Skip to main content

● کامنت‌های پیشین کاربران تا 25 ژوئن 2022 برابر با 4 تیر 1401

نوشته شده توسط: Anonymous

حتی اگر سیاسی هم باشد ما از این طرح حمایت می کنیم.
خانم عبادی عزیز، پس پرونده جنایت های بشار اسد هم نباید به سازمان امنیت فرستاده شود چون با وجود مخالفانی چون روسیه و چین به نتیجه ای نمی رسد. به نظر شما عقلانی است که چون میدانیم دو مخالف بزرگ هستند، پرونده جنایات بشار اسد را به سازمان امنیت ارائه ندیم و دور سازمان امنیت را خط بکشیم و بگوییم با اینها نمی شود. موضوع ایران هم همین هست.
من از هر کسی که بدانم قصد خدمت به ایران و ایرانی دارد، حمایت میکنم. چه شکایت شما علیه حذف دختران از دانشگاه ها باشد - که عده ای آن را بی فایده می دانند- چه شکایت آقای رضا پهلوی.

نوشته شده توسط: Anonymous

گلایه‌های‎‌ برخی از زلزله‌زدگان آذربایجان شرقی
به روز شده: 18:22 گرينويچ - سه شنبه 21 اوت 2012 - 31 مرداد 1391 http://www.bbc.co.uk/persian/interactivity/2012/08/120821_uservideo_aze…

http://www.bbc.co.uk/persian/interactivity/2012/08/120821_uservideo_azerbijan.shtml
نوشته شده توسط: Anonymous

مقایسه زلزله بم و آذربایجان نحوه عملکرد دولت-

حقایق به وقوع پیوسته و نتایج به دست آمده ...

شریفه جعفری مدیر مسئول انتشارات توقیف شده و ابطال شده ی پینار

در سال 1382 5 دی زلزله ای به مقیاس 6/6 ریشتر در بم به وقوع پیوست


مقایسه زلزله بم و آذربایجان نحوه عملکرد دولت-

حقایق به وقوع پیوسته و نتایج به دست آمده ...

شریفه جعفری مدیر مسئول انتشارات توقیف شده و ابطال شده ی پینار

در سال 1382 5 دی زلزله ای به مقیاس 6/6 ریشتر در بم به وقوع پیوست ، دقیقا یادمه رسانه ها با صدای بلند و سوزناک شروع به گفتن تسلیت و همدردی با مردم بم و کرمان کردند ایران سراسر در ماتم فرو رفت ، استمداد دولت از مردم برای کمک به زلزله دگان شروع شد ، تقریبا تمام هم و غم دولت و رسانه ها شده بود زلزله بم و تحریک احساسات مردم .

در آن روزگار علاوه بر کمکهای بین المللی و خود حکومت، مردم به خصوص مثل همیشه مردم غیور و انسان دوست آذربایجان به یاری شتافتند عزاداری اعلام شد ، برنامه های سوگواری در هر ارگانی ریخته شده بود و در جامعه ادبی شب شعر هایی نیز در این خصوص گذاشته شد شاعران سرودند و نویسندگان نوشتند .

خلاصه همه ماتم زده و ناراحت بودیم ، به خاطر انسانهایی که مظلومانه زیر آوار ماندند و خانواده هایی که بی خانمان شدند. اما در همان روزها که خود بنده در زنجان سکونت داشتم و همسرم مامور پلیس راهنمایی و رانندگی بود و در جاده زنجان کردستان در حال خدمت . روزی به خانه آمد بسیار ناراحت و متاثر . علت را جویا شدم .

گفت امروز نزدیک روستای زرین آباد بودیم که روستاییان به ما خبر دادند شخصی را دستگیر کرده اند واز ما خواستند به آنجا برویم ما قبل از ماموران آگاهی رسیده بودیم . که دیدیم دختر بچه ای 9 ساله که تمام خانواده اش را در زلزله از دست داده است توسط مامور کرمانی به 4000 تومان به یک قاچاقچی کرد فروخته شده است . او آن را به زنجان می برد که به خاطر توالت در این روستا نگه داشته بود و داخل قهوه خانه رفته بود که گریه های دختر باعث شده روستاییان مشکوک شوند و حقیقت ماجرا را بفهمند و سپس آن مرد را گرفته بودند و ما تحویل آگاهی دادیم .

و اما از آنجا که همه نگران وضع مردم بودیم پیگیر این زلزله بودیم که خدا را شکر دولت در کمترین زمان شروع به تخریب خانه های قدیمی کرده و به جای آنها خانه هایی مدرن با امکانات بهداشتی و رفاهی بالا کرد . تا جایی که 2 سال بعد از آن برنامه های تلوزیونی عید در بم بصورت زنده به روی آنتن رفت و از مردم و توریست ها دعوت به عمل آمد که به بم زیبا سفر کنند . دریاچه ی مصنوعی ساخته شده بود و مناظر زیبایی که به هر حال سوای از آب و هوای کرمان می توانست به مسافر و توریست امکانات لازمه را فرهم کند و به او خوش بگذراند.

ما همه از این رسیدگی حکومت خوشحال شدیم هرچند که انسانهایی جان خود را از دست داده بودند .

اما در حقیقت بم به گونه ای نیز شانس آورده بود تا از محرومیت و بافت قدیمی و سنتی رها شود و زیبایی خود را در رسانه ها به رخ بکشد.

اما امروز نیز آذربایجان با این بلای طبیعی دست و پنجه نرم کرده است . هریس اهر ورزقان خون گریه می کردند و این باز هم در همین کشور یعنی ایران اتفاق بود . ملت دلشان آتش گرفت ، داغدار شدند. دسته دسته به یاری شتافتند ، از مال گذشتند و از جان مایه گذاشتند . غیورانه و خالصانه هر چه در کیسه داشتند در کاسه اخلاص نهادند و به آذربایجان رفتند . و همین انتظار نیز از همین ملت میرفت ، غیرت مردم ، شرف مردم ، شعور ملی مردم و انسانیت آذربایجان حقیقتی که در این امتحان به نمره بیست رسیده بود در دنیا منعکس گردید . همه دیدند و خواندند و قضاوت کردند.

فروختن دختر معصوم و مظلوم 9 ساله در بم کجا و شرف و غیرت جوانان آذربایجان کجا ؟ آنجا دولت بود و اینجا ملت! آنجا وظیفه ی حکومت در میان بود و اینجا عشق مردم .

حالا بماند ما گرگ باران دیده ایم و هرگز فکر نمی کنیم که خانه های ویران شده نه تنها باسرعت و مانند بم به سامان برسند بلکه می دانیم و آموخته ایم که انتظاری نداشته باشیم و با اشک چشم خود بنای گلی خود را دوباره از نو بسازیم زیرا همه هستیم تعقیب می کنیم و خواهیم دید .

اما علت چیست ملت در آذربایجان خون گریه میکند دولت سرپوش می گذارد . ملت جمع می کند دولت می رباید ؟ ملت در سوگ عزیزانشان می نشیند دولت با باتوم و تحقیر پراکنده می سازد . پرونده ای که هنوز باز نشده است را می بندد ، به خاطر فوت مادر فلان گرسنه در فلان کشور تسلیت می فرستد، درد سوریه ، حزب الله ، عراق ، فلسطین ،ارمنستان را در دل دارد و برایشان شب و روز ندارد اما ناله های کودک اذربایجانی

نیمه جان را در زیر آوار نمی شنود ، بها نمی دهد . چرا ؟

مگر این آذربایجانی فرزند همان آذربایجانی دیروز نیست که ایران را از دست دنیا نجات داده و با گذشتن از جان خود ناموس ایرانی را حفظ کرده است .

مگر همان آذربایجانی با غیرت و با تعصب نیست که دیروز در رسانه هایت با فریاد یاشاسین آذربایجانت کوش دنیا را کر می کردی ؟ و با تحریک احساسات غیورانه ی آذربایجانی ها ، بهترین و با شعورترین جوانان ما را فدا می کردی ؟

امروز مگر این ملت چه کاری داشتند جز رفتار ی انسان دوستانه که سد راهشان می شدی ؟ دستگیرسان می کردی ؟ گریه در سوگ عزیزانشان را با باتوم پاسخ می دهی ؟ عشقشان را بر نمی تابی ؟ مگر اینها فرزندان همان شهدای با غیرت نیستند ، مگر پدرانشان در دشتهای جنوب در خرمشهر – اهواز – شلمچه به شهادت نرسیده اند؟ آیا غیر از این است وظیفه ای که تو داری آنها انجام می دهند ، آیا آنها با تو مقابله کرده اند با این که سالهاست هر شب 100 تریلی از ثروت ملی آذربایجان را غارت کرده از همین جاده های تبریز تهران به شهرهای کرمان و فارس نشین می فرستی ؟



پس علت این همه غرض ورزی و دشمنی با ملت آذربایجان چه می تواند باشد .

ایرانی بودن یا نبودن ، تنی بودن یا نبودن ، در طول تاریخ مورد اهانت و تمسخر قرار دادن یا ندادن ، دهن کجی و بی مهری به ملت نشان دادن یا ندادن ، حس زنده به گور کردن آذربایجانی را در سر داشتن یا نداشتن ، اگر از همه اینها بگذریم یک حقیقت در میان است و آن اینکه ، دیگر هم ملت آذربایجان هم حکومت نژاد پرست فارس و هم دنیا فهمیده اند آذربایجانی امروز با آذربایجانی دیروز زمین تا آسمان فرق کرده است ٰ،

دیگر ملت بیدار شده است ، به شعور سیاسی و ملی خود دست یافته است ٰ ، دیگر حتی یک روستایی دور مانده از امکانات طبیعی جانم فدای رهبر شنیده نخواهد شد ، دیگر مساله ی ما که ایم و شما که ؟ مطرح می شود.

اتحاد مردم زلزله ای بس بزرگتر در دلهای گردانندگان حکومت به راه انداخته است ٰ، اینک با ملتی طرفند که کس را از ناکس ، سره را از ناسره به خوبی تشخیص می دهد ، با وجود اینکه می داند دم زند ،زده خواهد شد فریاد میکشد و هویت به خطر افتاده اش را باز می ستاند.

و این بسیار سخت است بر حکومتی که نصف جمعیت آن آذربایجانی باشد و مملکت روی پاشنه آنها بچرخد.

او به خوبی درک کرده است که آذربایجانی امروز نه حیله روسیه را می خورد نه ستم فارس را ، و اکثر فعالانش به دنبال علم و اگاهی هستند و خود را به شعور سیاسی بالایی رسانده اند. در مملکتی که کسی نمی توانست ترکی بخواند در نمایشگاه بین المللی اش کتابهای ترکی بیشتر از کتابهای دیگر به فروش می رسد ،

حال طبیعی است در چنین شرایطی هر چه قدر هم بخواهد نمی تواند عناد و دشمنی اش را بروز ندهد ، و چون اختیارات ملت را دارد آن می کند که دیدیم .

کسی که خود را در حال غرق شدن ببیند ، دیگر چیزی برای باختن نخواهد داشت و تا حد توان بر طرف مقابل چنگ خواهد انداخت و بر او نیش فرو خواهد کرد .غافل از اینکه با ملتی طرف شده است که می میرد اما ذلت نمی پذیرد .



شریفه جعفری





| 21-اوت-2012, 22:55
نوشته شده توسط: Anonymous

کمک گرفتن از امپرياليستها راه رسيدن به آزادی را هموار نمی کند!
Dear اشرف دهقانی
It is good thing this time you are not behind gurilla organization & those who are not alive to talk your name & date is under what you write & no more slogan of long live this & that.
This is a good starte.
Time to put what you said in spot light & se under yhe light.
1: We should not have any illusion about Ilamic Republic as our enemy of our nation.But we should learn to put those under the light that say "they are freind of this nation"
..

واقعیت این است ...علیرغم وابسته بودن رژیم جمهوری اسلامی در تار و پود خود به نظام جهانی امپرياليستی، نه تنها یک جنگ زرگری میان ارباب و نوکر زیر دست نیست بلکه واقعیتی کاملاً جدی است، واقعیتی جدی و بزرگتر از آنچه که بتواند در ماهیت رابطه ارباب و نوکری جمهوری اسلامی با نیروهای امپریالیستی، کمترین تغییری ایجاد کند. این واقعیت بزرگتر همانا سیاست تجاوزکارانه جدید امپریالیسم امریکا در جهت تأمین هر چه بيشتر منافع خود در منطقه خاورمیانه و در اقصی نقاط جهان در تقابل با رقبای امپریالیست دیگر نظیر چین و روسیه به منظور خارج کردن بازارها و مناطق نفوذ هر چه بیشتری از دست آنها و ایجاد نظم امپریالیستی جدیدی به نفع خود و متحدينش در سطح جهان می باشد
We are dealing with trend of thought who seiouse to fight with impeialism & see IR as part of this system.
Imagine if comrad Asraf & her true beliver came in power in 1979?
Reality is this idea fail in 1917 in Russia & China &..Reality is Iranian wants FREEDOM in own way as any body in this world wants, these road is been proven to be dead end.
Wth best regard to all to fight IR & want FREEDON for our nation Iran..
نوشته شده توسط: Anonymous

همانطور که قبلا گفتم بیان پوست کنده نظرات شما به تنهایی کافی است تا خواننده آگاه بلاواسطه جوهر و جهت حرکت جنابعالی را دریابد، چرا که نقطه آغاز و اجزاء اولیه نقد همواره در دل خود موضوع مورد نقد نهفته است، و چه شیرین است به حرف آمدن شما. حاجت همین بود و حاجت برآمد

نوشته شده توسط: Anonymous

""" در منطقه چه خبر است """ ترکیه آمادگی‌ خود را برای ایجاد یک "" منطقه ویژهٔ اقتصادی "" در سومقاییت سومین بزرگترین شهر آذربایجان ابراز کرده است، با توجه به اوضاع منطقه، بروز جنگ، سوانح طبیعی، اوضاع جوی نابسامان که تولید گندم را در بسیاری از کشور‌ها پایین آورده، اینگونه سیاست‌ها باید با پشتیبانی تمام عیار طرفین به مرحلهٔ اجرا در بیاند. در دو ۲ دهه گذشته همه ما شاهد بوده ایم که ۲ دو کشور ترکیه و آذربایجان "" پیشرفت و توسعه اقتصادی "" را در اولویت سیاست خارجی‌ خود قرار داده اند در حالیکه کشور‌های دیگه حال و هوای دیگری بر سر دارند، سیاست

نزدیکی‌ هر دو ۲ کشور ترکیه و آذربایجان ، آذربایجان را از طریق گرجستان و ترکیه به دنیای آزاد وصل کرد در حالیکه "" ارمنستان "" روز به روز منزوی تر می‌‌شود و هنوز در نیافته است که "" راه ادغام آن با اروپا و غرب "" از طریق ترکیه می‌‌گذارد. زمستان در راه است و شرایط منطقه جنگی طولانی را در افق نمایان می‌‌سازد، صفوف موافقین و مخالفین در سوریه ترسیم شده، هند، کشور‌های شورای همکاری خلیج، ترکیه، اروپا، غرب در یک طرف قرار دارند و ایران، ارمنستان، چین، میانمار، زیمبابوه، ونزوئلا، روسیه.. در طرفی‌ دیگر
نوشته شده توسط: Anonymous

طبق خبر های آلمانی : اوباما به بشار اسد گفته است: اگر از اسلحه شیمیائی استفاده کنید, آمریکا اجازه دارد شمارا فورا بکشد.

نوشته شده توسط: Anonymous

کسی حاضر نيست برای اسد بجنگد


کسی حاضر نيست برای اسد بجنگد

ديگر کسی حاضر نيست برای رژيم اسد بجنگد، نيروهای او مستمر در حال ريزش هستند. ارتش آزادی سوری در حال پيشروی هستند. مشاهدات خبرنگار الجزيره از دمشق:
احمد زيدان، تحليلگر تلويزيون الجزيره پس از بازگشت از سوريه گفت؛ شکی نيست که انقلابيون سوريه تلاش می کنند، به سوی دمشق پيش بروند. گردان توحيد در همکاری با ساير گردانهای انقلاب سوريه تلاش می کنند با رزمندگان داخل دمشق ارتباط ب
رقرار کنند. گردانهای داخل دمشق به لحاظ نيرويی تقويت شده اند. آنچه پيداست اين است که رژيم به شيوه های مختلف در حلب در حال سقوط است. اولاً ديگر کسی حاضر نيست برای اين رژيم بجنگد. برای مثال جيش الشعبی، يک گروه غيرنظامی گسترده در دمشق بود که برای رژيم می جنگيدند. اين بار که به سوريه رفتيم، به جز هفت نفر در يک مقر بسيار بزرگ، کس ديگری وجود نداشت. اين نشان می دهد که دست اسد از بسيج نيرو خالی شده و کسی حاضر نيست برای او بجنگد. برخی از کسانی که به تازگی از رژيم اسد جدا شده اند، می گويند ديگر سربازی برای اسد باقی نمانده و نگهبانيها را افسران تا حد سروان می دهند.
مشکل ديگر رژيم در حلب از دست دادن کنترل راههای مواصلاتی است که عمده آنها به دست ارتش آزادی افتاده است. برای مثال از يک گردان تانک با 24 تانک، تنها 1 تانک باقی مانده و بقيه منهدم شده اند…
احمد زيدان در پاسخ به اين سؤال که رژيم هنوز سلاحهای برتری نسبت به رزمندگان دارد، گفت اسد می خواهد آتش هواپيما، هليکوپتر و تانک را جايگزين ضعف خود در بسيج نيرو بکند. ارتش آزادی سوريه نيز از بی عملی جامعه جهانی به خاطر ندادن سلاحهای سنگين تر در مقابل هواپيما به شدت ناراحت و سرخورده است…
رژيم اسد برای پوشاندن شکست خود به سياست آتش زدن و سوزاندن اماکن رو آورده است. اسد مرکز توليد برق، شبکه آب رسانی و جاده ها در حلب را بمباران می کند و به اين وسيله می خواهد قبل از خروج اين شهر را نابود کند…
تحليلگر تلويزيون الجزيره در ادامه گفت، در مقابل اين بيرحميها، آن دسته از مردم که در اين شهر باقی مانده اند تلاش می کنند در همکاری و هماهنگی با ارتش آزادی سوريه وضع شهر را در حد امکان سر و سامان دهند. مثلاً در يک خانه شش يا هفت خانواده در تفاهم کامل با هم زندگی می کنند و تلاش می کنند برای همديگر کار کنند و همديگر را دوست داشته باشند…
اما بمباران 24ساعته ادامه دارد و لحظه يی قطع نمی شود. تا کنون ديده نشده که هواپيما يک شهر را بلاوقفه و بيست و چهار ساعته بمباران کند. آنها حتی يک دقيقه هم مردم را راحت نمی گذارند.
نوشته شده توسط: Anonymous

به‌ فیلم و کلیپ تازه‌ای از پیشمرگان پ ک ک که‌ مناطقی از کوردستان ترکیه‌ را آزاد کردند و استقبال مردم از پیشمرگان پ ک ک و ملاقات چند پارلمانتار که‌ ماشین آنها توسط پیشمرگان پ ک ک بازرسی میشود و بعدأ با شور و شوق پیشمرگان پ ک ک را در آغوش میکشند فیلمی که‌ تمام ترکیه‌ به‌ هیجان شادی در بخشی از مردم تبدیل شده‌ و مورد تنفر و تهدید شدید حکومت و فاشیزم ترکیه‌ قرار گرفته‌ فیلمی این چند روزه‌ مثل زلزله‌ شدید در ترکیه‌ ترکیه‌ را تکان داده‌ http://www.youtube.com/watch?v=md6HGJGCjU0

نوشته شده توسط: Anonymous

در این گفتگو مصبت زلزله و زلزله زده و نقش تبعیض اتنیکی در ایجاد ویرانیهای بیشتر به درستی مطرح شده است. اما پرسش پایانی در پایان پاسخ راه به جای دیگری برده و شکل سخن گفتن به تبلیغات سیاسی علیه جنبش سیاسی خلق ترک در ایران چرخیده است.

در این گفتگو مصبت زلزله و زلزله زده و نقش تبعیض اتنیکی در ایجاد ویرانیهای بیشتر به درستی مطرح شده است. اما پرسش پایانی در پایان پاسخ راه به جای دیگری برده و شکل سخن گفتن به تبلیغات سیاسی علیه جنبش سیاسی خلق ترک در ایران چرخیده است.

افراط گرایی در پرسش پایانی مصاحبه و بخش پایانی پاسخ این پرسش فرض یقین تلقی شده و علیه آن موضع گرفته شده است. این در حالیست که افراط گرایی تعلق خاصی به ملت و یا ملیت خاصی ندارد و در هر جامعه ایی از این نوع نگاه به چشم میخورد. اتفاقا افراط گرایی سیاسی در جامعه فارس بسیار بیشتر از افراط گرایی سیاسی در میان ملیتهای غیرفارس ایران است. چرا که افراط گرایی ملت حاکم بر اساس همان نگاه برتربین نسبت به دیگران و حقیر شمردن غیرفارس ها در ایران امکان بروز و ظهور بیشتری دارد. اما در یک گفتگوی رادیویی تمرکز به افراط گرایی در میان ملیتها، اولا غیرعادلانه و دوما غیرواقعی است. در همین گفتگو آقای درویش پور به اعمال تبعیض علیه اتنیکها غیرفارس اشارهء دقیقی دارند.اما رفتار بسیار افراطی (حقیر شمردن غیرفارسها، انکار آنان، تبعیض علیه آنان و حتی رفتار بسیار ناپسند توهین و تحقیر علیه آنان) تنها در رفتار دولت خود را نمایش نمیدهد بلکه این سم به درجه معینی به متن فرهنگ مردم نیز رسوخ کرده است. جوکهای نژادپرستانه و تحقیر آمیز علیه ملیتهای غیرفارس ایران مثل نقل و نبات در مرودات روزمره مردم مورد استفاده قرار میگیرد. جدا از آن بخش افراطی در حاکمیت سیاسی که ابدا از متن فرهنگ مردم جدا نیست، خود مردم نیز گاه رفتاری بسیار ناشایست نسبت به ملیتهای غیرفارس دارد. شعار "صدای ار ار نمیآد" تماشاگران کرمانی به هواردان تراکتورسازی در میدان فوتبال کرمان تنها یک نمونه از این رفتارهای افراطی و تحقیر آمیز است. اما آگراندیسمان کردن این نوع رفتار بایستی با دقت خیلی بیشتری انجام گردد. بدتر اینکه این اگر رفتار آگراندیسمان مآبانه تنها یک بخش از این مردم را مد نظر قرار دهد و رفتار افراطی طرف دیگر را فراموش کند. این چیزی جز برخورد غیرعادلانه با یک پدیده اجتماعی نیست. این رفتار عملا حتی در خدمت افراط گرایی ملت حاکم (ملت فارس) قرار میگیرد.

به نظرم بایستی افراگرایی را اول تعریف کرد و سپس آن را در هر دو سوی جامعه، از سوی ملت حاکم و یا ملت های محکوم مورد نکوهش قرار دارد. زلزله و بلایای طبیعی چیزی نیستند که تنها در آذربایجان اتفاق بیافتند. بایستی در رابطه با همیاری و همبستگی میان تمام انسانها فارغ از تعلق فکری، اتنیکی و... فرهنگ سازی کرد.
نوشته شده توسط: کیانوش توکلی

فرصت چندانی در اختیار ندارم ، سعی می کنم تلگرافی نکاتی را یاد آوری می کنم :1_ خانم اشرف دهقانی در این نوشته که به بهانه نقد مراسم جان باختگان دهه 60 در لندن بر گزار شده بود ، نگا شته است ولی در واقع تفکر چپ افراطی از طیف فدائیان خلق را به نمایش گذاشته است.
2_دشمن اصلی از نظر اشرف دهقانی امپریالیستها به سرگردی امپریا لیست آمریکا ست ، دشمن بعدی جمهوری اسلامی است که می باید از کانال مبارزه با امریکا ، سرنگون شود . دشمن های بعدی چین ، روسیه ،اروپا ، ترکیه ، قطر ، عراق ، افغانستان خرده بورژواری ، سرمایه داری بعبارت دقیق تر همه ی جهان دشمن خطی مشی ضد امپریالستی _ دمکراتیک ایشان هستند . در این تحلیل هیج کشور و یا نهاد حقوق بشر دوست مردم ایران وجود ندارد... البته بجز عبارت کلی « مبارزات ضد امپریالیستی و دموکراتیک توده ها،» که معلوم نیست که این مبارزه ضد امپریالیستی _ دمکرایتک

فرصت چندانی در اختیار ندارم ، سعی می کنم تلگرافی نکاتی را یاد آوری می کنم :1_ خانم اشرف دهقانی در این نوشته که به بهانه نقد مراسم جان باختگان دهه 60 در لندن بر گزار شده بود ، نگا شته است ولی در واقع تفکر چپ افراطی از طیف فدائیان خلق را به نمایش گذاشته است.
2_دشمن اصلی از نظر اشرف دهقانی امپریالیستها به سرگردی امپریا لیست آمریکا ست ، دشمن بعدی جمهوری اسلامی است که می باید از کانال مبارزه با امریکا ، سرنگون شود . دشمن های بعدی چین ، روسیه ،اروپا ، ترکیه ، قطر ، عراق ، افغانستان خرده بورژواری ، سرمایه داری بعبارت دقیق تر همه ی جهان دشمن خطی مشی ضد امپریالستی _ دمکراتیک ایشان هستند . در این تحلیل هیج کشور و یا نهاد حقوق بشر دوست مردم ایران وجود ندارد... البته بجز عبارت کلی « مبارزات ضد امپریالیستی و دموکراتیک توده ها،» که معلوم نیست که این مبارزه ضد امپریالیستی _ دمکرایتک مردم کجا خودش را نشان داده است .
3_ ایشان همچین گروهها و سازمان هویت طلبی اتنیکی را جمعا ناسیونالیست وابسته به امپریالیستی می نامد.از سوی دیگر با طر ح عبارت کلی «خلق های تحت ستم ایران» ، واقیعت اتنیکی و چند فرهنگی ایران را می پذیرد.
4_ ایشان چند بار از «نفوذ موذیانه» امپریلیستها ...« در جنبش های اجتماعی مردم ایران و کوشش در انحراف مسیر دموکراتیک و ضد امپریالیستی این جنبش ها به نفع خود و در جهت تقویت جبهه ارتجاع و دشمنان مردم می باشد.» خوب باید پرسید خانم دهقانی لطفا نام ببرید که کدام امپرلیستها در کدام جنبش اجتماعی نفوذ کرده و با چه وسیله ای توانسته است که به نفع خود سود ببرد و اصولا توضیح دهید که این «جنبش دموکراتیک و ضد امپریالیستی » در کجای ایران نمود پیدا کرده است بنظر من این جنبش دمکراتیک و ضد امپریالیستی شما جایی در مبازره واقعی مردم ندارد و این اندیشه منجمد شده متعلق به دهه 50 است و اکنون جوانان مخالف و مبارز به ان طرف بام افتاده اند و با بوش عکس های یادگاری می گیرند و به آن فخر هم می فروشند ...این «جنبش » فقط در ذهن شما و چند نفر از یاران تان جای دارد .. اگر مروری به مخالفت های مردم در دهسال گذشته بکنیم در هیج کجای ایران کسی را سراغ نداریم که هم مخالف رزیم و هم باندازه شما مخالف غرب و امریکا باشد
5_ تصویر بسیار منفی که اشرف دهقانی از اپوزیسیون دمکرات ایران_ که خط همزیستی با غرب و دیگر همسایگان را دنبال می کنند_ به گونه ای است که انگار همه فعالین اپوزیسیون کاسه گدایی را جلوی غربی ها گرفته اند .در حالی که هزاران فعال حقوق بشر با زحمت و پول زحمت کشیده خود هزینه تبلیغ علیه جمهوری اسلامی را می پردازند . ما که در خارج نشسته ایم نباید برای مردم ایران مرتب دشمن سازی کنیم . دشمن اصلی مردم ایران امریکا ، اسرائیل و غرب نیستند بلکه اقای خامنه ای و حکومت جمهوری اسلامی است. .....


نوشته شده توسط: Anonymous

امکان ندارد یک بلوچ برود در بلوچستان افغانستان و برادران و خواهران خودش را بکشد . حتما رژیم ایران کسان دیگری را فرستاده و برای آنها هویت و کارتهای شناسایی ایرانی درست کرده تا اینطور القا کند که بلوچ های ایران این کار را کرده اند تا بین مردم بلوچ جنگ فرقه ای راه بیندازد . درهرصورت امکان اینکه بلوچها بروند با اراده ی خودشان همچین کاری بکنند زیر 1 درصد است . 99 درصد بلوچها آدمهای سکولاری هستند و اینچنین مزخرفات و تعصباتی را اصلا قبول ندارند

نوشته شده توسط: آ. ائلیار

حمید عزیز، از نگرش "دشمن جویانه" و " مالک حقیقت مطلق" بودن کمی پایین بیایید که بتوانیم صحبت کنیم. حقیقت مطلق نیست. و کسی هم مطلقاً مالک آن نیست. آلترناتیوسازی مد روز و از بیرون از نظر من نادرست است و درنوشته های خود نیز آنرا نقد کرده ام. نوشته اشرف هم همین نظر را دارد البته با شیوه و مقولات خودش . درکامنت خود نیز به آن اشاره نموده ام.دقیق نشده اید. نقد جهان بینی نویسنده نیز به صورت عام " گذر از چپ کلاسیک به چپ دموکراتیک" انجام گرفته است. این گذر کاریست که شخص خودش باید با مطالعه و تفکر انجام بدهد. منابع فراوانی در این زمینه هست. کامنت من برای شما غیرقابل درک است. چون نتایج و تجارب قرن گذشته است. میتوانید به منابع این مسیر مراجعه کنید. به هزاران کتاب و مقاله. و دهه ها تغییرات عینی در صحنه جهان. در مورد کامیلا هم همینطور، کارها و اندیشه ها ی او را با تزهای چپ کلاسیک مقایسه بکنید.

نوشته شده توسط: Anonymous

اصحاب کهف چه کسانی بودند؟ آیا این گروه هم ۳۳ سال در غاری به خواب فرو رفته بودند؟

نوشته شده توسط: کیانوش توکلی

جناب حمید به کامنت توهین آمیز تان بدون سانسور راه دادم تا همگان با فرهنگ انقلابی _ضد امپریالیستی دهه پنجاه شما بیشتر آشنا شوند . . اگر وقت کردم ، حتما نوشته اشرف دهقانی را نقد خواهم کرد

نوشته شده توسط: Anonymous

دوستان... اگر همین درآمد سالانۀ نفت ایران را با 100 دلاری آمریکا به روی هم انباشته بکنیم تقریبآ 3.27 برابر ارتفاع قلۀ اورست 9 هزار متری خواهد بود. ( قلۀ اورست کمتر از 9 هزار متر است ) . اگر یک میلیارد دلار را در هر ثانیه با یک دلاری بشماریم, بیش از 31 سال طول خواهد کشید که این شمارش تمام شود....همین الان یک جملۀ معروف اقتصادی بیادم اقتاد ... اقتصاد مال خر است...این اقتصاددان کی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نوشته شده توسط: Anonymous

به نقد کشیدن نظرات دیگران هم مستلزم شعور است و هم اصالت میطلبد، وقتی گنده گویان بجای نقد، نق می زنند و بجای آنکه از حقایق بگویند به حقایق پشت می کنند حاصل آن گردد و محصول بدان ماند که کوتوله ای خیالپرداز و خودفریب گمان برد که از فراز بی فراز آن قامت خرد خواهد توانست از بالا به دیگران نگاه کند؛ امری ناممکن که حتی گمان آن حماقت محض است. براستی که توان شرم کردن، از احساس انقلابی سرچشمه می گیرد؛ و این آن گوهری است که امثال کیانوش توکلی ها و ائلیار ها از آن بی بهره اند. آخر این حرفها چیست که می زنید؟! اصل حرف های اشرف دهقانی را نقد کنید و نادرستی آن را نشان دهید اگر میتوانید. اگر آلت دست نهادهای امپریالیستی شدن و آنها را ناجی توده ها جا زدن یعنی «نقش موثر در جنبش سیاسی ایران» داشتن است و یعنی «جایگاه کامیلا» یافتن، خب بیایید و شجاعانه و روشن بگویید تا ببینید که چه بوی گندی دهانتات را برمیدارد.

نوشته شده توسط: Anonymous

تهوع آوره این گلوبالتون و این ..... که اینجا درج میکنین
مشکل ایران این خزعبلاتی که می فرمایید نیست
مشکل ایران وجود روشنفکران ....چون شماست که این ملت رو تو برهه های مختلف تاریخی به بیراهه کشوندین نمونش همین 33سال پیش با این انقلاب معجون تفکر روشنفکرانی که تانوک بینی را دیده و می بینندو مذهبیون مزبله تاریخ و چپولان چپ نگر که جز خط منحط و کج و معوج خویش هرچیزی را وارونه می بینند
سرانجام روزی ققنوس ایران بپامیخیزد

نوشته شده توسط: Anonymous

عاملان زنده به گورکردن مردم در زلزله آذربایجان چه کسانی هستند؟
علی – سلیمانی

عاملان زنده به گورکردن مردم در زلزله آذربایجان چه کسانی هستند؟
علی – سلیمانی
زلزله نسبتا شدیدی به قدرت 2/6 در مقیاس ریشتر مقدار وسیعی از استانهای آذربایجان شرقی و اردبیل و زنجان و قسمتی از گیلان را در تاریخ21 مرداد در ساعت 53/16دقیقه لرزاند. بنا به عقیده کارشناسان زلزله از جمله آقای عکاشه که باعنوان پدر زلزله شناسی در ایران نام برده می شود در مصاحبه با ایلنا در مورخه 22 مرداد ماه میگویند اگ
ر چنین زلزله ای در کشورهای دیگری اتفاق می افتاد، 7 یا 8 نفر مجروح داشت و ساخت و سازه های غیر اصولی را عامل صدمات جانی و مالی در مناطق آسیب دیده میدانند. مرکز این زلزله طبق اعلام مرکز ژئوفیزیک دانشگاه تهران، شهرهای هریس- ورزقان و اهر بوده است. برابر گزارش خبرگزاری ایلنا در مورخه 23 مرداد ماه در شهرهای هریس 96 روستا – اهر 325 روستا و ورزقان 110 روستا ، وجود دارند که بیشتر آنها با خاک یکسان شده و بیش از 70 در صد آسیب دیده اند.
با توجه به گزارشها ی مطبوعات (ایسنا) و منابع محلی اولین مسئول دولتی که به منطقه آسیب دیده وارد می شود آقای حسن قدمی با عنوان پست سازمانی معاون وزیر و رئیس سازمان مدیریت بحران کشور می باشد که در ساعت 21اولین روز زلزله به منطقه وارد می شوند. این سازمان پس از زلزله بم در 5 دیماه 1383 و متعاقب آن با تصمیم مجمع تشخیص مصلحت در تعیین سیاستهای کلی نظام در زمینه حوادث غیر مترقبه ، با تصویب رهبری و اهتمام دولت و مجلس در امر مدیریت حوادث کشور با تصویب قانون تشکیل سازمان مدیریت بحران کشور در تیرماه 1387 تاسیس می شود. (پایگاه اطلاع رسانی دولت) با اینکه در ترکیب وزارت کشور فعالیت میکند اما دارای بودجه ای مستقل دربرنامه بودجه کل کشور می باشد. آقای حسن قدمی نیز با توجه به مسئولیت سازمانی خویش به عنوان اولین مسئول دولتی در مناطق آسیب دیده حضور می بابند. نامبرده در مصاحبه با خبرگزاری فارس در مورخه 22 مهرماه در باره امداد و نجات می گوید که 24 ساعت نخست حادثه ،زمان طلایی برای نجات است اما آقای الله وردی دهقانی نماینده ورزقان می گویند در 24 ساعت اول حادثه زیرساختهای مخابراتی و راههای ارتباطی از کار افتاده و تشکیل نشدن ستاد مدیریت بحران باعث افزایش آمار تلفات شده است. فرماندار غیرمقیم و بسیاری از مسئولانی که لازم بوده است در صحنه حضور فردی داشته باشند با تاخیرهای چند ساعته به محل حادثه رسیدند(از مصاحبه های نماینده ورزقان با مطبوعات مرکز و محلی) مصاحبه آقای دهقانی نماینده مردم ورزقان حاکی از حقیقت بسیار تلخی می باشد،؛ با اینکه رئیس سازمان مدیریت بحران در اولین ساعات حادثه در منطقه حضور می یابند بعد از 24 ساعت هنوز ستاد بحران تشکیل نیافته و آقای حسن قدمی نیز از 24 ساعت طلایی که خود اظهار میدارند، به نحو ممکن استفاده نکرده اند با وجود اینکه در محل حادثه حضور دارند . آقای قدمی پا را از این هم جلوتر گذاشته و تمام استانهای همجوار که برای امداد رسانی اعلام آمادگی میکنند، نا باورانه به آنها می گویند نیازی به این کمکها نیست(مصاحبه با خبرگزاری فارس در مورخه 22 مرداد) در صورتیکه در شب 21 مرداد آقای قدمی به بهانه تاریکی شب و عدم وجود امکانات ، فعالیت گروههای موجود را بعد از 9 شب متوقف می نمایند ( طبق گزارش خبرگزاری ایسنا) و در فردای همان روز بعد از 2 ساعت دستور توقف عملیات نجات را صادر می کنند. در حقیقت تنها دو ساعت عوامل تحت فرمان آقای قدمی عملیات نجات انجام میدهند . آیا این امر به منزله زنده به گور کردن آسیب دیدگان نبوده است ؟ آیا توقف عملیات جستجو و عدم پذیرش کمکهای استانهای همجوار از طرف ریاست ستاد بحران با وجود نیاز شدید به حمایتهای امداد و نجات، کارشکنی در آن نمی باشد؟ آقای قدمی در حالی از عدم نیاز در منطقه آسیب دیده سخن می گویند که حداقل ترین امکانات در مناطق آسیب دیده وجود نداشته و حتی پای امدادگران دولتی به بیشتر روستاهای دور از مرکز نرسیده بود وتنها گروههای غیر متمرکز مردمی که داوطلبانه از استانهای همجوار به منطقه آمده بودند، کار امدو نجات، انجام میگرفت. حتی روستاهایی که در دم گوش مرکز قرار داشتند آنها نیز از امکانات آن چنانی برخوردار نبودند. گزارشهایی که خبرنگاران مستقل از منطقه تهیه کرده اند عرایض ما را تائید می نمایند یکی از این گزارش ها را مرور میکنیم. خبرنگار اعزامی شرق در گزارشی تکان دهنده با نام مقاله ای بنام پس از 48 ساعت زلزله زدگان چشم به راه امداد ، از فاجعه ها و کشتارهای انسانی مدفون در زیر آوارها سخن میگوید که دل هر خواننده ای را واقعا به درد می آورد. اهالی از فریادهای استمداد زن 26 ساله مدفون در زیر آوارها به او داد سخن گفته اند که تا صبح فریاد می کشیده اما به دلیل عدم امکانات کسی نتوانسته اورا نجات دهد. این خبرنگاردر گزارش خویش می نویسد روستاهای سرخه گاو- باج باج- چوبان لار- هیوک- مشیرآباد- گویچ- تزه کن و دیبک لی تقریبا صد درصد تخریب شده اند. حاجی پور یکی از اعضای گروه امداد به خبرنگار شرق میگوید همان شب اول خودم 12 عضو یک خانواده را از زیر آوار بیرون کشیده ام ویکی آز آنها زنی باردار بود. صدای ناله ها را از زیر آوار می شنیدیم اما کاری از دستمان بر نمی آمد.

آقای قدمی معاون وزیر و رئیس سازمان مدیریت بحران کشور در مصاحبه مورخه 22 مرداد خود می گویند 115 روستا در این حادثه خسارت صددرصد دیده اند و آمار کشتگان را 250 نفر اعلام می کنند. کدام عقل معقولی میتواند اینرا قبول کند که در 115 روستا که حداقل ترین جمعیت آن قطعا بیش از 500 نفر می باشد که بناهای مسکونی آن صددرصد تخریب شده، تنها 250 نفر کشته شده باشند این آمار با هیچ عقل و منطقی سازگار نبوده و نمی تواند نیز باشد. حال آن که آقای پزشکیان در مذاکرات مجلس در خصوص بررسی عمق فاجعه این مسئله از تخریب صد درصدی 200 روستا سخن می گوید. الله وردی دهقان نماینده مردم در مذاکرات مجلس به صراحت اعلام میدارد عمق فاجعه زلزله درست اعلام نشده است.
با اینکه آقای قدمی سعی در کوچک کردن حادثه را داشته و آن را میخواهند به حداقل برسانند آقای حسین درخشان مدیر روابط عمومی سازمان امداد ونجات در مصاحبه با سایت محافظه کار آریا میگوید 155هزارنفر (34هزارو 200 خانوار) بر اثر این زمین لرزه دچار حادثه شده اند اقای درخشان متاسفانه وارد جزئیات نشده و تعداد تلفات و زخمی ها را بیان نکرده اند اما واقعیتی را بیان می کنند که واقعا قابل تامل است نیروهای امداد توانسته اند دوهزارو 606 نفر را نجات دهند با توجه به جمعیت ذکر شده در حادثه رقمی قابل توجه نمی باشد. یعنی در حقیقت گروه نجات و امداد دولتی دست به هیچ اقدامی نزده اند و فعالیت آنها برابر باصفر بوده است.
آقای قدمی در مصاحبه ای با خبرگزاری فارس پس از 80 ساعت از زلزله واقعیتی را بیان میکند که در خور توجه است در روزهای نخست حادثه نارضایتی هایی وجود داشت که پس از بازدید مسئولان ارشد و تاکیدات آنها اقدامات امدادی با شتاب بیشتری انجام می شود. اگر ملاحظه شود خود جناب قدمی اعتراف میکند اقدامات کند بوده است.
در مورخه 22مرداد ماه آقای محمد نجار وزیر کشور و خانم مرضیه وحیددستجردی وزیر بهداشت از مناطق آسیب دیده بازدید به عمل می آورند که وزیر کشور پایان آواربرداری را اعلام میدارد و خانم دستجردی نیز از حضور 92 تیم امداد شامل 863 امدادگر و تاسیس یک بیمارستان سیار در ورزقان سخن می گوید که با توجه به گستردگی مناطق آسیب دیده که غیر از منطقه شهری، بیش از 500 روستا را شامل می شود واقعا این تعداد گروه امدادی رقمی ناچیز به شمار می آید که در خصوص بیمارستان سیار نیز که در مذاکرات مجلس از طرف وزیر بهداشت مطرح میشود با اعتراض نماینده ورزقان مواجه میشود و اظهارات آقای قدمی نیز در مصاحبه 22 مرداد ماه با خبرگزاری فارس در این خصوص خواندنی است یک بیمارستان صحرایی در ورزقان دایر شده است چون تعداد مجروحین کم بود نیاز به احداث دیگر تجهیزات درمانی در این مناطق نداشتیم .
در مورخه 22 مرداد نجار وزیر کشور از اتمام آواربرداری سخن میگوید و آقای قدمی رئیس سازمان مدیریت بحران نیز، آن را در مصاحبه یکشنبه خود رسما اعلام میکنند و از امداد رسانی و اسکان آسیب دیدگان سخن می گویند که آقای دهقان نماینده مردم ورزقان در مجلس طی مصاحبه های خود آن را رده کرده و از نرسیدن گروههای امداد دولتی به روستاها سخن میگوید و گزارشات رسیده مردمی نیز که از مناطق زلزله زده به تلویزیون گوناز تی وی که مستقیما در باره زلزله برنامه پخش می کند نیز حاکی از آن بوده که امدادگران دولتی به دهها روستا بعد از گذشت دو روز از زلزله وارد نشده اند. خبر کشف دو نفر زنده آز زیر آوارها بعد از سه روز که حتی خبرگزاریهای فرانسه آن را پخش میکنند که بی اساس بودن ادعای دولتمردان رانیز ثابت میکند که اتمام آوار برداری توسط وزیر کشور و مدیریت بحران آقای قدمی کاملا بی اساس و بی پایه بوده است عین خبر حتی توسط تلویزیون محلی تبریز نیزبه صورت زیر پخش شده می شود. تلویزیون دولتی به نقل از مسئول فوریتهای پزشکی آذربایجان شرقی از نجات دونفر از زیر آوارها در مناطق زلزله زده خبرداده وگفته است که این دونفر به کمک سگهای زنده یاب از زیر آوارها بیرون کشیده شده اند و حال انها خوب است .
با وجود ادعای آقای قدمی که قبلا نیز گفته شد که کمکهای لازم به مناطق آسیب دیده به اندازه کافی موجود است اما نمایندگان مردم در مذاکرات مجلس در خصوص زلزله آذربایجان نه تنها ازکمبود کمکها سخن گفته اند ، بلکه از کارشکنیها و سوء استفاده ها نیز شکایت کرده اند بطوریکه از دزدیده شدن 8000 هزار چادر حرف به میان امده و توسط آقای پزشکیان مطرح می شود و ایشان اظهار داشتن که اغلب کمکها نه تنها به دست مردم آسیب دیده نرسیده ، بلکه در بازارآزاد به فروش نیز می رسد و اغلب نمایندگان ازسکوت و عدم اطلاع رسانی صدا و سیما نیز به شدت انتقاد می کنند.
بعد از تاریخ 22 مرداد به بعد سپاه پاسداران به منطقه وارد شده و حتی در مواقع زیادی به خشونت متوسل شده و موجب درگیریهایی در مناطق آسیب دیده می شوند و با توسل به خشونت حتی به مصادره کمکهای مردمی نیز می پردازند. رئیس ستاد بحران آقای قدمی آن را چنین توجیه میکنندعلت جمع آوری آذوقه توسط نیروهای سپاه در این مناطق را تلاش برای توزیع درست این کمک ها عنوان کرد.این در حالی است که خبرنگار وب سایت کلمه در روز چهارشنبه 25 مرداد به مناطق زلزله زده اهر –ورزقان و هریس اعزام شده توزیع نادرست کمکها توسط سپاه و ایجاد درگیری و عصبانیت به خاطر رفتار تند برخی نیروهای سپاه در این مناطق خبر میدهد.
حسن قدمی در باره خشم و عصبانیت در مردم این مناطق را تائید کرده و با اشاره به آن میگوید که مشاهده شده است برخی ها با زورگیری کمکهای مردمی را غارت میکنند گفت نمیتوان نام اینها را زورگیری گذاشت زیرا برخی عصبانی هستند.... وباید در این خصوص کار فرهنگی کرد.
سپاه بعد از ورود به منطقه از ورود افراد دیگر به منطقه و هر گونه عکس برداری و فیلم برداری را قدغن کرده و به شدت با آن برخورد میکند.

درنهایت آن چیزی که مطرح می شود آن است که این همه فشار و دوروغپردازی و پنهان کاری و عدم رسیدگی به این مصیبت زده ها و حتی ممانعت از ارسال کمکهای مردمی و حتی کار شکنی در آن چه مفهومی را میتواند داشته باشد؟
آیا عملکرد آقای حسن قدمی که موجب قتل هزاران انسان بی گناه از پیر و جوان تا کودکان شده موجب استیضاح و کیفر نمی باشد ؟
آیا این عملکرد دولتمردان جمهوری اسلامی به منزله دشمنی با مردم آذربایجان نیست که قطعا از مرکزی مشخص هدایت می شود؟
نوشته شده توسط: آ. ائلیار

چکیده محتوای نوشته ی یادگارصمدوبهروز،یادگاربسیاری ازجانهای شیفته-اشرف دهقانی عزیز-با زبان ومقولات چپ کلاسیک« نقد آلترناتیوسازی» ازبیرون است که توسط خیلی ازتحلیگران نیز نادرستی آن توضیح داده شده است.اما فقدان« گذراوازچپ کلاسیک به چپ دموکراتیک»،مثل فقدان گذربرخی ازیادگاران جنبش فدایی،که عبورازآن نیاز مبرم مبارزه مردمان گوناگون تحت ستم ایران است،وتلاشهایی ازهرسواین مبارزه را به کجراهه میبرد،دریغاودردا که همچنان احساس میشود.با نام و شخصیت او به یاد «کامیلا» دخترچپ دموکرات ازشیلی میافتم که زحمتکشان کشورش نبض جنبش را به او اعتماد کرده اند؛چرا که عمیقاً میداند"هیچ مردمی را بدون اینکه خود بخواهند نمیتوان خوشبخت کرد و نباید کرد"-چون این مسیر روندیست که ضرورتاً توسط همه طی میشود. ایکاش اشرف به آن"پویایی"که ویژگی اندیشه صمد و یارانش بود تکیه میکرد."جایگاه کامیلایی"اودرمیان ستمدگان، حسرت جگر سوزی ست.

نوشته شده توسط: Anonymous

فیلم و کلیپ اقتدار ترکیه‌ در کوردستان ترکیه‌ همانطور که‌ قبلأ گفتم وزیر کشور ترکیه‌ برای انحراف افکار عمومی مردم ترکیه‌ و جهان که‌ خبرها کم کم به‌ بیرون دارد درز میکند که‌ پ ک ک مناطق وسیعی از سرزمین کوردستان ترکیه‌ را از لوث اشغالگران ترک پاک کرده‌ به‌ جولمرگ در پناه ارتش تا دندان مسلح سفر میکند در این فیلم فرار جناب وزیر داخلی ترکیه‌ را از کوردستان میبیند و همینطور اقتدار ارتش ترکیه‌ را این فلیم مدتی پیش از فیس بوک و انتر نیت برداشته‌ شد ولی باز در یو توبه‌ گذاشته‌ شده‌
http://www.youtube.com/watch?v=KoxdI2CPMSw&feature=player_embedded

نوشته شده توسط: کیانوش توکلی

وقتی نوشته اش را می خوانی .....آدم متاسف می شود . اشرف دهقانی با آن نام پر آوازه که در نتیجه فرار از زندان و تبلیغ سازمان چریکها ی فدایی به یک بت در میان جوانان آن روز مبدل شده بود . امروز همچنان در افکار منجمد دهه 50 گرفتار است . اولین بار او را در ستاد چریکها دیدم ...دختر ظریف و ریز نقش و انسانی بسیار عاطفی بود ولی بشدت تحت تاثیر حرمتی پور قرار داشت . قبل از انقلاب از جمله معدود اعضای سازمان بودند که در خارج بسر می برد و پس از کشته شدن حمید اشرف ، اشرف دهقانی و حرمتی پور بیانیه ای داده بودند که مورد اعتراض رهبر چریکها در داخل قرار گرفت ....33 سال گذشت و او همچنان اندر خم یک کوچه است . در حالی که می توانست نقش بسیار موثری در جنبش سیاسی ایران داشته باشدو حیف شد... چنین موقیعتی در تاریخ کم پیش می آید

نوشته شده توسط: Anonymous

من بارها اعلام کرده‌ام که‌ پ ک ک نیستم ولی کاش پ ک ک بودم این روزها خبر سوریه‌ و حمله‌ی نظامی اسرائیل به‌ ایران سر تیتر اخبار و ماس مدیای جهانی قرار گرفته‌ ولی یک مسئله‌ی مهم دیگر و یک نقطه‌ی مهم دیگر که‌ روزانه‌ جنگ و درگیریست و این روزها تحول بسیار بزرگ به‌ خود دیده‌ و سعی در مخفی نگاه داشتن و درز نکردن خبر این نقطه‌ی مهم خاور میانه‌ شده‌ و خبرهای این نقطه‌ از طرف غرب و ناتو بایکوت شده‌ کوردستان ترکیه‌ است پیشمرگان پ ک ک یا به‌ عبارتی دیگر گریلاهای پ ک ک ( کوردستان ) این روزها مناطقی از کوردستان ترکیه‌ را آزاد کرده‌اند و پرچم پ ک ک در تمامی این نقاط آزاد شده‌ی کوردستان ترکیه‌ در اهتزاز است شمزینان ، جولمرگ، و حکاری از مناطق ازاد شده‌ی کوردستان ترکیه‌ هستند به‌ اضافه‌ی مناطق وسیعی از تمام سرزمین کوردستان ترکیه‌

امروزه‌ جنگ و درگیری برای ازاد سازی وجود دارد پ ک ک بر خلاف سابق که‌ در جنگ پارتیزانی ضربه‌ میزد و از منطقه‌ دور میشد تاکتیک را بعد از کنترل بر شهرهای کوردستان سوریه‌ عوض کرده‌ و امره‌زه‌ در کوردستان سوریه‌ نیز مناطق کوردستان را از وجود و لوث اشغالگران کثیف ترکیه‌ در کوردستان دارد پاک میکند امروزه‌ پ ک ک بر مناطق وسیعی از کوردستان ترکیه‌ کنترل دارد و تمامی حملات نظامی ترکیه‌ را برای باز پس گیری مناطق آزاد شده‌ با شکست و رسوائی کامل برای ترکیه‌ تبدیل کرده‌ و نیروی نظامی پ ک ک دار حال تبدیل شدن به‌ یک ارتش بزرگ مقتدر میباشد که‌ روز به‌ روز به‌ تعداد آن 1000 ها نیروی تازه‌ افزوده‌ میشود .

در زیر برای اثبات ادعا 2 ویدو کلیپ وجود دار یکی از آنها وزیر کشور ترکیه‌ به‌ جولمرگ سفر کرده‌ با تعداد بزرگی از خبر نگاران ترک برای نشان دادن اینکه‌ کنترل جولمرگ هنوز در دست ترکیه‌ است که‌ با رسوائی کامل در پناه ارتش تا دندان مسلح و بربر ترکیه‌ مجبور به‌ فرار میشود این کلیپ نشان میدهد که‌ تا چه‌ اندازه‌ ترکیه‌ بر شهر های کردستان کنترل دارد چه‌ برسد به‌ مناطق روستائی و کوهستانی .

ویدیو کلیپ دیگر پیشمرگان و گریلاهی پ ک ک را در میان جمح و دریای بزرگ مردم کورد نشان میدهد در مناطقی که‌ پیشمرگان منطقه‌ را آزاد کردند و برای مردم سخنرانی میکنند .

در آخر با تمام اختلافاتم با پان ایرانیستی مثل ناصر کرمی از آقای اراز نیز میخواهم به‌ ارتش مقتدر ترکیه‌ خوب نگاه کند تا اقتدار را در چشمان ترس و واهمه‌ و فرار از کوردستان را در چشمان انها ببیند .

سخنرانی پیشمرگ پ ک ک برای مردم کورد در مناطق آزاد شذه‌ کوردستان ترکیه‌

http://www.youtube.com/watch?v=pGCbEPgALa8

متأسفانه‌ فرار وزیر کشور که‌ برای نشان دادن کنترل بر جولمرگ رفته‌ بود و فرار افتضاح آمیز جناب وزیر در پناه نیروی تا دندان مسلح در حالی که‌ وحشیانه‌ به‌ هر سو تیر اندازی میکردند از انترنیت حذف شده‌ این هم از قدرت نمائی غرب و ترکیه‌

نوشته شده توسط: Anonymous

ناصر کرمی سعی وافر دارد تا با ایجاد ترس کاذب در بین کردها با تصویر سیاست راه دشمنی با ترکهای آذربایجانی و ترکهای ترکیه کردها را علیه کشور ترکیه ترغیب کند تا خیال خود را از بابت هویت طلبان آذربایجانی وقدرت بلامناذعه ترکیه در منطقه راحت کند. ناصر کرمی اوج دشمنی با ترکهای آذربایجانی را به حد اعلا رساند و به خیال خود تخم کینه و نفاق بین ترک آذری و کرد را راه بیندازد و به درگیری و سرکوب و تضعیف هر دو "کرد-ترک" اقدام و بعد سلطه فارس های فاشیست را دوباره بر سر ترک وکرد وعرب و بلوچ بگذارد. ایشان خبر از سیاستهای بزرگ آمریکا -اروپاو محور نداشته و در تخیل محدود منطقه ای بر سر کارت کرد- آذری بازی متمرکز است. اختیار و آقایی منطقه از سوی اروپا و آمریکا کاملا به ترکیه مقتدرو مترقی از حیث اقتصادی-نظامی-سیاسی محول شده . لذا کارت نفاق کردی تجویز شده از سویتان آمریکا و قدرتها موافقت ندارند.!!!

نوشته شده توسط: Anonymous

آقایون مثلا پیش کسوت سیاسی 30 ساله با این چرندیات مملکت رو به نابودی کشوندین هنوزم نمی خواین دست بر دارین فقط هم کارتون شده بزرگنمایی و زدن تو ذوق جوونا بابا دیگه بفهمید دوره شما تموم شده دیگه حالا وقتشه که ما جوونا خودمون واسه آینده مون تصمیم بگیریم جمش کنید بابا .....

نوشته شده توسط: Anonymous

جمهوری اسلامی حیا کن ,خجالت بکش کودکان و پیران در ورزقان اهر شبها در سرمای نزدیک به ضفر درجه میخوابند.
جمهوری اسلامی حیا کن به وضیفه دولتی و دینی تان عمل کنید.

نوشته شده توسط: Anonymous

تنها کشوری که تجزیه نخواهد شد همین تورکیه است البته به خاکش اضافه خواهد شد
ضمنا در تورکیه خود کردها علافه ای به زبان کوردی و استقلال ندارند این های و هویها هم مطمئنا فروکش خواهد نمود

نوشته شده توسط: Anonymous

ظاهرا پیش بینی مقاله مزبور درست از کار درآمد چند روز پیش در برنامه ماه عسل سه نفر را آوردند که خود را بهایی از بهاییت برگشته معرفی می کردند ولی به نظر همان حجتیه های دستگیر شده باشند که اجبارا مقابل دوربین آورده شده اند

نوشته شده توسط: Anonymous

فعلا در فکر ایرانتان باشید که میلیونها شهر وندش در پنج قاره جهان ................... زندگی میکنند.

نوشته شده توسط: ناصر کرمی

● در نقشه تعداد منابع نفتی و انرژی فسیلی در مرکز مناطق مسکونی ملّت کُرد را در دو دایرهءِ قرمز نشان داده ام، اگر بدرستی به نقشه نگاه شود، دربین دو دایرهءِ قرمز یک منبع نفتی دیگر هست که نادیده گرفته شده است و اینک آنرا تصحیح میکنم:● در مجموع از تعداد 6 منابع زیر زمینی انرژی فسیلی نفتی در کشور ترکیه بطور مستقیم 5 تای آن در جغرافیای مسکونی مردم کُرد هست، و یکی دیگر آنهم در نزدیکی این جغرافیا در شمال منطقهء ● " ادنان" قرار دارد. با سپاس.

نوشته شده توسط: Anonymous

معلوم نیست دنبال چی هستی .مخالف رژیم ایران هستی یا مخالف؟ دلت به ملت کرد سوخته یا دردت میاد و مشکلی با ملت ترک و عرب داری؟ آدم مغرض و ...........هستی که در کاشت تخم کین و نفاق از اربابان خود دست کمی نداری. امثال شماها آبروی نوشتن و قلم را هم با دلار های رژیم ایران به مزایده می گذارند. ما ملت کرد ایرانیم .ما ملت ترک ایرانیم ما ملت عرب ایرانیم و ما ملت بلوچ ایرانیم .ما ملت ترکمن ایرانیم . ما ملت لر ایرانیم و ما مسلمانیم ما مسیحی هستیم ما یهودی هستیم ولی کشور ما ایران است مال همه ماست .هیچ کس حق دارد به خاطر قومیت و نژادش در خصوص کشورش سهمیه بندی کند.و حق نداریم و کسی حق دارد به خاطر افکار شیطانی و کثیفش در بین ملت ها تخم نفاق و کین بکارد چرا که اینکار تنها کار کسانی است که نه به خدا باور دارند نه به ملیت و قومیت نه سوادی برای عرضه دارند و نه انسانیت و تنها آدم های ورشکسته ای هستند که .....

معلوم نیست دنبال چی هستی .مخالف رژیم ایران هستی یا مخالف؟ دلت به ملت کرد سوخته یا دردت میاد و مشکلی با ملت ترک و عرب داری؟ آدم مغرض و .... انگیزی هستی که در کاشت تخم کین و نفاق از اربابان خود دست کمی نداری. امثال شماها آبروی نوشتن و قلم را هم با دلار های رژیم ایران به مزایده می گذارند. ما ملت کرد ایرانیم .ما ملت ترک ایرانیم ما ملت عرب ایرانیم و ما ملت بلوچ ایرانیم .ما ملت ترکمن ایرانیم . ما ملت لر ایرانیم و ما مسلمانیم ما مسیحی هستیم ما یهودی هستیم ولی کشور ما ایران است مال همه ماست .هیچ کس حق دارد به خاطر قومیت و نژادش در خصوص کشورش سهمیه بندی کند.و حق نداریم و کسی حق دارد به خاطر افکار شیطانی و کثیفش در بین ملت ها تخم نفاق و کین بکارد چرا که اینکار تنها کار کسانی است که نه به خدا باور دارند نه به ملیت و قومیت نه سوادی برای عرضه دارند و نه انسانیت و تنها آدم های ورشکسته ای هستند که ....
نوشته شده توسط: Anonymous

غيظ ولی فقيه ارتجاع از همبستگی مقاومت ايران با قيام سوريه و استقبال از فرومايگی لاهيجی عليه مجاهدان اشرف

غيظ ولی فقيه ارتجاع از همبستگی مقاومت ايران با قيام سوريه و استقبال از فرومايگی لاهيجی عليه مجاهدان اشرف
غيظ و سوزش ولی فقيه ارتجاع از همبستگی مقاومت ايران و قيام سوريه و استقبال ارگان خامنه ای از فرومايگی لاهيجی عليه مجاهدان اشرف

کيهان آخوندی- 25مرداد91
«به گزارش بالاترين، عبدالله ثامر از سران گروه های معارض سوری چند روز پيش در ملاقات با مريم رجوی در پاريس مدعی شده که «شهر حمص (در سوريه) خواهرخوانده شهر اشرف [اردوگاه مجاهدين در اطراف بغداد] است». ! در اين ملاقات مريم رجوی با معارضان سوری اعلام اتحاد کرده است.
يادآور می شود با وجود پايان مهلت برای تخليه پادگان نظامی اشرف، بيش از هزار عضو اين گروهک هم چنان در اين اردوگاه حضور دارند و حاضر به ترک آن نيستند
فالح فياض مشاور امنيت ملی عراق گفته است که عراق «اقدامات لازم برای اجرای مسئوليتهای قانونی و مشروع خود برای به اجرا درآوردن حق حاکميت عراق بر اردوگاه اشرف را انجام خواهد داد».

در همين حال عبدالکريم لاهيجی به راديو فردا گفت: آن چيزی که مسلم است سازمان مجاهدين به ميل خودشون از کمپ اشرف نرفتند و نخواهند رفت و ناگزير شدند. دوم اين که مجاهدين می دانند که هيچ کشوری در دنيا به آنها پناهندگی دسته جمعی نمی دهد يعنی وضعيتی که الآن در عراق دارند و طی سالهای گذشته داشتند يک وضعيت استثنايی است و طی توافقی بين مجاهدين و دولت صدام حسين صورت گرفت».

کسی که... به سر می مالد و آفتاب می نشيند!
به قلم دکتر کريم قصيم

اخيراً عبدالکريم لاهيجی در گفتگو با راديو فردا راجع به بحران انتقال و جابه جايی اشرفيان به بازداشتگاه ”ليبرتی“ شرح و بسطی داده که چکيده آن موضع زير است:
«از نظر حقوقی دولت عراق بر اساس اصل حاکميت بر تمام قلمرو خودش حاکميت دارد بنابراين می تواند اردوگاه اشرف را تخليه کند و اگر مجاهدين حاضر به تخليه نشوند، به زور تخليه کند. اين مسأله حقوق و قانون است؛ »...

ايستار فوق چنان عوضی و فاقد وجهه قانونی است که اگر با قلدرمنشی و تأييد اعمال زور «دولت عراق» و جابه جايی اجباری اشرفيان (يعنی مصداق جنايت عليه بشريّت) همراه نبود، باری، بيشتر حمل بر يک بيهوشی ناگهانی مغزی در سنين کهولت می شد. نتيجه اش: فراموشی ناگهانی مبانی مشهور حقوق بين الملل (از کنوانسيون 4 ژنو تا... حقوق بشر بين المللی، حقوق انسان دوستانه بين المللی، حقوق پناهندگی و پناهجويی...). البته امکان بروز آلزايمر در لاهيجی با شبهه موضعگيری فرمايشی شانه می زند!
برای توضيح عرض فوق، بد نيست مروری داشته باشيم در مواضع مراجع اخلاقی، قانونی و شخصيّتهای سياسی، که هفته ها پيش از مصاحبه لاهيجی منتشر شده بودند. مطالبی که علی الاصول يک ”حقوقدان“ ی که خودش را جلو می اندازد و درباره علل و عوامل بحران انتقال اشرفيان به ”ليبرتی“ اظهار فضل می کند می بايست از آنها مطلع باشد و بعد حرف بزند:
يکشنبه، ۲۲ ژوئيه ۲۰۱۲، انتشار بيانيه ۲۰شخصيت عالی مذهبی انگلستان، ايرلند و ولز و ۳ وزير خطاب به دبيرکل ملل متحد و درخواست برآوردن خواسته های برحق اشرفيان، سه شنبه، / ۲۴ ژوئيه، (لاهيجی، اگر آلزايمری نشده، آموزشی هم که شده اين متن را بخواند) :
سازمان ملل - مجمع عمومی، شورای حقوق بشر ملل متحد، نظريه گروه کار بازداشتهای خودسرانه، بالاترين مرجع بين المللی، درباره وضعيت زندانها و بازداشتگاهها:
نظريه مصوب شصت و سومين اجلاس: «شرايط ليبرتی مشابه يک مرکز بازداشت است چرا که هيچ امکان حرکت آزادانه و ارتباط با دنيای بيرون وجود ندارد»، ساکنان ليبرتی دارای استاتوی ”اشخاص حفاظت شده“ تحت کنوانسيون چهارم ژنو و پناهجو هستند، نه اتهامی به آنان وارد شده و نه به اتهامی محاکمه شده اند، گروه کار بر اين باور است که هيچ توجيه قانونی برای نگه داشتن اين افراد در کمپ ليبرتی وجود ندارد و چنين بازداشتی خارج از حيطه
قانون حقوق بشر بين المللی و قانون داخلی عراق است. گروه کار از دولت عراق می خواهد گامهای لازم را برای اصلاح وضعيت ليبرتی بردارد، تا با استانداردها و اصول بيانيه جهانی حقوق بشر و کنوانسيون بين المللی حقوق مدنی و سياسی همخوان شود با در نظر گرفتن تمامی جنبه های اين پرونده اصلاح مکفی به معنی آزادی فوری اين افراد، برداشتن تمام محدوديتها در تردد آزادانه آنها و حق قابل اعمال برای غرامت طبق بند (۵) ۹ کنوانسيون بين المللی حقوق مدنی و سياسی است.
چهارشنبه، ۲۵ ژوئيه، بيانيه ۲۰۲۸ وکيل و حقوقدان از عراق و۹ کشور ديگر عربی در دفاع از حقوق انسان دوستانه و خواسته های به حق اشرفيان. (محض اطلاع عبدالکريم لاهيجی متن اين بيانيه را اين جا می آورم) :
ساکنان اشرف به عنوان افراد حفاظت شده که از حقوق پناهندگی نيز برخوردارند در سالهای اخير بارها توسط نيروهای عراقی و به درخواست رژيم ايران مورد حمله قرار گرفته اند که منجر به کشته شدن ۴۹ تن و زخمی شدن بيش از هزار تن از آنان گرديده است.
دولت عراق تحت فشار رژيم ايران، ساکنان را مجبور کرد که از حقوق ۲۶ ساله شان گذشته با به جا گذاشتن تمامی دارايی هايشان به کمپ ليبرتی جابه جا شوند و در واقع آنان را بی خانمان کرد.
دولت عراق در يک اقدام غيرقانونی بعد از گذشت شش ماه از تاريخ امضای يادداشت تفاهم، هر روز به بهانه های مختلف مانع شده است که ساکنان داراييهای خود در اشرف را بفروش برسانند.
با توجه به اين که ساکنان اشرف که حدود ۲۰۰۰ نفر از آنها به کمپ ليبرتی انتقال يافته اند دارای معادل ۵۰۰ ميليون دلار اموال منقول و غيرمنقول هستند و اين اموال را طی ۲۶ سال با تلاش و کوشش و پول خودشان خريداری کرده و يا ساخته اند؛
با توجه به اين که حق مالکيت در قوانين تمام کشورهای جهان، و از جمله قوانين مربوط به مالکيت در قانون اساسی و قوانين عراق محترم شمرده شده و ماده ۲۳ قانون اساسی عراق مصوب سال ۲۰۰۵ از هر حيث حق مالکيت خصوصی را محترم شمرده و سلب حق مالکيت را ممنوع اعلام کرده است؛
با توجه به اعلاميه جهانی حقوق بشر که کشور عراق هم به عنوان يکی از اعضای جامعه جهانی و عضو ملل متحد به آن ملتزم و متعهد است؛ در ماده ۱۷خود مالکيت فردی و جمعی را محترم شمرده و محروم کردن افراد از اين حق را ممنوع اعلام کرده است؛
و با توجه به بيانيه پارلمان اروپا که بيش از ۲۲۰ نفر از نمايندگان آن را امضاء کرده اند و از «سازمان ملل متحد، ايالات متحده و اتحاديه اروپا خواسته اند با دخالت فوری عراق را وادار سازد که از تحميل محدوديتهای بی رحمانه بر ساکنان به خصوص بازداشتن آنها از فروش و انتقال اموالشان جلوگيری کند» ؛
ما وکلا و حقوقدانان امضاء کننده اين بيانيه، ضمن محکوم کردن نقض تعهدات و پايمال کردن حقوق ساکنان اشرف و ليبرتی توسط دولت عراق، با قويترين صدا و اعتراض اعلام می کنيم که:
۱. همصدا با پارلمان اروپا، ما از سازمان ملل، ايالات متحده آمريکا و اتحاديه اروپا می خواهيم که با دخالت فوری عراق را وادار کند تا اعمال محدوديتهای غيرقانونی و ناموجه خود را عليه ساکنان اشرف و ليبرتی، به خصوص ممانعت از فروش و انتقال اموال، تحت هر عنوان و به هر بهانه يی، متوقف کند.
۲. دولت عراق بايد تسهيلات و تضمينهای لازم را برای مراجعه شرکتها و تجار عراقی به کمپ اشرف فراهم کند تا ساکنان بتوانند اموال منقول و غيرمنقول خود را که به کمپ ليبرتی منتقل نمی کنند فروش برسانند.
۳. کميته مستقر در اشرف بايد در اسرع وقت اموال متعلق به افرادی راکه طی ۵ اکيپ به کمپ ليبرتی منتقل شده اند، و اين اموال اکنون در کانتينرها به طور خودسرانه و غيرقانونی در اشرف توقيف شده است، به صاحبانش در ليبرتی يا به نمايندگان آنها در اشرف تحويل بدهد.
۴. سازمان ملل و کميساريای عالی پناهندگان بايد کمپ ليبرتی را به عنوان يک کمپ پناهندگی تحت حفاظت بين المللی به رسميت بشناسند تا حقوق ساکنان به رسميت شناخته شود.

دوشنبه 30 ژوييه، بيانيه مشترک پروفسور ريتا زوسموت، رئيس پيشين مجلس فدرال آلمان، پروفسور گونتر فرهويگن، نايب رئيس پيشين کميسيون اروپا، اوتو برنهارد عضو هيأت رئيسه بنياد کنراد آدنائر:
اگر نيازهای انسان دوستانه هر چه سريعتر محقق شوند انتقال مابقی ساکنان امری محرز و سريعاً قابل اجرا است!

چهارشنبه، ۱ اوت: نامه ۳۰ نماينده کنگره آمريکا به هيلاری کلينتون در دفاع از خواسته های اشرفيان در مورد شرايط غيرقانونی کمپ ”ليبرتی“ و لزوم اجرای تعهدات دولت عراق و قولهای مارتين کوبلر.
... ...
می شود چندين برابر بيانيه ها و موضع گيريهای فوق را اين جا نقل کرد. ولی به لحاظ امداد پزشکی همين مختصر کفايت می کند. البته در صورتی که هنوز تتمه ی قوّه تميز و تمرکز در طرف باقی مانده باشد. وگرنه خيرخواهانه به نزديکان وی توصيه می کنيم برای حفظ آبروی «فدراسيون بين المللی حقوقدانها»... هم که شده، از طريق مراجع قانونی مانع مصاحبه های ”حقوقی“ عبد ال «وزارت خارجه» شوند.

نوشته شده توسط: Anonymous

فاجعه سینما رکس آبادان در ۲۸ مرداد ۱۳۵۷

مردادماه سال ۱۳۵۷ شنبه شب سینما رکس آبادان آتش گرفت و تمامی تماشاگران که در آرامش مشغول تماشای فیلم بودند در آتش سوختند. این دردناکترین واقعه دوران انقلاب ۵۷ ایران بود. تعداد قربانیان این حادثه بنا به روایت رسمی دولت وقت ۳۷۷ نفر بود که بعداً به ۴۳۰ نفر افزایش پیدا کرد. مسئولان گورستان آبادان صحبت از بیش از ۶۰۰ جسد سوخته می‌کنند که به حقیقت نزدیکتر است چون بنا به گفته مسئولان فروش بلیت برای آن سئانس در آن شب بیش از ۶۵۰ بلیت فروخته شده بود.

فاجعه سینما رکس آبادان در ۲۸ مرداد ۱۳۵۷

مردادماه سال ۱۳۵۷ شنبه شب سینما رکس آبادان آتش گرفت و تمامی تماشاگران که در آرامش مشغول تماشای فیلم بودند در آتش سوختند. این دردناکترین واقعه دوران انقلاب ۵۷ ایران بود. تعداد قربانیان این حادثه بنا به روایت رسمی دولت وقت ۳۷۷ نفر بود که بعداً به ۴۳۰ نفر افزایش پیدا کرد. مسئولان گورستان آبادان صحبت از بیش از ۶۰۰ جسد سوخته می‌کنند که به حقیقت نزدیکتر است چون بنا به گفته مسئولان فروش بلیت برای آن سئانس در آن شب بیش از ۶۵۰ بلیت فروخته شده بود.

بهت و حیرت و خشم، همگانی بود. ناباوری از این همه قساوت و وحشیگری نیز. برای چند روز همه مردم آبادان گیج و مبهوت شده بودند. تقریباً در هر کوچه و خیابانی خانواده‌ای داغدار شده بود. مردم با دیدن اجساد سوخته خشمگین و برافروخته بودند و به عاملان جنایت لعن و نفرین می فرستادند. حریق که فرو نشست از حوالی نیمه شب شهربانی و ارتش وارد عمل شدند تا با کمک مردم اجساد زغال شده را در کامیون بریزند و از محل حادثه دور کنند. تعدادی از اجساد (بیش از سیصد جسد) با دخالت مردم و بستگان قربانیان که آنها را شناسایی می کردند در گورستان آبادان در یک گور جمعی دفن شد.

در روزهای اول بعد از حادثه مسئولان حکومتی سعی می کردند توضیح یا توجیهی برای این واقعه بیابند. فردای آن روز سرتیپ رزمی رئیس شهربانی آبادان در تلویزیون اعلام کرد که: «…آنچه مسلم است آتش سوزی به دست خرابکاران انجام شده… چند روز قبل مقداری مواد منفجره از عده‌ای خرابکار که داخل کوچه‌های فرعی «لاین یک» قصد خرابکاری و آتش زدن مکان های مورد نظر خود را داشتند کشف و عاملین دستگیر شدند و همچنین ده نفر از دبیران آموزش و پرورش آبادان که دانش آموزان را تحریک به خرابکاری می کردند شناسایی و دستگیر شدند». او متهمان را عضو گروه «مارکسیست اسلامی» معرفی کرد. (انقلاب اسلامی در هجرت، شماره 104، 12 تا 25 مرداد 1364). مخالفان، رژیم شاه را مسئول می‌دانستند.

درایران سال 57 چه می گذشت؟

چند ماهی قبل از مرداد 57 اعتراضات و تظاهرات مردم در مخالفت با شاه در این شهر و آن شهر شروع شده بود. تهران، تبریز، قم، مشهد و… دستخوش نا آرامی بود. رژیم حاکم که از اوجگیری این اعتراضات و تظاهرات می ترسید و می خواست به هر قیمت قدرت خود را حفظ کند هر جا لازم می آمد سرکوب می کرد و دست به خشونت می زد. صدای اعتراض اوج می گرفت و کم کم شعار «مرگ بر شاه» همه جا طنین می انداخت، اعتصابات شروع شده بود و تظاهرات روزافزون بود، در قم، در مشهد، در تبریز، در اصفهان و تهران اما در آبادان مبارزه به شکلی دیگر جریان داشت. شهری با موقعیت اقتصادی ویژه و اهمیت همیشگی در جنبش های کارگری و مردمی. رژیم شاه نسبت به خوزستان و به ویژه شهرهای نفت خیز مثل اهواز، گچساران، امیدیه، آبادان و خارک حساسیت ویژه ای داشت. سازماندهی اعتراضات و اعتصابات در این شهرها که اصلیترین فعالیت اقتصادی مملکت در آن جریان داشت کار آسانی نبود. ساواک و پلیس در این شهرها بسیار قوی بود، روابط عمومی صنعت نفت هم به مثابه ساواک دوم اوضاع را تحت نظر داشت. ویژگی دیگر شهرهای نفت خیز این بود که قسمت اعظم ساکنان آن بومی منطقه نبودند و از مناطق دیگر برای کار به آنجا آمده بودند.

وجود پالایشگاه نفت و صنایع پتروشیمی در آبادان موقعیت و اهمیت اقتصادی ویژه ای برای این شهر ایجاد کرده بود. سابقه سال ها مبارزات کارگری علیه شرکت های استعماری، تأثیر این حرکات بر جنبش های کارگری دیگر شهرهای ایران، آشنایی نسبی مردم آبادان با مظاهر فرهنگی و شیوه زندگی مردم سایر نقاط جهان. آبادان سال ها مرکز بارگیری نفتکش ها و تخلیه کالای کشتی های باری بود که از همه جای دنیا می آمدند…امکانات و شرایط متفاوتی که کارگران نفت آبادان از آن برخوردار بودند؛ امکانات تفریحی، آموزشی و رفاهی… همه عواملی بود که در میان شهرهای ایران موقعیتی خاص برای آبادان ایجاد کرده بود.

در 28 مرداد 57 اعتصاب کارگران صنعت نفت هنوز شروع نشده بود اما مبارزه در سطوح مختلف‌ - کارگران، دانشجویان و دانش آموزان، معلمان و کارمندان - به اشکال گوناگون و از جمله نامه نگاری و طومارنویسی برای مطالبات صنفی و رفاهی جریان داشت. شاه هم هنوز در خوزستان دست به سرکوب نزده بود. چه شد که سینما رکس تبدیل به کوره آدم سوزی شد و بیش از 600 قربانی گرفت؟

انعکاس فاجعه جهانی است. همه جا روزنامه ها درباره آن حرف می زنند و آن را یادآور حرکات فاشیست ها و کوره های آدم سوزی هیتلر می دانند. روزنامه های فرانسوی لوموند و لیبراسیون در ماه های اوت و سپتامبر 78 ضمن درج مرتب گزارش های مربوط به ایران حادثه آتش سوزی را هم تعقیب می کنند. از جمله لوموند در 22 اوت 78 (31 مرداد57) می نویسد: «مقامات دولتی مسئولیت این آتش سوزی را به «عناصر آشوب طلب» بدون تدقیق بیشتر نسبت دادند اما مخالفان حکومت این اقدام را محکوم می کنند و می گویند دولت این کار را کرده است تا اوضاع را آشفته تر کند و بهانه ای برای سرکوب بیشتر به دست بیاورد.»

روز اول سپتامبر 78 (10 شهریور 57) ایرانیان مخالف حکومت شاه در لس آنجلس تظاهراتی ترتیب دادند تا به روزنامه های آمریکایی که مخالفان مذهبی رژیم شاه را مسئول آتش سوزی سینما رکس آبادان می‌دانستند اعتراض کنند. تظاهرات به درگیری با پلیس انجامید و 15 نفر زخمی شدند و پلیس لس آنجلس 150 نفر از تظاهر کنندگان ایرانی را بازداشت کرد. (لوموند 4-3 سپتامبر 78)

در آن روزها دولت وقت نمی دانست در قبال این حادثه چه باید بکند. چند روز بعد از 28 مرداد مردی به نام عبدالرضا آشور از مرزنشینانی را که گهگاه به آن طرف مرز می‌رفت دستگیر و به عنوان عامل آتش سوزی سینما رکس به مردم معرفی کردند. گفتند که مدیر و کارکنان سینما در مظان اتهام هستند و دستگیرشان کردند. چند مسئول آتش نشانی نیز به اتهام قصور در انجام وظایف دستگیر و زندانی شدند اما در افواه، در میان مظنونین به جنایت، نام سرتیپ رزمی رئیس شهربانی وقت آبادان بیش از همه به گوش می خورد. شایع بود که سرتیپ رزمی درهای سالن سینما را بسته است تا کسی خارج نشود و آنهایی را هم که توانسته بودند خارج شوند دوباره به درون رانده است! سرتیپ رزمی هنگام تظاهرات شهر قم در ماه دی 1356 رئیس شهربانی قم بود و به تازگی به آبادان منتقل شده بود.

بحث و گفتگو درباره حادثه گسترش پیدا می کرد. سوء ظن ها شدت می گرفت و مردم همچنان در مقابل ابعاد فاجعه خشمگین و حیرت زده بودند. می خواستند هر چه زودتر عاملین جنایت شناخته شوند و به مجازات برسند. عده ای معتقدند در سقوط دولت آموزگار و روی کار آمدن دولت شریف امامی هم حادثه سینما رکس بی تأثیر نبوده است. رئیس شهربانی آبادان بلافاصله عوض شد و با احضار سرتیپ رزمی به تهران معاون شهربانی آبادان به طور موقت مسئولیت شهربانی را به عهده گرفت. بلافاصله بعد از حادثه تمام مخالفان چپ و راست، مذهبی و غیر مذهبی، مسئولیت حادثه را به شاه و عوامل او نسبت دادند. نمونه هایی از این موضع گیری ها در انقلاب اسلامی در هجرت، شماره 105، 26 مرداد تا 8 شهریور و شماره 106، 9 تا 22 شهریور 1364 ذکر شده است:

ـ نهضت رادیکال ایران، در اعلامیه سی مرداد 1357 حكومت را مسئول مستقیم فاجعه ننگین آبادان و همه فجایع نظیر آنرا در هر جای مملكت می‌داند و می‌نویسد: «… اتفاقی نیست كه رئیس شهربانی آبادان كسی است كه در هنگام كشتار قم رِیاست شهربانی آن شهر را داشت و پس از كشتار با ترفیع مقام، به ریاست شهربانی آبادان منسوب شد.»

- جبهه ملی ایران در اعلامیه دوم شهریور 1357 پس از اشاره به اقدامات دولت در چند ماه قبل در «مسیر ایجاد ارعاب و وحشت» می نویسد: «تسلسل این حوادث و تقارن این تبلیغات با حادثه آدم سوزی آبادان با توجه به ماهیت غیر انسانی آن بی اختیار هر شخص مطلع و بصیری را به یاد آتش سوزی مجلس رایشتاگ آلمان می اندازد که از طرف نازی ها برای استقرار قدرت خود ترتیب داده شده بود.» و سپس اضافه می کند: «حریق سینمای آبادان و قتل دلخراش 400 نفر از هموطنان ما اگر عمدی بوده باشد به طور مسلم قابل انتساب به جمعیت های مسلمان و افراد آزادیخواه و استقلال طلب ایران نمی تواند باشد.»

- نشریه جنبش در شماره 8 فوق العاده ویژه فاجعه آبادان می نویسد: «دو روز بعد از مصاحبه پادشاه و مقایسه بین تمدن بزرگ، رژیم كه محصولی جز قتل و فساد و دزدی در بیست و پنجسال اخیر نداشته است با برنامه وحشت بزرگ از طرف شاه، برنامه وحشت بزرگ با فاجعه سینما رکس آبادان و قتل 377 نفر بی گناه اجرا شد…»

دست اندرکاران رژیم شاه چه در آن موقع و چه بعداً در مورد این فاجعه حرف هایی زدند که بسیاری از آنها روشنگر مسایل پشت پرده بود. داریوش همایون وزیر اطلاعات وقت در صفحه 65 کتاب خود به نام دیروز، امروز، فردا که حدود یک سال پیش از شروع دادگاه ویژه سینما رکس انتشار یافت می نویسد: «در جمهوری اسلامی دلایل زیادی به دست آمد - از جمله در دادرسی متهمان آتش سوزی - که هواداران خمینی به فتوای خود او سینماها را آتش می زدند.» او در مورد فاجعه سینما رکس می نویسد:

«… درباره عاملان آتش سوزی هنوز همه چیز روشن نشده است. مقامات قضایی موضوع را با حرارت دنبال نکردند و حکومت تازه [دولت شریف امامی] نیز علاقه ای به موضوع نشان نداد. شاید در رده های پائین دادگستری کسانی نمی خواستند با روشن شدن حقیقت دامن رژیم پاک شود زیرا همه مخالفان همداستان شده بودند و آتش سوزی را به رژیم نسبت می دادند. رئیس ساواک نیز با انتشار اسنادی که از شرکت مخالفان مذهبی و احتمالاً عوامل فلسطینی در این جنایت به دست آمده بود مخالفت می ورزید و کابینه را با استدلال خود متقاعد کرد که چون مردم اعتقاد دارند مسئول آتش‌سوزی خود رژیم است هر گونه كوششی برای رفع اتهام وضع را بدتر خواهد كرد. از آنجا كه آتش سوزی پیش از به حکومت رسیدن کابینه تازه روی داده بود استدلال او به آسانی پذیرفته شد. وزیر اطلاعات و جهانگردی وقت هم که در رسیدگی به پرونده شرکت داشت شاه را متقاعد کرده بود که چون با آیات در حال مذاکره اند انتشار واقعیات مربوط به آتش سوزی در صلاح نیست… (به نقل از: انقلاب اسلامی در هجرت، شماره104، مرداد 1364)

علیرضا نوری زاده نیز در کتاب ما بچه های خوب امیریه (1374) در شرح علل اعدام محمدرضا عاملی تهرانی، وزیر اطلاعات آن زمان می نویسد که او پرونده آتش سوزی سینما رکس را در اختیار داشت و این پرونده حاوی اعترافات آشور بود و این یک هم گفته بود که دستور مستقیماً از نجف آمده و افرادی به نام فؤاد کریمی و کیاوش هم در سازماندهی حریق دست داشته اند. دولت می ترسید که او این اطلاعات را منتشر کند… به هنگام بازجوئی ها به عاملی قول داده بودند که اگر در دادگاه از آتش زدن سینما رکس نگوید اعدام نخواهد شد اما او در دفاعیات خود گفته است که «شما برای دستیابی به هدف های خود صدها انسان را در سینما رکس سوزاندید…»

اما آیات عظام و روحانیون چه واکنشی نشان دادند؟

اگر به «اسناد انقلاب اسلامی» که از طرف «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» تهیه شده است و با مقدمه ای از سیدحمید روحانی به چاپ رسیده (تهران 1369) نگاه کنیم شگفت زده می شویم. این کتاب در بر گیرنده اسنادی است که موضع گیری های روحانیت را از 1340 تا 1357 نشان می دهد اما هیچ سندی را که از موضع گیری ایشان درباره آتش سوزی سینما رکس حکایت کند در بر ندارد! یکی از علل این غیبت شاید این باشد که مؤلفان کلاً از ذکر موضع گیری های آیت الله شریعتمداری خودداری کرده اند ولی با این همه آقایان علمایی که درباره همه وقایع آن زمان بیانیه و اعلامیه داده اند چرا در این مورد سکوت کرده اند؟ این سکوت از نقص در کار مرکز اسناد انقلاب اسلامی حکایت می کند و یا از خاموشی ایشان و یا از هر دو؟ در هر حال کیهان چهارشنبه اول شهریور ماه 57 ص 2 می نویسد: «به دنبال اعلام مراجع عالیقدر تقلید در مورد پیگیری و تحقیق فاجعه آبادان نمایندگان روحانیون شهر که مورد اطمینان علمای اعلام و مراجع تقلید شیعیان جهان هستند نتیجه تحقیقات خود را پیرامون علت فاجعه و نیز قصور بعضی از مسئولان شهری به علمای جامعه تشیع اعلام کرده اند. انتظار می رود تا بامداد امروز مراجع تقلید حضرت آیت الله شریعتمداری، حضرت آیت الله گلپایگانی، حضرت آیت الله نجفی اعلامیه مشترکی منتشر نمایند…»

اما همین روزنامه در همان صفحه و در ستونی دیگر تحت عنوان «اطلاعیه سه مرجع بزرگ شیعه به تعویق افتاد» می نویسد: «پس از وقوع فاجعه سینما رکس آبادان از سوی حضرات آیات عظام حاج سیدمحمد‌کاظم شریعتمداری، حاج سیدمحمد‌رضا گلپایگانی و حاج سیدشهاب الدین نجفی مرعشی نمایندگانی برای تحقیق به آبادان اعزام شدند… نمایندگان حضرات آیات عظام طی چند روز گذشته با مراجعه به آگاهان محلی و افراد مورد اطمینان به بررسی های وسیعی دست زدند. نمایندگان اعزامی به حقایق تازه‌ای دست یافته اند که این حقایق را به سه مرجع بزرگ گزارش داده اند…» ، «… گزارش از اهمیت بسیاری برخوردار است و با توجه به ضرورت گستردگی این تحقیقات و ادامه آن اطلاعیه ای که قرار بود آخر وقت دیروز انتشار یابد به تعویق افتاد. در این اطلاعیه جزئیات ماجرا فاش خواهد شد و مسلمانان علاقمند در جریان واقعی فاجعه قرار خواهند گرفت» (همان جا)

روز یکشنبه پنج شهریور آیت الله شریعتمداری به تنهایی اطلاعیه ای صادر کرد. کیهان شماره 10549 پنج شهریور در صفحه دوم خود می نویسد: «…آیت الله شریعتمداری نظر خود را در پاسخ نامه یکی از علمای اعلام خوزستان اعلام داشتند که به طور اختصاصی در اختیار کیهان قرار گرفته است.» نکته بسیار مهم در نامه آیت الله شریعتمداری این است که هیچ اشاره ای به ساواک و عوامل رژیم شاه در آفریدن حادثه نکرده است. وی ضمن محکوم کردن این فاجعه می نویسد:

«… این جانب انشاء الله پس از دریافت و مطالعه تحقیقات و اطلاعات کامل درباره حادثه اخیر نظر قطعی خود را به آگاهی مردم جهان مخصوصاً ملت ایران خواهم رسانید…» نتایج گزارش نمایندگان اعزامی این آیات عظام و نظر قطعی آنها هرگز اعلام نشد!

شیخ علی تهرانی هم از تبعیدگاه خود سقز، در سوم شهریور در نامه ای خطاب به مراجع نوشت: «از نظر نگارنده به نور خدایی شما پوشیده نیست که فاجعه مؤلمه سینما رکس آبادان یکی دیگر از دسیسه های شیطانی رژیم شاه در راه سرکوبی نهضت بزرگ و شکوهمند اخیر این ملت به رهبری روحانیت بیدار و بیدار کننده علیه اوست و قراین بس فراوان وجود دارند که این کار از پیش حساب شده و طبق نقشه شوم شاه و همکاران ساواکیش به مورد اجرا گذارده شده است» (انقلاب اسلامی در هجرت شماره106)

آیت الله خمینی که در آن زمان هنوز در نجف به سر می برد در 31 مرداد (17 رمضان) در پیامی به مردم آبادان نوشت: «من گمان نمی کنم هیچ مسلمانی بلکه انسانی دست به چنین فاجعه وحشیانه ای بزند، قرائن نیز شهادت می دهد که دست جنایتکار دستگاه ظلم در کار باشد که نهضت اسلامی ملت را در دنیا بد منعکس کند، این مصیبت دلخراش شاه، شاهکار بزرگی است تا به تبلیغات وسیع در داخل و خارج دست بزند…» (انقلاب اسلامی در هجرت شماره106)

روز پیش هم خمینی در پیامی به نهضت آزادی ایران نوشته بود: «… امروز که شاه با آتش سوزی و ویرانگری مبارزات حق طلبانه ملت ما را می خواهد به دنیا بد جلوه دهد بر ما و شماست که بدون فوت وقت نقشه شیطانی او را در جهان فاش کنیم و نگذاریم نهضت اسلامی انسانی را با بوق های تبلیغاتی لکه دار کنند» (پیام انقلاب، مجموعه پیام ها و بیانات امام خمینی، گردآورنده م – د - قاجار، تهران، پیام آزادی، جلد اول، از سال 1341 تا مهرماه 1357، ص 264)

همو در پیام دیگری به تاریخ اول شوال (15 شهریور) به مناسبت عید فطر می گوید: «سینمای آبادان به حسب قراین و به تصریح مردم داغدیده آبادان به دست شاه جنایتکار و دولت به آتش کشیده شد و نزدیک به چهارصد نفر را سوزاند تا وحشت بزرگ موعود وسیله تبلیغی بر ضد نهضت مقدس ما شود و دیدید که نشد. در آینده دور یا نزدیک افرادی را آورده تا اقرار کنند که در این رابطه دست داشته‌اند، این افراد یا مأمورند یا از بهترین و متدین ترین افرادی هستند که برای کشتن آنان هیچ وسیله ای بهتر از این نمی دانند» (پیشین، ص 67 – 266)

خمینی بار دیگری که از سینما رکس حرف می زند در مصاحبه ای است که در 23 شهریور 57/ 14سپتامبر 78 با رادیو تلویزیون فرانسه داشته است. از او درباره واپسگرایی مذهب تشیع و مخالفتش با ترقی و پیشرفت می پرسند و به عنوان مثال نظر او را درباره منزلت زن، چادر، حمله به سینما و بانک جویا می شوند:

پاسخ: «…این شاه است که آزادی را از ملت چه مرد و چه زن سلب نموده و اجازه نفس کشیدن به هیچکس را نمی دهد. این شاه است که برای به فساد کشیدن قشر جوان ما سینماها را با برنامه استعماری رایج کرده و دختران و پسران ما را بی عفت و غافل از وضع اسفبار کشور می خواهد بار بیاورد. سینمای شاه مرکز فحشا و تربیت کننده آدمک هایی است از خود بی خبر و از وضع بی سامان کشور بی خبرتر و چنین مراکز را ملت مسلمان، مخالف با مصالح کشور می داند و بدون آن که از طرف روحانیون امری بشود آنها را خراب کردنی می دانند. البته حادثه سینمای آبادان به دست عمال شاه صورت گرفت تا وحشت بزرگ را که شاه ادعا کرده بود مخالفان او وعده می دهند به اثبات برساند و با کمال وحشیگری نزدیک به چهارصد نفر را زغال کرد و از سینما بدتر وضع بانک هاست که در ورشکستگی و عقب ماندگی کشور نقش مؤثری دارد و ملت این مراکز را ویران کننده و موجب تزلزل اقتصاد کشور و لایق آتش زدن می دانند…» (طلیعه انقلاب اسلامی: مصاحبه های امام خمینی در نجف، پاریس و قم، تهران، ستاد انقلاب فرهنگی، مرکز نشر دانشگاهی، 1362، ص. 18-17)

شاهد این حرف های خمینی که «چنین مراکز [سینماها] را ملت مسلمان مخالف مصالح کشور می داند و بدون آن که از طرف روحانیون امری بشود آنها را خراب کردنی می دانند»، اعلامیه ای است به امضای «جوانان مسلمان آبادان» که در روزهای آخر مرداد یا اوایل شهریور 57 پخش شد. اعلامیه دستنویس است و تاریخ ندارد و در آن چگونگی آتش گرفتن سینما و گسترش آتش و سوختن تماشاچیان توضیح داده شده است. مقایسه مضمون این اعلامیه با آنچه بعدها در دادگاه درباره چگونگی حادثه گفته شد جالب است چرا که شرح چگونگی ماجرا در این اعلامیه با آنچه در دادگاه گفته شد - دو سال بعد - تفاوت چندانی ندارد!

این اعلامیه که با عنوان «فاجعه نامه آبادان، مسئول قتل عام سینما رکس آبادان چه کسی است؟ سرتیپ جلاد رزمی حادثه ای تازه آفرید، شاه و نوچه هایش خون می ریزند و کشتار می کنند…» چاپ شده است، پس از اشاره به «قتل عام نوزدهم دی قم (توسط سرتیپ رزمی خائن، رئیس فعلی شهربانی آبادان) با بیش از دویست و سی کشته» از کشتار و سرکوب تظاهرات طی ماه های گذشته در تبریز و یزد و جهرم و مشهد و همدان ... یاد می کند تا بنویسد:

«سرانجام چنگال به خون آغشته شاه از آستین سیاه رزمی در آبادان درآمد و ملت داغدیده ایران را به عزایی تازه نشاند و رزمی این گماشته بی اراده شاه این بار چنگالش را در خون بیش از ششصد تن از مردم بی گناه شهر ما فرو برد…»

«علت شروع آتش سوزی»: طبق اظهار یکی از کارگران سینما (که مصاحبه او با خبرنگار از تلویزیون آبادان هم پخش گردید) که می گفت: «پائین پلکان بودم که ناگاه متوجه بوی سوختگی شدم، خود را به محل سوختگی که اول راهرو بود رساندم. یکی از سیم های برق جرقه زده و آتش گرفته بود، بدین خاطر خود را به کپسول آتش‌نشانی که در راهرو نصب شده بود رساندم و برای خاموش کردن آتش سیم برق سعی کردم ولی فایده ای نبخشید و آتش به جعبه تقسیم برق رسیده و باعث ترکیدن کنتور برق شده و از آنجا به آپاراتخانه و سیم های اطراف و دیگر قسمت های سینما رسید»

دروغ نامه رستاخیز شماره 995 دوشنبه سی مرداد می نویسد: «خرابکاران سطح سینما رکس را با بنزین اُکتان زیاد پوشاندند و آتش ناگهان تماشاچیان را به کام خود کشید…». این دروغ به چند دلیل بر ملا می شود …» ( جوانان مسلمان آبادان )

سپس جزئیاتی فنی از نحوه سوختن اجساد را که «عمدتاً از قسمت بالا تنه و سر بوده است» همراه با جزئیات کامل درباره ساختمان سینما و درهای ورودی و خروجی و چگونگی کاربرد چوب و یونولیت در تزئینات داخلی سالن که از علل گسترش سریع آتش بوده است، دیر رسیدن مأموران آتش نشانی و خالی بودن تانکرهای آب و خرابی شیرهای آب کنار خیابان، ممانعت از کمک مردم برای نجات محاصره شدگان در آتش، بستن درهای سینما توسط سرتیپ رزمی، تهدید و بازگرداندن جوانی که می خواسته از بالکن سینما خود را به پائین پرتاب کند، باز هم توسط رزمی و… را شرح می دهند و سر انجام می پرسند:

«…آیا مسئول اصلی فاجعه کیست؟ آیا آن چنان که بوق های تبلیغاتی رژیم ادعا می کنند خرابکاری و تروریستی در کار بوده است؟!… آیا مگر نه این است که طبق اظهار روزینامه رسواخیز [رستاخیز] شماره 995 تا به حال 29 سینما - این مراکز فساد و تخدیر نسل - را به آتش کشیده اند و در هیچ یک قصد جان انسانی در کار نبوده و ضایعه ای به بار نیامده است (البته به استثنای دروغ پراکنی های شاه و دار و دسته اش) و تمام آنها هنگامی آتش زده شد که سینما تعطیل و کسی درون آنها نبوده است و آیا این یاوه گوئی ها و دروغ پراکنی ها جز برای آلوده کردن جنبش حق طلبانه خلق مسلمان ایران و لکه دار کردن حرکت خدایی - مردمی ملت مظلوم و رنجدیده ما می باشد؟…»

(برای متن کامل این اعلامیه نگ: نشریه شماره 15 کمیته برای دفاع از حقوق بشر و پیشبرد آن در ایران، پاریس، 21 مهر 1357، ص 39 - 237)

بالاخره که چه؟ یعنی آتش زدن سینما خوب است و پسندیده! تا به حال هم «جوانان مسلمان» سینماها را آتش زده اند و کسی هم نسوخته و این بار هم اگر کسی سوخته تقصیر رزمی است و اگر نه…

حکومتیان همچنان می‌گویند که کار، کار مذهبیان است، با این که به نوشته خبرنگاران روزنامه فرانسوی لیبراسیون کم کم تغییر لحنی در گفته های برخی از مسئولان بلندپایه و نوشته های مطبوعات رسمی به چشم می خورد (24 اوت 1978) هر چند که روز سه شنبه ژورنال دو تهران روزنامه فرانسوی زبان مؤسسه اطلاعات باز هم می نویسد که «پنج تروریست به جنایت خود اعتراف کرده اند» اما در آبادان اکنون دیگر زمان عزاست و تشییع و تدفین: «روز سه شنبه ده هزار نفری در مراسم خاکسپاری قربانیان سینما رکس شرکت داشتند: … مراسمی تحمل ناپذیر و وحشتناک… ده ها تن از خواهران، مادران و پدران از حال رفتند، همه، مردم خرده پای آبادان بودند و فریاد درد و خشم و کینه بر می آوردند… صبح پس از مراسم تدفین و عصر هم پس از نماز و در خروج از حسینیه اصفهانی ها چندین هزار تن به تظاهرات پرداختند. به اداره آب، نمایندگی روزنامه کیهان و بانک های ملی و صادرات حمله کردند، روزنامه کیهان انگلیسی نوشت: «صحنه های توحش به هنگام مراسم خاکسپاری!» در تهران صحبت از تغییر کابینه است: شریف امامی و یا نهاوندی» (لیبراسیون، 24 اوت 1978دوم شهریور 1357) و روزنامه کیهان فارسی (اول شهریور 1357) نوشت: «تظاهرات ده ها هزار سوگوار در آبادان. گروهی از تظاهر کنندگان با پلیس زد و خورد کردند. دریایی از اشک و گل در گورستان.» روز پنجشنبه دوم شهریور مراسم شب هفت برگزار می شود. کیهان (پنج شهریور) می نویسد: «قرار بود مراسم شب هفت روز جمعه برگزار شود اما به سبب تقارن این روز با شهادت حضرت علی ابن ابیطالب (ع) و انجام آئین احیا شب هفت یک روز زودتر (روز پنجشنبه) صورت گرفت و هزاران زن و مرد خوزستانی پای پیاده و در حالی که پرچم های سیاه با خود حمل می کردند راهی گورستان شدند…»

خبرنگاران لیبراسیون هم هستند که می نویسند: «این سوگی بزرگ و سیاه، سوگی خاموش و بی نام است که بر همه چهره های گرفته و پر اندوه نقش بسته است. در فاصله بازار و سینما رکس و کوچه های مرکز آبادان بیرق ها و پارچه های سیاه خانه ها و مغازه های بسته را تزئین کرده است. ارتش در سر هر چهار راه هست. جلوی سینما پاسبان ها ایستاده اند. در مقابل خانه های کوتاهی كه آکنده از درد است و خاصه درد و رنج زنان، همگی چادر سیاه بر سر و نه چندان زیاد در خیابان ها» (لیبراسیون 27- 26 اوت) «در شهر و بازار و در این سوگ آرام و تأثرانگیز هیچکسی نیست که مطمئن نباشد که شهربانی شهر در این فاجعه بی تقصیر نیست…» (همان جا) «از تظاهرات عظیم صحبت شده است اما خروج از مساجد فقط یک صف دردناک از ناله و درد بود» (همانجا)

جمعه صبح سوم شهریور «ساعت پنج بامداد عده‌ای از مردم آبادان به سینما رکس هجوم بردند و با شکستن درهای سینما وارد سالن آن شدند، می‌خواستند بدانند جسدی در سالن باقی مانده است یانه؟…» (نشانه دیگری از بی اعتمادی به حاکمان) و روزنامه اضافه می کند «سینما رکس در حال حاضر در محاصره نیروهای انتظامی است» (کیهان 5 شهریور)

شنبه چهارم شهریور مقارن 21 رمضان است و در نتیجه شهر تعطیل است. ساعت دو و بیست دقیقه بعد از ظهر بازار جمشیدآباد آبادان طعمه آتش می شود. خبرنگار کیهان می نویسد: «این بازار یکی از قدیمی ترین بازارهای آبادان است و در آن مایحتاج روزانه مردم آبادان فروخته می شده است.» بازاری از کسبه ای خرده پا. سرایدار و محافظ بازار می گوید: «حدود 300 مغازه، دکه چوبی و گاری دستی در بازار بوده که همگی در جریان حریق سوخته و خاکستر شده است.» خبرنگار کیهان که این گفته را نقل کرده است خود می نویسد: «250 مغازه در حریق بزرگ آبادان سوخت» (کیهان، یکشنبه پنج شهریور)

از ساعت هشت بعد از ظهر شنبه چهارم شهریور نیروهای ارتش و پلیس خیابان های اصلی آبادان را بستند و با این که حکومت نظامی اعلام نشده بود مأموران مسلسل به دست اتومبیل هایی که قصد خروج از آبادان را داشتند ایست می دادند و بعد از بررسی سرنشینان داخل اتومبیل به آنها اجازه حرکت داده می شد.»

معرفی عامل آتش سوزی

دادخواهی در مورد آتش سوزی سینما رکس از این پس از دو سو جداگانه و بالاستقلال دنبال می شود. از سویی بازماندگان قربانیان هستند که نه پیش از 21 بهمن 57 و نه پس از آن از پا نمی نشینند. بی آن که نه حاکمان قدیم بازخواست ایشان را پاسخ دهند و نه حاکمان جدید میل به گشودن این پرونده داشته باشند. از سوی دیگر فردی است که همه جا می نشیند (خاصه پیش از 21 بهمن) و به همه جا می رود (خاصه پس از بهمن 57) و به هر در می کوبد تا «کرده» خود را باز گوید و همکاران خود را هم معرفی کند اما این «موی دماغ مزاحم» را هم کسی وقعی نمی نهد!

در بعد از ظهر شنبه چهارم شهریور 57 (21رمضان) پس از دومین آتش سوزی بزرگ در آبادان، حریق بازار صفای جمشیدآباد (در این حریق از جمله تعمیرگاه رادیوی فرج الله بذرکار که بعدها نامش در قضیه آتش سوزی سینما رکس بر سر زبان ها افتاد یکسره سوخت) است که جوانی بی کار و با سابقه اعتیاد به نام حسین تکبعلی زاده نزد دوستانش خود را عامل آتش زدن سینما رکس معرفی می کند. او در مقابل ناباوری دوستانش می گوید «این کار به توسط خودم و دو نفر دیگر انجام گرفته و از این که این همه انسان سوختند و از بین رفتند معذبم و نمی توانم عذاب وجدان را تحمل کنم» (مسببین واقعی فاجعه هولناک سینما رکس چه کسانی هستند؟ از زبان یک شاهد عینی، 1364، ص 7) دوستانش در پاسخ به او می گویند مردم همه این عمل را کار رژیم شاه می دانند و این کار از توان تو خارج است اما حسین تکبعلی زاده اصرار دارد که من این کار را کرده ام! در جمع رفقای او كه عده ای سابقه دار و معتاد و خلافکار بودند موضوع زبان به زبان گشت. مادر این جوان شوهر قبلیش را از دست داده بود و به فرد معتاد دیگری شوهر کرده و زن و شوهر با نوشابه فروشی امرار معاش می کردند، جریان آتش سوزی را به نقل از فرزندش برای زنی که به ننه نمکی معروف بود و در روزهای محرم و صفر برای زنان دیگر روضه خوانی می کرد و به منبر می رفت تعریف می کند. زن روضه خوان پیش زنان دیگر نقش حجت الاسلام جمی امام جمعه وقت آبادان را در این کار تعریف می کند. موضوع کم کم به صورت جسته و گریخته پخش می شود…» (همان جا)

«شاهد نزدیک» می نویسد:

«مدت ها پس از انقلاب یک فرد معتاد به نام ناصر ابراهیم زاده به جرم در دست داشتن مقدار ناچیزی هروئین به توسط مأمورین شهربانی آبادان دستگیر و به دادسرای آبادان اعزام می شود. در دادسرا هنگام بازجویی به بازپرس، صرافی، می گوید: «من اگر مسبب آتش سوزی سینما رکس را معرفی کنم مرا آزاد می کنید؟» بازپرس قول می دهد و ابراهیم زاده هم اعتراف می کند و بازپرس هم دستور جلب و دستگیری حسین تکبعلی زاده را صادر می کند. حسین تکبعلی زاده در بازپرسی نحوه ارتکاب جرم را توضیح می دهد و با اقرار و اعتراف صریح اسامی دو نفر دیگر از همدستانش را می گوید: فرج الله بذرکار و حیات» (پیشین ص 9 - 8)

تکبعلی زاده کیست؟

او در دادگاه ویژه خود را معرفی می کند: «من معتاد به هروئین و حشیش و کارگر جوشکار بودم و دوافروشی می کردم. در محله ما با اصغر نوروزی آشنا شدم و توسط وی کم کم به جلسات درس قرآن که در مسجد تشکیل می شد راه پیدا کردم. بچه ها و دوستانم می گفتند که باید اعتیاد را ترک کنم» می پذیرد. به اصفهان می فرستندش. ترک اعتیاد می کند و به آبادان باز می گردد و فعالیت از سر می گیرد. با چهار نفر به نام های محمود (یا محمد معروف به ممد زاغی) و برادرش ید الله و فلاح و فرج یعنی فرج ‌الله بذرکار که صاحب دکه ای بوده است در بازار جمشیدیه آبادان و چه بسا حریق این بازار هم از همان جا شروع شده شاید هم برای از میان بردن دلایل جرم! «کتاب و نوار را به آبادان می آوردیم و تکثیر می کردیم». پس از مدتی به «برادران» می گوید این کارها بی فایده است و خود را کنار می کشد: «این عمل من به دنبال کشتار قم صورت گرفت» (19 دی 1356) «مجدداً به اصفهان بازگشتم و کار موادفروشی را دنبال کردم پس از چند روز [احتمالاً با توجه به قرائن باید چند ماه صحیح تر باشد] فلاح و ید الله به اصفهان آمدند که باید ترک اعتیاد کنی و به آبادان بازگردی. در بیمارستان توانبخشی اصفهان بستری شدم و اعتیاد را ترک کردم. بعداً چند کتاب و چند جزوه از دکتر شریعتی تهیه کردم و با اتوبوس عازم آبادان شدم. وقتی به محل رسیدم رفتم خانه و بچه ها آمدند و گفتند: می خواهیم یک سینما را آتش بزنیم!»

28 مرداد 1356 است. چهار شیشه کوچک تهیه می کنند و تینر در آنها می ریزند و به سینما سهیلا می روند و تینر را روی زمین در سالن انتظار می ریزند که چند نفر سر می رسند. «من صبر کردم تا آنها از آنجا خارج شوند، بعد کبریت زدم اما آتش نگرفت.» جریان را به بچه‌ها می گوید که چون تینر فوری بود خشک شد و اثر نکرد. می آیند بیرون. می خواهند فردا شب 29 مرداد دوباره آغاز کنند و این بار تینر را با روغن مخلوط کنند. فرج الله می رود و حدود ساعت هشت شب می آید با یک شیشه تینر که همین امشب برویم و سینما را آتش بزنیم. «من گفتم: باشد فردا. آنها تصمیم گرفتند که کار را همان شب انجام دهند. من رفتم جگرکی محله مان شام بخورم…» پس از صرف شام فرج به هر کدام یک شیشه می دهد و چهار نفری تاکسی سوار می شوند و به سینما سهیلا می روند. گیشه بسته است و نمی توانند وارد شوند. در خیابان به راه می افتند. «خواستیم به طرف مرکز شهر برویم که فرج چشمش به سینما رکس افتاد…» (خلاصه اعترافات تکبعلی‌زاده در جلسه ششم شهریور 1359 در دادگاه ویژه، اطلاعات، شماره 16225 به نقل از نیمروز شماره 278، 28 مرداد 1373)

پس ازپایان کار، تکبعلی زاده تا روز هفتم در آبادان است. بعد می رود اصفهان و دو سه روز بعد به آبادان باز می گردد. ضمن یک دعوا به بازداشتگاه می افتد و از آنجا فرار می کند. چند روزی به بندرعباس می رود. قبل از صدمین روز فاجعه یعنی در اوایل آذر و چه بسا حدود اوایل محرم آن سال که از 21 آذر آغاز شد به آبادان می آید. «در خانه نشسته بودم که مأموران آمدند و مرا دستگیر کردند [به نوشته انقلاب اسلامی شماره 109، قرار بازداشت او در چهارم دی ماه 1357 صادر شده است] و به زندان انداختند. در زندان بودم تا این که انقلاب پیروز شد و زندان ها باز شدند (23 بهمن) من هم آزاد شدم و به اصفهان رفتم. چند روز بعد به تهران آمدم و امام در مدرسه علوی بود. به آنجا رفتم تا خود را معرفی کنم اما شلوغ بود و نتوانستم. دوباره برگشتم به اصفهان و خواستم بیایم آبادان و خودم را معرفی کنم. در اندیمشک اتوبوس توقف کرد و من یک مجله جوانان خریدم. وقتی مجله را ورق زدم عکسم را دیدم که چاپ شده و زیرش نوشته بود: جنایتکار ساواک از زندان گریخت و ما عکس قاتل فراری را چاپ می کنیم که هر کس او را دید معرفی کند» (اطلاعات، به نقل از نیمروز، یاد شده) در آبادان به خانه آقای رشیدیان که الان نماینده مجلس شورای اسلامی است می رود و خود را معرفی می کند. رشیدیان با اشاره به خشم مردم از او می خواهد که مدتی در منزل مادرش بماند تا چاره‌ای بیندیشند و بالاخره او را به کمیته 48 می خواهند که کیاوش فرماندار وقت آبادن و نماینده فعلی مجلس شورای اسلامی و جمعی دیگر هم هستند. ساعت ده شب او را تحویل کمیته می دهند و پس از مدتی با هواپیما به تهران می فرستند و در کاخ نخست وزیری با صباغیان ملاقات می کند و جریان را به او می گوید. «..... صباغیان اول می‌گوید که با بازرگان صحبت می کنم و بعد هم می آید و می گوید که فعلاً بروم تا در وقت مناسب از طریق رادیو و تلویزیون احضارم کنند. به اصفهان بازگشتم، سه بار به صباغیان تلگراف زدم كه جوابی نیامد» به منزل آیت الله طاهری می رود و از او کمک می خواهد و بعد هم به منزل آیت الله خادمی می رود. این یک هم می گوید کاری از من ساخته نیست. به قم می رود تا با امام ملاقات کند. نامه ای به دفتر او می نویسد «جواب داده شد که به شهرم برگردم اما من ایستادم و بالاخره جلوی آقای داوردوست را گرفتم و خودم را معرفی کردم و گفتم یا مرا به زندان بفرستید یا با یک گلوله خلاصم کنید…» و داوردوست شرحی زیر نامه او می نویسد و او را راهی آبادان می کند. به خانه مادرش که می رسد «مأموران به اتفاق چند تن از خانواده های شهدا به خانه آمدند و مرا دستگیر کردند» (همان جا)

این شرح صاف و صوف شده اظهارات تکبعلی زاده است. به این ترتیب است که هیچ معلوم نیست چرا او مرتب به اصفهان رفته و در اصفهان چه می کرده؟ این چرایی را توضیحات «انقلاب اسلامی» روشن می کند: در واقع رشیدیان او را به اصفهان می فرستاد تا با علی‌اکبر پرورش و گروهی که در اطراف او فعالیت مخفی می کرده اند تماس بگیرد و سپس به قصد ایجاد آتش سوزی در شهرهای خوزستان به اهواز و سپس به آبادان بازمی گردد. او نه تنها با علی اکبر پرورش که به خانه آیت الله خادمی هم رفت و آمد داشته است و از جمله گروه تحصن کنندگان در منزل او هم بوده است. تکبعلی زاده که پس از پیروزی انقلاب دوباره معتاد شده بود! همه جا چه در اصفهان و چه در آبادان از نقش خود در آتش سوزی سخن می گفت و هم در ستاد دفاع شهری اصفهان که زیر نظر علی اکبر پرورش کار می کرد و هم در کمیته آبادان بسیاری از این امر مطلع بودند (انقلاب اسلامی شماره 109 ص 8)

در آن زمان تکعبلی زاده هم به مجله اطلاعات جوانان نامه اعتراضی می نویسد و هم، چنان که می گوید به آیت الله خمینی در قم (یعنی در زمستان 1358) این دو نامه را خانواده های شهدا در یکی از مصاحبه هایی که هنگام تحصن خود در اداره دارایی آبادان برگزار کردند منتشر نمودند (نگ: پیکار، ویژه نامه سالگرد فاجعه سینما رکس، 25 مرداد 1359) وی در پایان نامه خود به مجله اطلاعات جوانان به اعتراض می نویسد: «باید در آخر یادآوری کنم که من با پیروزی اولیه انقلاب اسلامیمان قصد رفتن به فلسطین را داشتم که متأسفانه با این کار جالب و ماجراجویانه شما می بایست مدتی انتظار بکشم» تحصن کنندگان به درستی می پرسند: «چه کسانی مقدمات رفتن تکعبلی زاده را به فلسطین فراهم کرده اند؟»

متن نامه او به دفتر امام خمینی در قم چنین است: (احتمالاً تاریخ نامه درست نیست چرا که اول خرداد 1359 پنجشنبه است نه سه شنبه و تحصن بازماندگان هم از 29 فروردین آغاز شده است):

بسم اللـه قاصم الجبارین

من حسین ت. یکی از فرزندان جانباز اسلام که بی گناه و طبق یک توطئه حساب شده در معرض اتهام آدم سوزی سینما رکس آبادان قرار گرفته ام و عکسم را هم در مجله جوانان چاپ کرده‌اند… و اینک که به خواست پروردگار بلند مرتبه و قیام تمام اقشار ملت، طاغوت نابود شده و اسلام چهره پیروزمند و عدالت پرور خود را نشان داده است. من که قرار بود از سوی روحانیت مبارز این مأموریت چندش آور را به عهده داشته باشم اینک با تغییر رژیم خودکامه محمد رضایی به جمهوری رهائیبخش اسلامی، ساواکی معرفی شده ام. اینک با این وضعی که برایم پیش آمده نه می توانم برای امرار معاش خود و خانواده ام اقدام به کار کردن کنم و نه می توانم در جلسات ثمربخش روشنگرانه آیات عظام و برادران سخنور حاضر شوم. از آن رهبر آگاه و پدر مهربان و دلسوز تقاضا دارم که ترتیبی دهید که هر چه زودتر به کارم رسیدگی شود.»

در زیر نامه پاسخ دفتر خمینی نوشته شده است:

«بسمه تعالی آقای حسین ت. درباره مطالب فوق به خدمت حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای جمی که از روحانیون مبارز و متعهد و مسئول آبادان است مراجعه کنید و مطمئن باشید در پیشگاه عدل الهی در صورت آلوده نبودن به این گناه نجات خواهید یافت. سه شنبه 1/3/59» (پیکار، ویژه نامه سالگرد فاجعه سینما رکس آبادان، 25 مرداد 59، ص 5)

بازماندگان شهدا

بازماندگان شهدا نیز در این مدت بی کار نماندند و از همان آغاز سرسختانه خواستار رسیدگی به این فاجعه شدند. در 10 اسفند 1357 کیهان می نویسد که یکی از ایشان که پنج فرزند خود را در سینما رکس از دست داده است «روز گذشته با تعیین وقت قبلی به حضور» آیت الله خمینی رسید و با ارائه نامه ای از سوی کلیه بازماندگان درخواست کرد تا هر چه زودتر مسببین این واقعه به سزای اعمالشان برسند.» در نهم مهرماه 1358 در عید میلاد امام هشتم شیعیان هیأتی مرکب از 25 نفر از بازماندگان به دیدار خمینی می روند: «همه ما دست آقا را بوسیدیم. گفتیم ما قاتلین بچه‌هایمان را می خواهیم. گفت خوب، بروید. تا سه مرتبه گفتیم. گفت بروید که رسیدگی می کنیم. به قدوسی می گویم که به پرونده تان رسیدگی کند» (پیکار، یادشده، ص 9) این اقدامات چندان فایده ای ندارد! دست به دامان شیخ علی تهرانی می شوند. وی می گوید «من آماده ام اما باید به من حکمی بدهند تا به پرونده رسیدگی کنم و حکمی نمی آید!» (همان جا) خانواده ها و بازماندگان فاجعه سینما رکس از دادخواهی و اعتراض باز نمی ایستند و با وجود سکوت و بی اعتنایی و مخالفت اولیای امور بالاخره در روز جمعه 29 فروردین 59 با صدور اطلاعیه ای آغاز یک تحصن سه روزه را اعلام می کنند. در این اطلاعیه تصریح شده که چنانچه به خواست هایشان رسیدگی نشود تحصن را تا رسیدن به نتیجه قطعی ادامه خواهند داد و این چنین بود كه این تحصن تا 11 مردادماه به طول انجامید. خانواده ها در آغاز تحصن خواست های خود را چنین اعلام کردند:

1 - اعزام بازپرس ویژه برای رسیدگی به پرونده فاجعه سینما ركس آبادان و تشكیل هر چه سریعتر دادگاه علنی.

2- اعلام خواست های بازماندگان از رادیو و تلویزیون سراسری.

2- طرح خواست های بازماندگان در حضور بازپرس ویژه و پخش آن از رادیو و تلویزیون سراسری.

درست دو روز بعد از آغاز تحصن آقای آذری قمی بازماندگان را به لقب رایج «ضد انقلاب» مفتخر نمود! روز اول اردیبهشت مأموران شهربانی که حفاظت از محل تحصن را بر عهده داشتند به طور ناگهانی و به طوری که بعداً روشن شد به دستور آذری قمی محل را ترک گفتند (ویژه نامه پیکار به مناسبت سالگرد فاجعه سینما ركس آبادان، شنبه 25 مرداد 1359، ص 2) با همه این، تحصن ادامه پیدا می كند. دوازده روز بعد دولت كه برای تعقیب پرونده این آتش سوزی تحت فشار قرار گرفته بود به ناچار هیأتی را برای بررسی پرونده به آبادان می فرستد. این هیأت كار خود را پشت درهای بسته و بدون تماس با خانواده ها انجام داد. این امر مورد اعتراض خانواده ها قرار گرفت. متحصنین در اعلامیه شماره هفت خود در نهم اردیبهشت 59 اعلام كردند كه هیأت حاكمه از روشن شدن ماجرای سینما ركس می هراسد. روزهای پنجشنبه 22 و جمعه 23 خرداد دسته های چماقدار حزب اللهی برای برهم زدن تحصن به متحصنین حمله می كنند! (ویژه نامه پیكار، 25 مرداد 59، ص 3)

«تحصن در میان جوی از توطئه، تحریک و دروغ پراکنی هیأت حاکمه علیه بازماندگان از یک طرف و حمایت بی دریغ مردم و نیروهای انقلابی از طرف دیگر ادامه پیدا می کند. طی این مدت هیأت حاکمه می کوشد تا فاجعه سینما رکس را در حسین تکبعلی زاده و سه نفر دیگر (این سه تن خود نیز در آتش سوختند) خلاصه کند ولی بازماندگان که به خوبی دست های نیرومندی را در پشت سر تکبعلی زاده حس می کنند خواهان افشا و محاکمه کلیه افرادی هستند که تکبعلی زاده یکی از آنها و عامل مستقیم آتش زدن سینما بوده است. جالب این كه شخص اخیر خود بارها خواسته است كه همه حقایق و از جمله اسامی عوامل پشت پرده این فاجعه را در یک دادگاه علنی در اختیار عموم ملت قرار دهد لکن مسئولان مملکتی از ترس افشا شدن توطئه گران و طراحان اصلی فاجعه نه تنها با تشکیل چنین دادگاهی به شدت مخالفند بلکه مانع از آن می شوند که حسین تکبعلی زاده با كسی ملاقات نماید! سخنرانی هایی که در مساجد و یا رادیو و تلویزیون آبادان می شود به خوبی بیانگر هراس رژیم از افشای چهره جنایتکاران است. به عنوان نمونه آقای کرامی یکی از وعاظ شهر در یک سخنرانی در حسینیه اصفهانی ها که در تاریخ نهم خرداد 59 ایراد کرد آشکارا به مخالفت با تشکیل دادگاه علنی پرداخت!» (پیشین، ص 3)

در تمام آن ماه ها جو شهر آبادان متشنج بود، تحصن خانواده ها و بستگان قربانیان آتش سوزی به کرات مورد حمله حزب الله قرار می گرفت، تظاهرات نیروهای سیاسی جریان داشت و تبلیغات رژیم اسلامی علیه همه اینها استمرار داشت. در زمان برگزاری دادگاه سه ماه از شروع تحصن خانواده ها می گذشت و آنها مدام مورد حمله بودند و علیه ایشان مرتب تبلیغات می شد. مجموعه ای از این خبرها را در نشریه پیکار، سال دوم، شماره 67، دوشنبه 20 مرداد، ویژه نامه سالگرد فاجعه سینما رکس آبادان، 25 مرداد، و شماره 68 ، 27 مرداد 59 می‌خوانیم:

ساعت 5/1بامداد شنبه یازدهم مرداد 59 پاسداران به اداره دارایی آبادان محل تحصن خانواده های قربانیان فاجعه حمله می کنند به سرپرستی حجت الاسلام طباطبایی حاکم شرع آبادان. یکی از افراد با دیدن این وضع دیگران را بیدار می کند و بین متحصنین و پاسداران زد و خورد پیش می آید و چندین نفر مجروح می شوند. بعد پاسداران این افراد را سوار مینی بوس هایی که در محل آماده بود می کنند و در بیابان های اطراف آبادان پیاده می کنند. بچه دو ساله ای را با اسلحه تهدید می کنند و یک نفر را هم تا صبح در شهربانی توقیف می کنند. بازماندگان، صبح در خیابان های آبادان راهپیمایی می کنند و با دادن شعار و توضیحات، مردم دیگر را از ماجرا با خبر می کنند و مجدداً جلو اداره دارایی جمع می شوند. پاسداران باز به آنها حمله کرده و با پرتاب گاز اشک آور آنها را متفرق می کنند.

غروب همان روز خانواده های بازماندگان پس از تجمع در مقابل سینما متروپل آبادان دست به راهپیمایی اعتراضی علیه این حمله زدند. در خیابان شهدای سینما رکس عده ای تحت حمایت پاسداران به آنها حمله کردند. زد و خورد درگرفت و عده ای مجروح و دستگیر شدند. راهپیمایی و تظاهرات در سطح شهر گسترده شد. مردم شهر نیز با تظاهر كنندگان همراه شدند. شعارهای تظاهرات چنین بود: «پرونده سینما رکس افشا باید گردد» ، «رزمی، رزمی، نامی برای سرکوب، رزمی، رزمی، نامی برای سرپوش» ، «سینما رکس توطئه ارتجاع - حمایت از بازمانده حمایت از انقلاب»

صبح روز بعد، دوازده مرداد باز هم بازماندگان و گروه وسیعی از اهالی آبادان در گورستان شهر بر سر مزار سوختگان سینما رکس تجمع کردند و دست به سخنرانی و تظاهرات زدند. در 27 مرداد 59 به مناسبت دومین سالگرد فاجعه سینما رکس تظاهراتی در استادیوم تختی کوی کارگر آبادان از طرف نیروهای چپ و مترقی و بازماندگان فاجعه صورت گرفت با شعارهایی مانند: «حمله به بازماندگان محكوم است، دادگاه فرمایشی محكوم است» فردای آن روز، 28 مرداد، به دعوت «جامعه روحانیت » و «نهادهای انقلابی» آبادان عده ای با شعارهایی نظیر: «ای مادر داغدیده پیکاری دشمن توست - شهید سینما رکس جای تو در قلب ماست – آمریکا، آمریکا دشمن خونخوار ماست» در شهر به راه می افتند. عصر 29 مرداد 59 چهارشنبه سپاه پاسداران محل استقرار مجاهدین، پیکار، رزمندگان و سایر گروه ها را جمع کرد و فعالیت آنها را ممنوع کرد تا زمینه دلخواه برای دادگاه فرمایشی فراهم شود (در این زمینه علاوه بر ویژه نامه پیکار یاد شده نگ: به همان روزنامه شماره 67، 27 مرداد و کار شماره70، 14مرداد 1358)

سوابق آتش سوزی در سینماها

نحوه برخورد دولت اسلامی با این مسأله کم کم شایعاتی را که از ابتدا بر سر زبان ها بود قوت می بخشد: «مذهبی های مخالف رژیم شاه دست به این گونه حرکات می زنند تا آتش مخالفت مردم را تیزتر کنند» استناد این شایعه ها به سابقه آتش سوزی های متعدد در سینماها و رستوران ها بود. انقلاب اسلامی در هجرت در شماره 104، مرداد 64، ضمن گزارش مستند خود درباره سینما رکس به سابقه طولانی سینماسوزی در ایران می پردازد تا اضافه کند:

در دوران انقلاب سینماها همراه با بانک ها و مشروب فروشی ها و کاباره ها و بعضی رستوران ها مورد حمله قرار گرفتند. با وسعت گرفتن خیزش عمومی و غلظت یافتن رنگ مذهبی آن تعداد سینماهای سوخته شده تا 28 مرداد 57 در سراسر كشور به 29 سینما رسید. تنها در هفته قبل از به آتش کشیده شدن سینما رکس شش سینما در شهرهای مختلف سوخته شد و 14 اقدام به شروع حریق توسط مأموران آتش‌نشانی متوقف شده بود. گر چه مسئولیت آتش سوزی بعضی رستوران ها و کاباره ها از جمله رستوران خوانسالار در تهران توسط گروه توحیدی صف به عهده گرفته شد. در 28 مرداد 57 ساعت سه و سی دقیقه بامداد نزدیک اذان صبح جوجه کبابی حاتم تهران در آتش سوخت. هیچکس مسئولیت به آتش کشیده شدن سینماها را رسماً به عهده نمی گرفت. دستگاه حکومتی مسئولیت آنها را به گردن «خرابکاران» و مخالفین مذهبی می انداخت و اینان نیز گر چه بعضی اوقات عوامل ساواک را مسبب این آتش سوزی ها قلمداد می کردند گاه اصل آتش زدن سینماها را به عنوان «مراکز فساد و تخدیر نسل» مورد تأیید قرار می دادند!»

در تاریخ دوم شهریور هم هیأت اجرایی جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر نامه ای به نخست وزیر می نویسد و استدلال می کند که هیچ نیرو و سازمانی مگر سازمان های دولتی قدرت آن را ندارند که در چند هفته گذشته 29 سینما را در سراسر کشور به آتش بکشند و چندین هتل و رستوران را هم آتش بزنند و خراب کنند؛ جمعاً40 محل. «تنها نیروی انتظامی و پلیسی دولت است که چنین امکانات لازم را در اختیار دارد…»

در جمهوری اسلامی رسیدگی به فاجعه سینما رکس با اکراه و تردید بسیار و علیرغم مخالفت جناحی از حاکمان و در زیر فشار افکار عمومی دنبال شد. در دولت موقت رسیدگی به پرونده سینما رکس به عهده دادسرای عمومی آبادان بود. صرافی بازپرس این دادسرا نیز با اشکال تراشی های کمیته و امام جمعه و اطرافیان او روبرو می شود و بالاخره پرونده به دادسرای انقلاب اسلامی آبادان احاله می شود. اینجا زرگر دادستان انقلاب است. با او هم همکاری نمی کنند تا او استعفا دهد و بالاخره پس از مدتی پرونده به دادگاه ویژه به ریاست موسوی تبریزی فرستاده می شود (انقلاب اسلامی 108، 19- 5 مهر 1364)

در پنجم مرداد 59 دادستان دادگاه ویژه طی اطلاعیه ای از مردم می خواهد تا هر گونه شکایت، شهادت یا مدرکی از متهمان توقیف شده و یا غایب که اسامی آنها منتشر شده بود دارند در اختیار دادستانی بگذارند. متهمان عبارت بودند از 25 نفر از مأموران شهربانی و ساواک، رؤسای ادارات و مقامات مختلف آبادان، صاحب و مدیر سینما رکس، در مجموع 31 نفر. همچنین خواسته شد هر کس هر اطلاعی درباره دیگر کارمندان سازمان آب، آتش نشانی، شهربانی و ساواک آبادان دارد به دادستانی بدهد. اسامی اعلام شده عبارت بود از: حسین تکبعلی زاده - سرتیپ علی اصغر ودیعی رئیس ساواک خوزستان - سرتیپ رضا رزمی رئیس شهربانی آبادان (فراری) - سرهنگ محمدعلی امینی معاون شهربانی آبادان - ستوان بهمنی افسر کلانتری مرکز - سرهنگ اردشیر بیات رئیس سابق پلیس آبادان - مسعود حنیف رئیس کلانتری مرکز در شب حادثه - سرگرد امینی آل آقا افسر ضد خرابکاری و رئیس اداره اطلاعات شهربانی - سرپاسبان میراحمدی - سرپاسبان فاتح دریس - ستوان احیایی - علی نادری صاحب سینما - حمید پایدان سرایدار سینما - اسفندیار رمضانی مدیر سینما - عبدالحسین قربانی رئیس آتش‌ نشانی - جبار اصل معاون آتش‌ نشانی - جوکار تلفنچی آتش نشانی - شامری کارمند آتش نشانی - عبدالصادق عوادی زاده کارمند آتش نشانی - علیرضا حاج خدابخشی کارمند آتش نشانی - ابراهیم اولیس پور کارمند سازمان دفاع غیر نظامی - غلامرضا قهرمانی کارمند سازمان دفاع غیر نظامی - بیژن صالحی شهردار (فراری) - محمد زمردیان رئیس فرهنگ و هنر - سیدجلال سعیدنیا فرماندار - سعدی بابک جلیل افشار عضو کمیته ضد خرابکاری - محمدحسن ناصری معروف به عضدی عضو کمیته ضد خرابکاری (فراری) - نوذری معروف به رسولی عضو کمیته ضد خرابکاری (فراری) – فرج الله مجتهدی کارمند ساواک (غایب) - سرهنگ تیموری وثوقی - مهدی کمال الدین عزیزی رئیس اداره آب آبادان (فراری)

جلسات دادگاه در سالن سینما تاج که مخصوص کارکنان صنعت نفت است تشکیل می شود و به خواست و اصرار مردم و خانواده های قربانیان محاکمه به طور علنی صورت می گیرد. البته برای شرکت در جلسات باید قبلا کارت ورودی مخصوص را با دادن عکس و مشخصات کامل به دست آورد. جلسات مستقیماً از شبکه تلویزیونی آبادان پخش می شود. اولین جلسه دادگاه روز دوشنبه دوم شهریور 59 تشکیل شد. دادستان در کیفرخواست چند صفحه ای خود خواهان اشد مجازات یعنی اعدام متهمان شد و بعد رئیس دادگاه حسین تکبعلی زاده متهم ردیف اول را احضار کرد. او بعد از معرفی خود به شرح چگونگی آتش زدن سینما پرداخت (به نقل از: مسببین واقعی فاجعه هولناک سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟ ص 12)

«من و فرج الله بذرکار و حیات در جلساتی که در مسجد قدس (فرح آباد سابق) با آقای محمد رشیدیان، ابوالپور و عبدالله لرقبا داشتیم صحبت می کردیم و قرار شد دست به کارهایی بزنیم [رشیدیان آموزگار بود و بعد از انقلاب اسلامی نماینده مجلس شد. محمود ابوالپور دانشجوی سابق دانشکده نفت و رئیس آموزش و پرورش آبادان در بعد از انقلاب، عبدالله لرقبا عضو انجمن اسلامی فرودگاه آبادان و هر سه از فعالان محافل مذهبی آبادان به ویژه حسینیه اصفهانی ها و مسجد قدس بودند] چند جلسه هم در «سیک لین» به منزل رشیدیان رفتیم. چون ما با رژیم شاه مخالف بودیم می بایست کارهایی می کردیم. به اتفاق فرج الله بذرکار و حیات، مدتی قبل از آتش سوزی سینما رکس با مقداری بنزین سوخت هواپیما که عبدالله لرقبا برای ما تهیه کرده بود به محل دفتر حزب رستاخیز که از مدت ها قبل تعطیل بود رفتیم و با شکستن پنجره دفتر حزب بنزین را به داخل آن ریختیم و آنجا را به آتش کشیدیم. چون دفتر خالی و کسی هم در آن نبود و وسایل چندانی هم نداشت حریق زود خاموش گردید و سر و صدای آن چنانی هم در شهر ایجاد نکرد. هیچکس متوجه ما نشد و از آنجا دور شدیم. بعد از این کار تصمیم گرفتیم کاری کنیم كه سر و صدای زیادی به همراه داشته باشد. ما می خواستیم كاری كنیم که مردم به خیابان ها کشیده شوند. تا آن موقع در آبادان خبری از تظاهرات نبود. در جلساتی که مجددا در مسجد قدس با آقای رشیدیان، ابوالپور و عبدالله لرقبا داشتیم قرار بر این شد که در یکی از سینماهای آبادان حریق ایجاد کنیم. بار اول سینما سهیلا را انتخاب کردیم. بعد از ارزیابی از موقعیت آنجا به دلایل زیر نقشه خود را عملی ننمودیم: اولاً وجود درهای اضطراری در دو طرف سالن اصلی که به آسانی راه گریز به خیابان های اطراف را داشت و ثانیا بوفه سینما طوری قرار گرفته بود که کارکنان بوفه قسمت جلو را می دیدند و در ضلع دیگر باجه فروش بلیت و مسئول ورود و کنترل بلیت به راحتی توقف ما را برای انجام کار می دیدند و در داخل سالن نمایش در حضور تماشاچیان نیز امکان ایجاد حریق نبود. زیرا با اولین شعله آتش همه تماشاچیان متوجه می شدند و می توانستند از سالن به راهروها و از آنجا خود را به بیرون سینما برسانند و حریق به موقع خاموش شود و ما هم دستگیر شویم. در نتیجه بدون این که کاری انجام گیرد هر یک از ما با در دست داشتن پاکتی که ظاهراً آن را به صورت مواد خوردنی یا پسته و نوشابه در دست گرفته بودیم در پایان فیلم از سینما خارج شدیم. بعد از این عدم موفقیت سینما رکس را ارزیابی کرده و تصمیم گرفتیم نقشه خود را در آنجا پیاده کنیم.»

«شاهد نزدیک» نویسنده جزوه «مسببین واقعی فاجعه…» سینما رکس را چنین توصیف می کند:

«سینما رکس در بالکن یک پاساژ بزرگ مربع شکل در مرکز شهر قرار داشت. این پاساژ دارای تعداد زیادی مغازه لوکس فروشی و فروشگاه های دیگر بود و از چهار طرف به کوچه و خیابان راه داشت. در اصلی سینما در خیابان شهرداری باز می شد. در واقع یکی از مغازه های پاساژ را به صورت در اصلی سینما در آورده بودند. باجه فروش بلیت و متصدی کنترل بلیت ها برای ورود به سینما در همین قسمت در پائین و طبقه همکف قرار داشت و مشتری ها از پلکانی که از همین جا شروع می شد به راهرو طبقه بالا می رفتند و وارد سالن سینما می شدند. این راهرو در بالا به صورت «L» بود و تعدادی نیمکت هم در آن قرار داشت. در همین ضلع كه در امتداد پلكان بود دو در به سالن باز می شد و در ضلع دیگر که قسمت عقب سالن را تشکیل می داد یک در نزدیک اتاق آپارات وجود داشت. هر سه این درها در راهروهایی که به صورت «L» بود باز می شد. علاوه بر در اصلی سینما یک در کوچک به عنوان در خروج اضطراری سینما در پشت پاساژ با یک پلکان به خیابان وصل می شد که معمولا قفل بود و مورد استفاده قرار نمی گرفت. دیوارهای سینما کم قطر ولی بسیار محکم بود. دیوارها پوشش یولونیت داشت و تزئینات داخل سالن از چوب بود. چند کولر گازی و آبی در اطراف سالن تعبیه شده و هوا را خنک می کرد.»

و بعد به نقل اظهارات حسین تکبعلی زاده در دادگاه ادامه می دهد:

«برنامه سینما رکس فیلم گوزن ها بود. من و فرج الله بذرکار و حیات با شیشه و قوطی حاوی بنزین که هر کدام از ما آنها را در پاکت بزرگی گذاشته بودیم و از قبل عبدالله لرقبا آنرا تهیه کرده بود روانه سینما رکس شدیم. حیات رفت و از باجه فروش بلیت برای هر سه ما بلیت خرید و ما وارد سالن سینما شدیم و هر کدام روی یک صندلی نشستیم. هنوز نیمی از سئانس اول نگذشته بود که من و فرج الله با فاصله کوتاهی از جایمان بلند شدیم و به طرف توالت رفتیم. در آنجا با هم صحبت کردیم. تماشاچیان غرق در تماشای فیلم بودند. در راهرو کسی نبود. (حسین هنگام تشریح این قسمت به شدت به گریه می افتد) ما بنزین ها را روی درهایی که در راهرو قرار داشت و راه اصلی سالن بود ریختیم و خیلی سریع فرج درِ پشت سالن را به آتش کشید و من هم دو درِ دیگر را که در یک طرف سالن قرار داشت به آتش کشیدم. در اصلی سینما باز بود. موقعی که از پلکان پائین می آمدیم کسی متوجه ما نشد. ما خود را به خیابان رساندیم و من دیگر حیات را ندیدم.»

در اینجا دادگاه یکی از کارکنان سینما را به جایگاه شهود احضار کرد. او گفت:

«من از سینما بیرون آمده بودم و موقعی که با سر و صدای آتش سوزی به طرف سینما برگشتم با مسئول نظافت سینما برخورد کردم. ما سعی کردیم از کپسول اطفای حریق که در آنجا بود استفاده کنیم اما طریقه به کارگیری آن را نمی دانستیم، آتش زبانه می کشید و ما هم به ناچار پائین آمدیم.» این کارگر در جواب رئیس دادگاه گفت: «من به قهوه خانه ای که در همان نزدیکی بود رفته بودم. موقعی که برگشتم آتش همه جا را گرفته بود» ( مسببین واقعی فاجعه…) از بین بقیه کارکنان سینما متصدی فروش بلیت دقایقی بعد از شروع سئانس آخر و تحویل پول حاصل از فروش آن شب به مدیر سینما به خانه اش رفته بود. آپاراتچی و یک کارگر دیگر سینما جزو قربانیان جنایت بودند.

شهود دیگر

رئیس دادگاه از سه افسر شهربانی و مأمورین آتش نشانی سؤالاتی می کند. هر یک از آنها از تلاش خود برای خاموش کردن آتش و نجات محاصره شدگان در آتش حرف زدند و بعد از آن نوبت به عبدالله لرقبا و محمود ابوالپور رسید. این دو نفر در جایگاه شهود و نه در جایگاه متهمان و شرکای جرم! به عنوان افرادی مؤمن به انقلاب اسلامی که هدفشان مبارزه با رژیم بوده سوگند خوردند و حرف های تکبعلی زاده و ارتباط خود را با عاملان حریق تأیید کردند اما محمد رشیدیان (آموزگار سابق و در آن زمان نماینده مجلس اسلامی) که از طراحان اصلی این فاجعه بود هیچ گاه حتی به عنوان شاهد به دادگاه احضار نشد! حجت الاسلام موسوی تبریزی گفت: «چون ایشان به کار مهمی مشغول است ما تلفنی از ایشان سؤال کرده ایم و اگر لازم شد از او دعوت می کنیم به اینجا بیاید!» و البته این ضرورت تا پایان دادگاه نیز احساس نشد!

حرف های تکبعلی زاده در چهارده جلسه دادگاه مسایل بسیاری را روشن کرد. هر چند که مقامات دادگاه و مسئولان مملکتی به انحاء مختلف سعی می کردند او را از گفتن حقایق و بردن نام اشخاص بر حذر دارند با این همه حقایق بسیاری که از زبان او بیان شد عاملان و آمران این فاجعه تکان دهنده را به مردم شناساند. در جریان این بازپرسی ها معلوم شد که: «مدت هشت ماه بعد از آتش زدن سینما که پنج ماه آن را باید قبل و بقیه را بعد از انقلاب به حساب آورد حسین تکبعلی زاده با مسئولان جدید مملکت در ارتباط بوده است! ابتدا قرار بود به خارج از کشور فرستاده شود. برای همین به اتفاق یک پاسدار به نام حبیب الله بازیار که او هم به دادگاه احضار شد به اصفهان می رود، با دفتر آیت الله خادمی و آیت الله طاهری تماس هایی می گیرد و از آنجا به اتفاق همان پاسدار به تهران و به دفتر کار هاشم صباغیان می روند. البته همه این مسایل در دادگاه سربسته و مبهم بیان می شود! رئیس دادگاه و پاسدار همراه تکبعلی زاده سعی کردند وانمود کنند که او فردی بی کار و نیازمند بوده و آنها می خواسته اند به او کمک کنند و از فعالیت های او اطلاعی نداشته اند. در جریان دادگاه رابطه محمد رشیدیان از طراحان اصلی این جنایت با محمد کیاوش آموزگار فقه و عربی در زمان شاه و نماینده اهواز در مجلس بعد ازانقلاب مشخص می شود و این که رشیدیان کمیته شماره 48 انقلاب را در مقر فرماندار نظامی سابق تشکیل می دهد. همچنین روشن می شود که رئیس دادگاه یعنی موسوی تبریزی در همان ماه های اول انقلاب در ارتباط با افراد نامبرده به تأسیس حزب جمهوری اسلامی در اهواز می پردازد. همه شواهد مطرح شده در دادگاه نشان می دهد که این افراد در روزهای آتش سوزی با هم در ارتباط بوده اند و بعد از انقلاب و در جریان تشکیل دادگاه ویژه سینما رکس توطئه گران و برنامه ریزان این آدم سوزی پست ها و مشاغل مهم مملکتی را اشغال کرده بودند!

در گزارش شاهد نزدیک فاجعه سینما رکس که در انقلاب اسلامی در هجرت هم چاپ شده است روابط دست اندر کاران این حوادث و مجریان آن در دوران قبل از انقلاب باهم، با ساواک، با محافل مذهبی و… شرح داده می شود. او می نویسد که رئیس دادگاه و دیگر دست اندر کاران سعی می کردند گناه این جنایت را به گردن ساواک و موجوداتی موهوم بیندازند! رئیس دادگاه که نمی توانست نشست ها و جلسات و برنامه ریزی هایی را که حسین تکبعلی زاده در دادگاه عنوان کرده بود تکذیب کند عاملین اصلی را تبرئه کرد! او گفت آقای رشیدیان چون آموزگار بود این طرح را با یکی از شاگردانش به نام میرسفیانی در میان گذاشته و همو بوده که موضوع را در اختیار ساواک قرار داده و ساواک از این موضوع آگاه بوده و طرح را در ابعادی وسیع اجرا کرده است!!!

در آن هنگام می گفتند سرتیپ رضا رزمی رئیس شهربانی وقت عامل آتش زدن سینما بوده است! می گفتند او درهای سینما را زنجیر کرده و کسانی را که می خواسته‌اند از ساختمان بیرون بیایند به درون رانده است و در تأیید این حرف، شاهدی هم درست کردند به نام علی محمدی متولی مسجد اصفهانی ها که گفت: «من خودم زنجیر را روی در سینما دیدم و می خواستم با ماشین به در بکوبم و آن را خراب کنم اما مأمورین شهربانی نگذاشتند!» در حالی که در دادگاه شاهدان واقعی ماجرا خلاف این را شهادت دادند. در گزارش شاهد عینی می خوانیم: «شهناز قنبری یکی از افرادی که در اولین لحظه حریق به داخل راهرو رسیده بود در دادگاه گفت من از در اصلی سینما بیرون آمدم و در سینما با زنجیر بسته نبود. مرد دیگری نیز که کودک خردسالش را در آن لحظه به دستشویی برده و با دیدن شعله های آتش خود و فرزندش را از در اصلی سینما به بیرون رسانده بود همین گونه شهادت داد. صرافی بازپرس دادسرای آبادان نیز که همان شب گذارش به خیابان شهرداری افتاده بود و در لحظات اول حادثه به جلو سینما رکس می رسد در دادگاه سوگند خورد و گفت موقعی که من رسیدم زنجیری روی در سینما نبود. شاهد دیگر جوانی بود که خود را از پنجره دستشویی سینما به خیابان انداخته و پایش هم شکسته بود، او گواهی داد که چون شعله های آتش از توی راهرو زبانه می کشید خودم را به خیابان انداختم.

پایان کار دادگاه

سرانجام دادگاهی که تمام اعضای هیأت رئیسه و دادرسان و رئیس دادگاه و دادستان آن در وجود دو نفر حجت‌الاسلام موسوی تبریزی و یک نفر دیگر خلاصه می شد! متهمان را محاکمه و محکوم کرد. متهمان این دادگاه نه وکیل مدافع داشتند و نه هیأت داوران که درباره جرمشان داوری کند. تمام ایران چشم به این دادگاه دوخته بود تا شاید مجرمان واقعی را بشناسد و دادگاه در میان بهت و حیرت همگانی از این همه بی عدالتی بعد از چهارده جلسه رأی خود را صادر کرد (15شهریور) شش نفر از متهمین به مرگ و بقیه به حبس های گوناگون محکوم شدند. اعدام شدگان:

1- حسین تکبعلی زاده متهم ردیف اول که به اعتراف خودش یکی از عاملین آتش سوزی بود. او در دادگاه جسارت زیادی به خرج داد و حقایق بسیاری را بیان کرد.

2- ستوان بهمنی افسر شهربانی آبادان. او چند روز قبل از واقعه به مرخصی رفته و همان روز به آبادان بازگشته و هنوز هم در مرخصی بود. او در خانه اش بود که یکی از مأموران اداره راهنمایی و رانندگی از جریان باخبرش می کند. ستوان بهمنی خود را به محل سینما و به جمع مأموران شهربانی می رساند و همراه دیگر مأموران شهربانی و آتش نشانی سعی می کنند آتش را مهار کنند. موسوی تبریزی در دادگاه تأکید می کرد که مرخصی رفتن ستوان بهمنی در این مدت و آمدنش در همان روز با نقشه قبلی بوده! نویسنده مسببین واقعی…: «مدتی بعد از واقعه سینما رکس حجت الاسلام موسوی تبریزی در مسجد اصفهانی های آبادان به منبر رفته بود و در پایان سخنرانی و موقع خارج شدن از مسجد سوار بر ترک موتورسواری می شود، عبا و عمامه اش را در دست می گیرد و به طرف خرمشهر حرکت می کنند. در بین راه نزدیک فرودگاه ستوان بهمنی به آنها دستور توقف می دهد و آنها توجه نمی کنند و نمی ایستند. ستوان بهمنی یك تیر هوایی شلیك می كند و آنها را تعقیب می كند. سرنشینان موتور توقف می كنند. ستوان بهمنی موقعی که به آنها می رسد یک سیلی به گوش حجت الاسلام موسوی تبریزی می زند و به نحوی زننده به او اهانت می کند. همین امر موجب کینه در دل حجت الاسلام موسوی تبریزی می شود و در روزهای برپایی دادگاه سینما رکس (به دنبال دستگیری مسببین احتمالی) ستوان بهمنی دستگیر می شود و در دادگاه به ناحق به اتهام شرکت در واقعه سینما رکس به جوخه اعدام سپرده می شود!» (مسببین واقعی… ص 23)

3 - علی نادری صاحب سینما رکس. او بیش از 60 سال داشت و در تهران زندگی می كرد. جرم او را بی توجهی به امکانات ایمنی ساختمان ذکر کردند!

4- اسفندیار رمضانی مدیر سینما رکس. اتهام او در دادگاه سوء مدیریت و سوء استفاده شغلی، بی توجهی به وضع ایمنی سینما و بی مبالاتی و عدم استخدام کادر مجرب برای خدمات سینما و عدم احساس مسئولیت در قبال جان مشتریان ذکر شد!

5 - سیاوش امینی آل آقا سرهنگ شهربانی و رئیس اطلاعات شهربانی آبادان. وی که متخصص ضد خرابکاری بود بلافاصله بعد از اطفای حریق برای تحقیقات در پیرامون واقعه و کشف آثار جرم و وسایلی که در این حریق به کار گرفته شد به داخل سینمای سوخته شده می رود. بعد از چند نوبت کنکاش و جستجو بدون دستیابی به آثار و علایم مشخص و یا چیزی که بتواند سرِ نخی را به دست دهد گزارشی بر اساس مشاهدات عینی و شکل ظاهری حریق تهیه می کند. قطعات شکسته چند بطری در راهرو سینما را تنها اشیا مکشوفه در این آتش سوزی ذکر می کند و فاجعه را ناشی از یک حریق گسترده و حساب شده و با برنامه قبلی [اعلام می‌کند] او ذکر کرد که ابتدا درهای ورود و خروج سالن که چوبی بوده به آتش کشیده شده و سپس دامنه حریق تمام بدنه سینما را که از داخل با یونولیت پوشیده شده بوده در بر می گیرد. در نتیجه تلاش مأموران آتش نشانی و شهربانی نتوانسته در نجات قربانیان مؤثر افتد. سرهنگ نامبرده تحت تأثیر ابعاد فاجعه و تلفات انسانی آن چنان گیج و مبهوت می شود که بعد از گذشت هشت ماه از این فاجعه گیجی و ابهام به وضوح در چهره و بیانش مشهود بود، نامبرده چند ماه بعد از انقلاب خود را در اختیار مسئولان رژیم جدید قرار داده بود! (مسببین واقعی…)

6 – فرج الله مجتهدی کارمند ساواک. او مدت کمی قبل از آتش سوزی به آبادان منتقل شده بود. استدلال دادگاه این بود که چرا انتقال این مأمور ساواک به آبادان در روزهای وقوع حادثه صورت گرفته؟ و این جابجایی با یک نقشه قبلی و در رابطه با حریق سینما بوده است! او که در جلسات دادگاه بیمار و رنجور بود و بسته های قرص و دارو به همراه داشت خود را یک کارمند معمولی ساواک معرفی کرد و گفت که در طول خدمتش هیچ گاه به کسی تعدی نکرده و هیچ گاه مرتکب خلافی نشده، او انتقالش به آبادان را در رابطه با جابجایی که در آن ایام در بین مأموران ساواک صورت می گرفت می دانست و آن را یک امر عادی تلقی می کرد و سعی داشت به هر وسیله ممکن بی گناهی خود را توضیح دهد. (مسببین واقعی…)

متهمینی که در این دادگاه به حبس های از یک تا سه سال محکوم شدند یک سرهنگ شهربانی آبادان، پنج مأمور اداره آتش نشانی و سه تن از کارکنان سینما بودند: «…سرهنگ خنافر از ابواب جمعی شهربانی آبادان بود. استشهاد اهالی محل و مغازه‌داران به نفع او، جان او را از مرگ نجات داد. این افسر روز وقوع آتش سوزی در شهربانی آبادان حضور داشته و با سر و صداهای اطراف سینما به اتفاق تعدادی پاسبان به کمک مأموران آتش نشانی می شتابد. به پاسبان های همراهش دستور می دهد از پله هایی که مأموران آتش نشانی در اطراف سینما نصب کرده بودند بالا بروند و با پتک و کلنگ و هر وسیله دیگر که در دسترس بود اقدام به تخریب دیوار سالن سینما بکنند زیرا از درهای ورودی امکان داخل رفتن نبود. این افسر در حالی که دچار احساسات شده بود و به شدت گریه می‌کرد برای نجات جان محاصره شدگان در آتش سعی و تلاش می کرد. مأموران دیوار ضلع غربی سینما را به دستور این افسر خراب کردند. دادگاه سرهنگ خنافر را به دو سال حبس محکوم کرد! اتهام مأموران آتش نشانی از طرف دادگاه عبارت بود از اهمال کاری و بی توجهی به مسئولیت خطیری که به عهده داشتند و مهمتر این که رئیس دادگاه (موسوی تبریزی) بدون داشتن دلایل و مدارک کافی سعی بر این داشت که عدم موفقیت به موقع اطفای حریق را ناشی از نوعی تبانی و مأموریت مرموز کارمندان آتش نشانی از طرف رژیم به حساب آورد! تلفنچی اداره آتش نشانی در روز وقوع حریق از یک سو به محض دریافت خبر به حکم وظیفه خبر حریق را به اطلاع سرپرست عملیات آتش نشانی می رساند و از سوی دیگر علاوه بر آن که ساعت دقیق خبر به وسیله کامپیوتر ثبت گردیده بود آن را در دفتری جداگانه نیز یادداشت می نماید و هر دو دفتر روی میز رئیس دادگاه قرار داشت. در ادعانامه و کیفرخواستی که دادستان دادگاه قرائت كرد مطالبی كلی بیان شده بود (به جز متهم ردیف اول) و در مورد اتهام مأموران آتش نشانی هیچ چیز را روشن و مبرهن نمی ساخت! در جلسات دادگاه مأموران آتش نشانی با جزئیات کامل ساعت با خبر شدن حادثه و چگونگی تلاششان را برای اطفای حریق با استناد به شهادت اهل محل و حاضران در هنگام وقوع حریق بیان کردند.

یکی از شایعاتی که در روزهای وقوع حادثه خیلی دامن زده می شد و در دادگاه نیز مطرح گردید خالی بودن تانکرهای آب در محل آتش‌سوزی بود. در صورتی که راننده و سایر کارمندان آتش نشانی مطلب را قویاً تکذیب نموده و گواه مدعای خود را مغازه داران و شاهدان عینی در صحنه معرفی نمودند که ناظر عملیات اولین تانکر محتوی آب در محل حادثه بودند و تانکر دوم هم كه بعد از لحظاتی به محل حریق رسید محتوی آب بود اما این دو تانکر نتوانستند حریق را خاموش کنند و در نتیجه مأموران تلاش می کنند با استفاده از شیرهای آب اضطراری پیاده‌روهای خیابان های اطراف به اطفای حریق بپردازند که این کار هم عملی نگردید لذا آنها از شیرهایی که قابل استفاده بود و در مسافتی دورتر قرار داشت استفاده کرده و حریق را به کمک مأموران شهربانی و مردم خاموش می کنند.

سرپرست مأموران عملیات اطفای حریق در دادگاه مطالب مبسوطی پیرامون حریق و رابطه آن با زمان (لحظه ها و ثانیه ها) و روند تصاعدی آن بیان کرد اما هیچکدام از دلایل مورد پسند قرار نگرفت و رئیس دادگاه بدون این که خود دلیل یا مدرکی علیه آنها داشته باشد به حبس محکومشان کرد! در حالی که «شرکای جرم تکبعلی زاده یعنی لرقبا و ابولپور را نه به عنوان متهم که تنها به عنوان شاهد به دادگاه احضار کرد. آنها هم ارتباط خود را با تکبعلی زاده و حتی تهیه بنزین را انکار نکردند با این حال محاکمه و محکوم نشدند!» (مسببین واقعی...)

«شاهد نزدیک» که گزارشش در اینجا مورد استناد ماست در پایان می نویسد: «چون شاهد این وقایع بوده ام و بعضی از افرادی را که نامشان برده شده است می شناسم و یا بعضی از آنها را بارها دیده ام مطالب به خاطرم مانده است لذا با کمک حافظه ام این مطالب را نوشته ام.» البته به علت عدم دسترسی به منابع کمبودهایی دارد که با دسترسی به روزنامه های آن زمان و برگ های بازجویی می توان آن را کامل کرد

افشاگری بعد از شانزده سال

شیخ علی تهرانی شانزده سال بعد مرداد 1373 همه حرف هایی را که آن زمان زده بود عوض می کند! او كه شوهرخواهر سیدعلی خامنه ای است و سال ها بود به دنبال اختلاف با خمینی به عراق پناهنده شده بود در آغاز انقلاب حاکم شرع مشهد بود. او چند ماه قبل از این که به ایران برگردد در مصاحبه با رادیو صدای ایران در آمریکا می گوید:

«من به اصرار خمینی به آبادان رفتم تا به پرونده سینما رکس رسیدگی کنم. من کلیه جزئیات پرونده را خواندم و در جریان آن متوجه شدم که در زمان شاه مدرسین حوزه علمیه قم تصمیم گرفتند برای آن که آبادان را هم به هیجان بیاورند (چون آبادان یکی از شهرهایی بود که هیچ امکان رخنه انقلابی در آن متصور نبود) آنجا را هم به آتش بکشانند. در جریان مطالعه پرونده متوجه شدم که سینمایی که قرار بود به آتش کشیده شود سینما رکس نبود ولی بعد برنامه عوض شد و سینما رکس به عنوان هدف انتخاب گردید. در آن هنگام چهار نفر از مدرسین حوزه علمیه قم طرح مشترکی را برای به آتش کشیدن سینما به امضا رساندند. دقیقاً نمی‌دانم چه کسانی ولی تصور می‌کنم یکی از آنها شیخ حسینعلی منتظری بود. اجرای این طرح به سه مأمور واگذار شد که آنها به آبادان رفتند، سینما را به آتش کشیدند و دو نفر از آنها در جریان حریق زنده زنده در آتش سوختند اما یکی توانست از این فاجعه جان سالم به در برد و زنده بماند. او بعد از این اقدام دچار ناراحتی شدید وجدان شد چون هیچکس فکر نمی‌کرد مقدار تلفات این آتش سوزی تا این حد باشد. من نزد خمینی رفتم و گفتم آقا! من چطور می‌توانم حق را ناحق جلوه بدهم؟ وقتی که مشتی بی گناه را گرفته اند و می خواهند اعدام کنند و عاملان اصلی آتش‌سوزی همه مصدر کارند؟ وقتی در راه مشهد از رادیو اتومبیل شنیدم که تعدادی افراد بی گناه را به جرم این جنایت فجیع به ناحق اعدام کرده اند خون گریستم. والله گریه ام گرفت. (مصاحبه با علیرضا میبدی برای رادیو صدای ایران، آمریکا، چاپ شده در نیمروز شماره 277 (سال ششم جمعه 21 مرداد 1373)

منبع: شیدا نبوی، مجله چشم‌انداز، شماره 20 بهار 1378
نوشته شده توسط: Anonymous

aya bbc farsi naghde hemayat az farahe iba dra haikonad ? ya faghat maghaleha va nazarate zedde pahlavi ra montasher mikonad ??m montasher mIikonad ?

نوشته شده توسط: کیانوش توکلی

جناب امید دانا گرامی / حتما داستان ... «صد رحمت به آن کفن دزد قبلی »را شنیده ای . ما اهالی کسورهای خاورمیانه دوست داریم همه چیز را سفید ویا سیاه ببینیم ... اگر بخواهیم مقایسه ای بین شاه و خمینی بکنیم طبیعتا شاه میلیارد برابر کار های عمرانی، توسعه و رفاهی کرد و وضیعت دیروز مردم ایران به لحاظ اجتماعی و اقتصادی اصلن قابل قیاس با امروز نیست . فقر اکنون به یک پیدده عمومی در ایران امروز مبدل شده است ؛ اخلاق اجتماعی در جمهوری اسلامی فروریخت و.... در نظام پیشین آزادی اجتماعی بودو خیلی چیز های دیگر بجز« آزادی سیاسی »...ولی عزیز جان همه چیز را سفید و سیاه نبینید .اینجانب از خانواده چپ می ایم ولی از 20 سال پیش خودم و عملکرد چپ را بی رحمانه نقد کرده ا م و به این تز که «امروز اتحاد برای دمکراسی» رسیده ا م وبه همین خاطر است که وقتی کاربر جدیدی سایت ایران گلوبال را باز می کند ، نمی .......

جناب امید دانا گرامی / حتما داستان ... «صد رحمت به آن کفن دزد قبلی »را شنیده ای . ما اهالی کسورهای خاورمیانه دوست داریم همه چیز را سفید ویا سیاه ببینیم ... اگر بخواهیم مقایسه ای بین شاه و خمینی بکنیم طبیعتا شاه میلیارد برابر کار های عمرانی، توسعه و رفاهی کرد و وضیعت دیروز مردم ایران به لحاظ اجتماعی و اقتصادی اصلن قابل قیاس با امروز نیست . فقر اکنون به یک پیدده عمومی در ایران امروز مبدل شده است ؛ اخلاق اجتماعی در جمهوری اسلامی فروریخت و.... در نظام پیشین آزادی اجتماعی بودو خیلی چیز های دیگر بجز« آزادی سیاسی »...ولی عزیز جان همه چیز را سفید و سیاه نبینید .اینجانب از خانواده چپ می ایم ولی از 20 سال پیش خودم و عملکرد چپ را بی رحمانه نقد کرده ا م و به این تز که «امروز اتحاد برای دمکراسی» رسیده ا م وبه همین خاطر است که وقتی کاربر جدیدی سایت ایران گلوبال را باز می کند ، نمی تواند« خط » مارا کشف کند . چنین دمکراسی را در هیج سایتی نخواهید دید ولی دوست جوانم من ؛ همه ی نیروهای سیاسی از شاه تا شیخ امروز خود زا نقد کرده اند . مگر سخنان محمد رضا پهلوی را نشنیده ای که در سال 57 گفت :«من صدای پای انقلاب شما را شنیدم »... در مورد کودتای 28 مراد صد هزار صحفه سیاه شده است این کودتا مرگ دمکراسی و مشروطه در ایران بود. اری جانم شاه می باید مثل پادشاه سوئد سلطنت می کرد و نه حکومت ....نمی باید در مسایل سیاسی کسور دخالت می کرد ولی محمد رضا شاه متاسفانه به کمک انگلیس و امریکا و چماقدرانی مثل شعبان بی مغ و زنان...... کودتا کرد
نوشته شده توسط: Anonymous

کودتای ۲۸ امرداد یا رستاخیز ۲۸ امرداد (به تعبیر حکومت پهلوی) [۱] کودتایی است که با طرح و حمایت مالی و اجرائی سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سیا علیه دولت محمد مصدق در امرداد ۱۳۳۲ به انجام رسید. در آمریکا از آن بعنوان عملیات آژاکس (به انگلیسی: Operation Ajax) نیز یاد می‌شود.

تابستان سال ۱۳۲۰ در میانه جنگ جهانی دوم، نیروهای بریتانیا و شوروی وارد ایران شدند. رضاشاه پهلوی عملاً از کشور تبعید شد و محمدرضا به جای پدر بر تخت سلطنت نشست. بی اقتداری نسبی شاه جدید، به ویژه در سالهای ابتدایی، به تنش میان نیروهای سیاسی و تزلزل نهادهای قدرت دامن می‌زد.

در فاصله سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰، یعنی دهه اول سلطنت محمدرضا، نخست وزیر حدود پانزده بار عوض شد؛ افرادی چون احمد قوام السلطنه، علی سهیلی، محمد ساعد، ابراهیم حکیم الممالک و عبدالحسین هژیر در این دوران به مقام نخست وزیری رسیدند.

از سوی دیگر، با پایان گرفتن جنگ جهانی دوم طرز فکر و پیروی ازجنبشهای استقلال طلب و ضدامپریالیستی در دنیا رو به گسترش بود و در ایران نیز نگاه ملی گرایانه جایگاه ویژه‌ای در سیاست پیدا می‌کرد.

در سال ۱۳۲۷، جبهه ملی ایران با ائتلاف طیف گسترده‌ای از نیروهای سیاسی که شاید تنها در نگاه ملی گرایانه خویش مشترک بودند، تأسیس شد، یکی از پایه‌های اصلی این جبهه دکتر محمد مصدق بود.

رویارویی دکتر مصدق با بریتانیا در آغاز دهه ۳۰ خورشیدی موضوع تازه‌ای نبود. سال ۱۳۰۲، در دوره تصدی وزارت امورخارجه در کابینه مشیرالدوله نیز، مصدق با آنچه بریتانیا «منافع» خود در ایران می‌دانست، به مخالفت پرداخته بود. بلافاصله پس از مشیرالدوله، رضاخان سردار سپه (بعداً: رضاشاه) به نخست وزیری رسید و مصدق از قدرت فاصله گرفت.

ظهور مجدد و مؤثر مصدق در عرصه سیاست ایران تنها پس از اشغال کشور و برکناری رضا شاه از سلطنت ممکن شد. در اولین انتخابات پس از رضا شاه (دوره چهاردهم مجلس شورای ملی)، مصدق بیشترین رأی را در تهران کسب کرد و با تلاش او طرحی در مجلس تصویب شد که به دولت اجازه نمی‌داد در حین اشغال در مورد نفت با خارجیها مذاکره کند. یکی از نقاط مهم



خودرو‌های نظامی ارتش کودتا در ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ در تهران
حیات سیاسی مصدق انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی بود که تقلبهای گسترده در آن، برخی ملی گرایان و مخالفان دربار را بیش از پیش به هم نزدیک کرد. جبهه ملی نیز به کمک معترضانی چون محمد مصدق، حسین مکی و مظفر بقایی تأسیس شد که ورودشان به مجلس شورای ملی شانزدهم (در دور دوم انتخابات) راه را برای تصویب طرح ملی شدن صنعت نفت هموار کرد و سرانجام به رهبری مصدق، ملی سازی نفت ایران از طرح به قانون بدل شد. جوّ میهن پرستی و بیگانه ستیزی در ایران بالا گرفته بود و ترور نخست وزیر وقت، سپهبد حاجعلی رزم آرا به دست «فدائیان اسلام» زنگ خطر دیگری بود هم برای محمدرضا، هم برای کسانی که «خائن» و «مزدور بیگانه» نامیده می‌شدند. حسین علاء هم که به جای نخست وزیر مقتول، سپهبد حاجعلی رزم آرا نشست، چاره‌ای جز برخاستن زود هنگام و سپردن کرسی وزارت به مصدق نیافت.

دغدغه و برنامه اصلی دولت مصدق به اجرا درآوردن قانون «ملی شدن صنعت نفت» بود.

از آن پس مذاکرات پی در پی بریتانیاییها و میانجیگری امریکاییها بی نتیجه ماند و حتی شکایت انگلیس به دیوان لاهه و شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز تأثیری بر روند ملی شدن نفت ایران نگذاشت. مصدق در لاهه و نیویورک به دفاع از حق مالکیت مردم بر منابع سرزمین خود پرداخت تا «انگلیس»، «انگلیس دوستان» و «انگلیس ترسان» را بیش از پیش با خود دشمن کند.

پس از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت در ایران دکتر مصدق به نخست‌وزیری رسید. او برنامه خود را اجرای این قانون (و نیز اصلاح قانون انتخابات) اعلام کرد. مذاکرات با شرکت نفت ایران و انگلیس شروع شد.

شرکت نفت آماده پذیرش ملی شدن نفت ایران نبود و همچنان بر ادامه قرارداد ۱۹۳۳ اصرار داشت. دکتر مصدق از شرکت نفت ایران و انگلیس خلع ید کرد و کارشناسان و مدیران این شرکت ناچار به ترک ایران شدند.



حسین فاطمی وزیر خارجه دولت مصدق
دولت بریتانیا از ایران به شورای امنیت شکایت کرد. شورا رسیدگی به این شکایت را به دیوان بین‌المللی در لاهه ارجاع کرد. دکتر مصدق دادگاه بین‌المللی را برای رسیدگی به این مسئله که امری مربوط به حق حاکمیت ایران بود صالح ندانست. دیوان نیز بالاخره به عدم صلاحیت خود رای داد. بدین ترتیب بریتانیا و شرکت نفت که نتوانستند از مجراهای قانونی بین‌المللی با ملی شدن نفت ایران مقابله کنند به اقدام در ایران پرداختند. مخالفان مصدق در ایران را متشکل و هماهنگ کردند وبا صرف پول چهره‌هائی را که در آغاز نهضت ملی شدن نفت با مصدق همراه بودند، به مقابله با او کشاندند. هدف بریتانیا و شرکت نفت برکناری مصدق به صورتی دنیا پسند واز طریق مجلس و افزایش فشار داخلی بود.

دکتر مصدق توانست در مقابل این فشارها نیز مقاومت کند. با رفراندم و انحلال مجلس دیگر معلوم بود که بریتانیا باید دست از اقدامات قانونی بردارد و رو در رو مصدق را ساقط کند. اما در همین مورد هم سعی در حفظ ظاهری قانونی کرد و با همراه کردن محمدرضا پهلوی، دستخط‌هائی از او برای عزل دکتر مصدق و نصب سپهبد زاهدی به نخست‌وزیری گرفتند. در ۲۵ امرداد دکتر مصدق که صدور فرمان عزل را خلاف روح قانون اساسی و حکومت مشروطه می‌دانست از قبول آن سرباز زد. در ۲۸ امرداد حرکت هماهنگی که سازمان‌های اطلاعاتی بریتانیاو آمریکا طرح کرده بودند آغاز شد.
نوشته شده توسط: Anonymous

با درود
در نخست به کیانوش توکلی از بابت حق آزادی بیانی که به من دادند تا در سایت خودشان آوای من هم شنیده شود سپاسگذاری میکنم اما بایستی بگویم مطلب بالا درست یا غلط دیدگاه من و خیلی های دیگر است و در بخش دیدگاها بایستی باشد البته در آن بخش هم بودم اما شوربختانه مشمول آزادی بیان اینچنینی قرار گرفت و از بخش نظرات به بخش گوناگون ارجاع داده شد
دوم مطلب شما را خواندم کیانوش توکلی و بسیار ضعیف دیدم و شوربختانه از ادبیات مناسبی استفاده نکرده اید پاسخ دیدگاهتان را در مقاله ام که با تبصره بدین بخش تبعید شده است دادم
سوم با توجه بدین که نام من را بدون پیشوند و پسوند آوردید گفتم شاید رسم ادبیات شما باشد و از این رو از استادی به مانند شما اطاعت کردم و پیشوندی برای نام شما در نظرم نیاوردم
با سپاس فراوان امید دانا

نوشته شده توسط: Anonymous

عجب سنگ پايي! در همين بالا نوشته شده است: "نه غزه نه لبنان- ياشاسين آذربايجان" آيا اين يعني توجه به آذربايجان؟ مگر نمي شود ضد غزه و لبنان و ضد عرب نبود و "ياشاسين آذربايجان گفت؟ قبلا هم جنبش سبز اين خطا را كرده و نتيجه اش را ديده. شما عقده عرب ستيزي داري، اولا كار درستي نيست و ثانيا چرا اين عرب ستيزي را به ريش "ياشاسين آذربايجان" مي بندي. حال كه از شعار "نج غزه نه لبنان جانم فداي ايران طرفي نبستيد مي خواهيد اين حرامزاده را زير پاي ملت ما بيندازيد؟ واقعا كه....

نوشته شده توسط: کیانوش توکلی

بدین وسیله به اطلاع کاربران ایران گلوبال می رسانم که کودتای 28 مرداد سال 32 نه آن طور که امید دانا نوشته « رستاخیز ملی مردم ایران »که یک روز نگین د ر تاریخ پهلوی هاست . این کودتا که توسط سیا برنامه ریزی شده بود و هزینه آن توسط امریکا پرداخت شده بود و توسط لمپن ها و چاقو کشها ولات های تهران .... علیه دولت ملی مصدق سازماندهی شده بود ....شکست ملی ها و سرکوب چپ ها زمینه قدرت گیری روحانیت شیعه را فراهم کرد... دوستان عزیز مدیریت ایران گلوبال صد در صد مخالف چنین ارزیابی از 28 مرداد است و انتشار آن تنها بخاطر ازادی بیان است . شایان ذکر است که چند سال پیش وزیر امور خارجه امریکا خانم آلبرایت بابت کودتای 28 مرداد رسما از مردم ایران عذر خواهی کرده بود.

نوشته شده توسط: Anonymous

عجب سنگ پايي! در همين بالا نوشته شده است: "نه غزه نه لبنان- ياشاسين آذربايجان" آيا اين يعني توجه به آذربايجان؟ مگر نمي شود ضد غزه و لبنان و ضد عرب نبود و "ياشاسين آذربايجان گفت؟ قبلا هم جنبش سبز اين خطا را كرده و نتيجه اش را ديده.

شما عقده عرب ستيزي داري، اولا كار درستي نيست و ثانيا چرا اين عرب ستيزي را به ريش "ياشاسين آذربايجان" مي بندي. حال كه از شعار "نج غزه نه لبنان جانم فداي ايران طرفي نبستيد مي خواهيد اين حرامزاده را زير پاي ملت ما بيندازيد؟ واقعا كه....

نوشته شده توسط: Anonymous

آقای راما واقعأ جای امیدواری است که لااقل متوجه شدید که در ایران غیرفارسی هم وجود دارد.مطالبه حق خواندن به زبان مادری در بین آذربایجانیها حداقل به سال 1324 می رسد و قبل از آن صدها اثر ادبی به زبان ترکی آذربایجانی نوشته شده و بعد از رضا خان مساله آسیمیله غیر فارسها شروع شد.کتابهای تاریخ ایران مدرن و ایران بین دو انقلاب به قلم یرواند آبراهامیان را توصیه میکنم.باید به مساله جامعتر نگاه کرد.در ضمن کتاب جنبش کردها نوشته ادگار ابالاس را هم میتوانم توصیه بکنم.در این کتاب، کشته شدن کردها توسط گروههایی که خود را مدافع کردها قلمداد میکنند اشاره شده.دراین مورد دهها کتاب و گزارش است. کتاب گذشته چراغ راه آینده را هم توصیه میکنم.حداقل دسترسی به حقوق اولیه انسانی حق همه ملتها است.در ضمن اگر ترکی،جک ترکی تعریف میکنه این عیب کسانی است که موجب شده اند انسانها به موجودیت خود و انسانهای دیگر حقارت کنند.

نوشته شده توسط: Anonymous

chi shod, nazare man!? fekr mikardam zudi zade mishe... akhe khodam ham hanooz nakhnodamesh

نوشته شده توسط: Anonymous

اژدر جان، تمام این چیزهائی که گفته ای و نوشته ای بعنوان صورت قضیه ای است که در واقع بعنوان یک مراجعه کننده به آن سایت و گستره خبری مربوطه، لازم بود در حد معینی به رازگشائی آن دست میزدی. بعبارتی، کار مفسر سیاسی انعکاس صورت مسئله و طرح سوال صرف نیست بلکه کندوکاوی است که میباید دنبال کار را بگیرد. سکوت تعمدانه رسانه های دولتی - البته بدون دامن زدن به این توهم که انگار در ایران رسانه ای غیر دولتی هم داشته یا داریم! هر کدام از آنها در وجه یا وجوهی جیره بگیران دولتی هستند و ....

باری، چنان سکوتی، فراهم کننده زمینه برای ارازل و اوباش دیگری است که باصطلاح بعنوان نماینده فلان و بهمان بخش یا مسئول فلان و بهمان مجلس و غیره، جملاتی بکار می برند که انگار خود تافته ای جدا بافته از مجموعه هستند. برای جمهوری اسلامی، بلایای آسمانی، دقیقاً بمثابه نعمت است. تعمدی در کارشان بوده که از روزه و زوزه فاصله گرفته اند. اوضاع نابهنجار اقتصادی، فاصله عظیم سطح زندگی شهری و روستائی، گستردگی وجود نقدینگی در دستان مردم، سرکوبهای متفاوت انرژی متمرکز اجتماعی که در چنین فرصت هائی امکان بروز می یابد و بطور کلی عدم وجود درکی شهروندی از نقش و وظایف مسئولان و شهروندان همه و همه کمک می کند تا امر زلزله و خرابی های ناشی از حوادث طبیعی، نه تنها نمایانگر وجود چنان بهم ریخته گی اجتماعی باشد، بلکه فقدان مدیریت اجتماعی را بیش از پیش آشکار گرداند. طبیعی است شهروندانی که از هر نوع تجربه سازمانگری نه تنها محروم بلکه مداوماً منع میشوند، در چنین واکنش های حسی و وظیفه مندی اجتماعی بنحوی از انحاء دامن زننده سازمانگری میشوند. حکومت در سرزمینی مثل ایران که نه منتجه عملی ضرورت های اجتماعی و شهروندی بلکه با دریوزگی و تبعیت از منافع قدرت های ذینفع در امور مالی و غیره بوده، و همواره انعکاسی بوده از ملزومات استراتژیک، اساساً پدیده ای بیرون از مردم بوده و مردم نیز ارتباط عملی مشخصی با آن ندارند. حتی نهادهائی که علی الاصول بخاطر ملزومات زندگی شهری شکل میگیرند - مثل هلال احمر، صلیب سرخ و غیره - عملاً بمثابه نهادهای وابسته به همان دولت های استیجاری تلقی شده و برای مدیریت های آن در چنین قضایائی وقعی گذاشته نمیشود... بهرحال، آنچه مسلم هست این است که نه میتوان و نه باید انتظاری داشت و نه باید چنین انتظاراتی را دامن زد و یا همین را موضوع نقد دستگاه دولتی قرار داد. کسانی که یک عمر بر شیون و زاری و زوزه و روضه و کوفت و زهرمار امرار معاش کرده اند، توطئه گرانه بنظر میرسد که از چنین خوان یغمائی دوری کرده باشند! در چهره ای که امروزه نسبت به همین قضیه زلزله می بینیم، حرکت کاملاً موازی مردم و دستگاه های ذیربط را می بینیم. بعبارتی هر کس کار خودش را می کند. شهر نشینان کم و بیش متمول با ماشین های شخصی و یا کرایه شده بطرف روستائیان فقیر می روند و نیازمندیهایشان را هم بر اساس درک از نیازمندیهای شهری صورت بندی می کنند و ... تنها امری که میتوان کم و بیش بدان امیدوار بود شکل گیری مراکزی است که برای کاری دراز مدت تر در رابطه با ساختن سرپناه و تأمین مالی و مادی دوره ای از زندگی زلزله زدگان پایگاهی مردمی بسازد که بتواند کار سازماندهی نیروهای پراکنده برای کمک به مردم را ابزاری برای تمرین سازمانگری قرار دهد. با اینهمه ناگفته نگذارم به چشم خوردن چشمگیر بی تفاوتی مسئولان حکومتی از جنبه دیگری، نمایشی بود که همدلی اجتماعی با زلزله زدگان و نقشی که رسانه های تازه به دوران رسیده مثل اینترنت و غیره به عهده داشته اند.
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای علی‌ رضا اردبیلی و مهران همدانی، شرکا،

شعار "نه‌ غزه نه‌ لبنان، یاشاسین آذربایجان" ربطی‌ به راسیزم ندارد. راسیست کسی‌ که ادعا کند که کرموزوم‌های لبنانیها و اهالی غزه معیوب است!!! غرض این است که آخرین جمعه ماه رمضان بجای شعار لبنان و غزه، همگی‌ شعار "یاشاسین آذربایجان" سر بدهیم.

نوشته شده توسط: Anonymous

دوست عزیز شما باید یکم به مسایلی که در خاورمیانه در حال وقوع است واقع بینانه تر فکر کنید

با سلام خدمت شما ترکمن عزیز من با نظر اقای مهابادی کاملا موافقم اگر چه من تا چند سال پیش من متنفر بودم از کردها.به طوری که من فکر میکردم که انها کاری جز بر هم زدن امنیت کشورهایی که در ان زندگی میکنند ندارند مثلا فکر میکردم انها بی جهت سر از تن ادم جدا میکنند حتی جرات نداشتم سفری به کردستان بزنم میترسیدم .اما این تفکر من تا زمانی بود که با چند نفر کرد در دانشگاه اشنا شدم و روز به روز به مسایل کردها و مطالباتشان علاقمند تر میشدم و سراغ سایتها و کتابهایی را میگرفتم که اطلاع لازم رو به من بده. و دیداری با چنین تن ار روزنامه نگاران و شخصیتهای کرد در تهران داشتم که تمامی ابهاماتم را رفع کردو من به این نتیجه رسیدم که واقعا این ملت شایسته هر مطالباتیست به طوری که شعور سیاسی انها به حدیست مثلا اذری های عزیز تازه به این نتیجه رسیده اند که باید بتوانند به زبا مادری درس بخوانند اما کردها حداقل از سال 1324 مطالبه کرده اند وبرای رسیدن به ان هر تلاشی کرده اند. روزی نیست که خبر بازداشت روزامه نگاران و فعالان مدنی کردستان به گوش نرسد تنها برای ابتذایی ترین درخواستها.و شما رهبران کرد را تروریست خطاب کردید ایا دکتر قاسملو و یارانش را مگر چه کسی ترور کرد جامعه جهانی به این شخصیت بزرگ افتخار میکرد با ایده های بزرگی که داشت بسیاری از سیاستمداران دنیای غرب را متحیر میکرد ایا این شخصیت میتواد تروریست باشد یا رهبر شما که قصابخانه ای به نام ایران درست کرده که امنیت و اسایش تمامی قاره ها را به خطر انداخته کمک به تروریستها در لبنان .فلسطین و یمن و بحرین و سوریه و عراق و پاکستا ن و افغانستان و اروپا و.....در حالی که ملت بیچاره ایران در خط زیر زیر قرمز زندگی میکنند اگر حرف از درخواستها و مطالباتی شد شما لبل پان را به سایر قومیتها وصله میکنید شما هیچگاه به قومیت خودتان فکر نکرده اید و برای حفظ فرهنگ خود کاری نکرده اید به طوری که من در تهران بارها دیده ام خو اذری ها که از لهجشان مشخص بود در مترو یا اماکن عمومی جک ترکی تعریف میکنند یا بلانسبت همدیگر را ترک خر صدا میکردند شما تنها چیزی که برایتا مهم است فقط حیات تشیع و شیعه گرایی نه چیز دیگری.به طوری که رهبر شما خامنه ای برای جمعیت 1 میلیونی سنی شهر تهران حتی یک اتاق 3 در 4 به عنوان مسجد بنا نکرده انددر حالی که در شهرهای سنی نشین کردستان 2 الی 3 مسجد را میوانتید ببینید که به شیعه ها تعلق دارد نگرش به این مسایل برای شما اجمالی است اقای ترکمن موفق باشید.........راما اسرافیلیان از تهران
نوشته شده توسط: Anonymous

آقای خامنه ای..... آمدی جانت به قربان ( اهر. . هریس.. ورزقان ) ولی حالا چرا؟ ...

نوشته شده توسط: Anonymous

این گروه اشتباه تاکتیکی وحشتناکی را شروع کردند و رژیم ایران و حزب الله لبنان مردم شیعه بدبخت لبنان را وارد بازی خود زنی وحشتناکی کردند چرا که همه شیعیان لبنان در دنیا باید هر لحظه منتظر اتفاق ناگواری علیه خود و خانواده هایشان باشند

نوشته شده توسط: Anonymous

تشریف فرمائی آقای خامنه ای به آزربایجان: پنج روز است انسانها در مناطق زلزله زده آزربیجان زیر آوارها با ناله و فریاد زنده به گور میشوند, امروز آقای خامنه ای با سلام و صلوات قدم رنجه فرمودند وبرای کفن ودفن قربانیان به آزربایجان تشریف فرما شدند.

نوشته شده توسط: Anonymous

اگر سخنان شما را قبول کنیم سوالی مطرح میشود .

چرا در زلزله اردبیل در چند سال پیش به مردم ازربایجان رسیدگی نشد .تا جای که اجساد را حیوانات وحشی خوردند . شاید ان موقع هم دولت اسیب پذیر بود .

نوشته شده توسط: Anonymous

پان ایرانیست ها در صدد بهره برداری از وضع موجود در آزه ربایجان جنوبی هستند،این جریانها قصد دارند افکار راسیستی ،شعارهای ضد ملل مظلوم و آنتی عرب را داخل حرکت ملی کرده و در نتیجه وجهه حرکت ملی آزه ربایجان را در نزد ملل دیگر مخدوش سازند.غافل از اینکه ملت تورک خود قربانی نژاد پرستی اریایی بوده ودر تمام ادوار تاریخی در کنار ملل مظلوم وبر علیه ظالم مبارزه کرده است ، ملت تورک آزه ربایجان بازیچه تفکرات نژاد پرستانه نخواهد بود.یغما کننده گان منابع زیر زمینی ما،خشک کننده گان دریاچه اورومیه ونابود کننده گان زبان وفرهنگ ما دشمن دیرینه ملت تورک آزه ربایجان جنوبی،همان رژیم فارس محور واپوزوسیون در مانده ضد آزه ربایجانی ست .تنها راه سعادت ورهایی ملت تورک در آزه ربایجان جنوبی تعیین تکلیف نهایی با نژاد پرستان عاریایی وپان ایرانیستها، همان استقلال ونجات از سیطره پان فارسیزم می باشد.