از چهار نفر خوانین گرفت که پنج سال سالی سی هزار تومان به وزیر جنگ بپردازد ،کار غرامت که تمام شد مالیات هفده ساله حوزه حکومت خوانین را هم هفده ساله با منافع ان سالی سی هزار تومان از کمپانی نوشته گرفتند ... هفتاد هزار تومان هم از بابت مالیات عقیلی از سردار محتشم گرفتند .صد و پنجاه هزار تومان را انگلیسی ها گفته بودند که نقد به دستگاه می پردازیم.