Skip to main content

مقاله علارقم اینکه بیانگر

مقاله علارقم اینکه بیانگر
Anonymous

مقاله علارقم اینکه بیانگر برخی حقایق بوده؛ در عین حال از برخی نارسائیها و پارادوکس ها برخوردار است. اول اینکه به نظرم نویسنده محترم قدری دچار احساسات شده؛ که یک سو نگری مفرط را در برداشته است. ایشان یگانه منشاء بدبختی های موجود و روا داشته شده به ملل مختلف در ایران را رژیم منفور جمهوری اسلامی ایران میداند.اتفاقا اساس مشکل ازهمین شیوه نگرش ایجاد میشود چرا که اگرچه بسیاری از مظالم از جمله فاندامنتالیزم دینی؛ دیکتاتوری؛ خرافه پرستی؛ رکود اقتصادی و صدها مشکل دیگر که نویسنده نیز بدان پرداخته زاییده این رژیم منحوس است؛ اما تبعیض ملی و راسیزم نهادینه شده علیه ملل غیر فارس نه تنها توسط این رژیم بنیان نهاده نشده؛ بلکه پیشینه صد ساله داشته و تقریبا در دوران مشروطه به ادبیات سیاسی ایران رسوخ نموده و بعدها توسط رژیم پهلوی بطور سیستماتیک در ساختار سیاسی فرهنگی ایران نهادینه شد. یعنی وقتی از شوینیزم یا

راسیزم فارس سخن به میان می آید مقصود هر المنتی است که در آن ساختار سیاسی نقش آفرینی می نماید و مبارزه نیز برای برچیدن چنان سیستمی است. حال چه کسی و از چه میلیت و تباری در آن سیستم فعال است خدشه ای در اصل موضوع وارد نمی نماید چه هر کسی از هر میلیتی ( حتی ملی گرای تورک) که در آن سیستم قرار گیرد ناچار از اجرای آن است. ممکن است یک تورک عرب یا غیر فارس دیگری نیز در آن سیستم مشغول به خدمت باشد. اما اصل مسئله این است که چنین سیستمی به اتوریته فرهنگی؛ سیاسی و حتی اقتصادی یک ملت بر ملل دیگر خدمت می نماید. اگر چه یک فارس نیز ممکن از عدم وجود دموکراسی و حقوق بشر رنج ببرد اما غیر فارس از تبعیض ملی؛ فرهنگی و حتی اقتصادی نیز رنج می برد. و اساس مشکل اینجاست که تبعیض ملی نه صرفا از طریق سیستم سیاسی حاکم موجود بلکه از طریق پان فارسیزم که در غالب جامعه فارس نهادینه شده است نیز بر ملل غیر فارس اعمال می شود. یک مثال بسیار واضح؛ افراد حاضر در استادیوم ورزشی اگرچه نمی تواند کل یک ملت را نمایندگی نماید اما مشتی از خروار می تواند باشد و بازگو کننده فرهنگ و ذهنیت حاکم بر آن جامعه است. وقتی شعار " صدای ار ار نمی یاد ؛ تورکه صداش در نمی یاد" به صورت ریتمیک توسط جمعیتی 40-50 هزار نفری سر داده می شود؛ آیا ان را می توان به جمهوری اسلامی نسبت داد؟ این تنها نمونه ای از هزاران است.. آیا این تجلی همان ذهنیت "تورک خر" تورک ستیز نهادینه شده در اکثریت جامعه فارس ایران خصوصا در صده اخیر نیست که با تحقیر و تحمیق فرهنگی سعی در تسریع روند آسیمیلاسیون دارد؟ آیا نسبت دادن این همه صرفا به جمهوری اسلامی خطاء در تحلیل نیست؟ آیا در یک کفه قرار دادن جنبش حق طلب تورک آذربایجانی با راسیزم فارس بی انصافی و لوس نمودن مسئله و فرافکنی نیست؟ جالب است نویسنده علارقم اشاره به مسئله پان آریانیزم (پان فارسیزم) در مقاله؛ در نتیجه گیری بدان اشاره نمی نماید و به نوعی سعی می نماید مشکل اصلی را صرفا جمهوری اسلامی نشان دهد. لذا مبارزان ملل غیر فارس را پان و ناسیونالیستی تلقی نموده و با پان آریانیزم در یک کفه ترازو قرار می دهند که از دید بنده از ریشه نادرست است و اساسا چنین تفکراتی است که به پایداری جمهوری منفور اسلامی ایرانی یاری می رساند و این عین دگماتیزم (خشک اندیشی) است. / همچنین ایشان اساس آفرینش جنبش ملی را اختلاف زبان ارزیابی می نماید؛ که این خود نیز قدری ساده انگاری و تقلیل مسئله تبعیض ملی و مبارزه بر علیه آن است. در اینجا چند موضوع مطرح است. اولا مسئله صرفا زبان نیست و در ایران راسیزم نهادینه شده فارسی وجود دارد و اصل مبارزه ملل بر علیه آن و آسیمیلاسیون فرهنگی زبانی و تقسیم برابر فدرت سیاسی بنا شده است. دوما نویسنده زبان را صرفا ابزاری برای تبادلات اطلاعات معرفی می نماید که از تعریفی نیز درست است؛ در چنین صورتی نیز هر زبانی می تواند جایگزین فارسی بشود و ملل غیر فارس زبان ارتباطی ( رسمی) ملی خود را داشته باشند و زبان انگلیسی به عنوان زبان ارتباطی بین المللی ( هم داخل ایران و هم خارج) مورد استفاده عموم قرار گیرد چه به لحاظ علمی و .. نیز کاربردی به مراتب بیشتر از سایر زبان ها دارد. پس اصرار بر زبان فارسی خصوصا از سوی بسیاری از دموکراتمآبان برای چیست؟