رفتن به محتوای اصلی

باری موضوع بلوغ ایرانی و راه عبور ایرانی از بحران خرد و خردگرایی خویش و از بحران قدرت و دیکتاتورمنشی خویش، دست‌یابی به این رابطه سمبولیک، تثلیثی و پارادوکس با «غیر»، با خویش و دیگری است. این رابطه سمبولیک به انسان ایرانی امکان می‌دهد در عین عشق و علاقه به وطن و میهن و جهانش هم‌زمان مرتب به نقد خویش و جهانش بپردازد و بر بستر روادارای متقابل با دیگر عاشقان و خردمندان این هستی به چالش و دیالوگ برای دست‌یابی به بهترین راه‌ها دست یابد و از طرف دیگر...
اینکه اوبامای رنگین پوست تا کجا قادر خواهد بود که به وعده های خود عمل نماید و در سیاست های داخلی و خارجی کشوری که حکومتگران آن بویژه طی 50 سال گذشته ، در جنگ و خون ریزی و پایمال کردن حقوق مردم و پشتیبانی از حکومت های دیکتاتوری و ضدمردمی در سرتاسر جهان شهره ی آفاق بوده اند ، بتواند اصلاحات اساسی و ریشه ای انجام دهد ، کار آسانی بنظر نمی رسد ولی اگر آقای اوباما حتی فقط به یکی از وعده های خود ، که گفته است...
نه خمینی و نه خامنه ای یا رفسنجانی یا خاتمی نمی خواستند یک سامانه جهنمی در ایران به وجود آورند. اما، این سیستم به وجود آمده است و دیگر تنها یک گونه از عاملیت را بر به وجود آورندگانش روا می دارد: ادامه از راه جنایت. این ناگزیری را باید در مجموعه سیستم دید و نه در این یا آن چهره آن. رانت خواری و رشوه بدل به قاعده تقسیم و بازتقسیم مادیات در بدنه این سیستم شده است؛ از صدر تا ذبلش و این شیوه تقسیم و بازتقسیم مادیات تنها با اعمل قهر بر کل جامعه قابل دوام است.
هنگامی که از حیرت و تعجب نه علف بلکه چمن بر سر آدم میروید!
گرچه این دُرُست است که خامنه ای سُخن ِواپَسین را میگوید، ولی این دُرُست نیست که او میانه رو باشد. خامنه ای همانند احمد نژاد بُنیادگرا است. بفرمان خامنه ای بود که احمدی نژاد به فَرنِشینی (رئیس) دولت بَرگُزیده شُد. و هَمِۀِ برنامه هایی را که تا کنون دولتِ احمدی نژاد دِنبال کرده است، به هایش (تأیید) خامنه ای رسیده اند. اَفزون برآن، در هَفتۀِ گُذَشته خامنه ای به آگاهی هَمگانی رساند، که او میخواهد که احمدی نژاد برایِ دورۀِ دوم در خاستگاهِ فَرنِشینی دولت بماند
كردان: استخاره كرده‌ام، حضورم به نفع كشور است!
من به خداایمان دارم اما مذهبی نیستم. چنانچه مذهبی هم باشم بهمان نسبت مهم نیست انسان یهود ویاغیریهود ویاحتی سنگ پرست باشد مهم اینست که طرفدارصلح وآزادی باشد. شمامیتوانید هرچه که دوست دارید مرابنامید صهیونیست یا کمونیست یا هیچی نیست. من طرفدارصلح وضد جنگ هستم.
ایرانیها هیچ مشکل وسرجنگ با اسرائیل ندارند بلکه عوامل منفی وافراطی وفناتیک اسلامی هستند که بفکرجنگ وخانمان براندازی هستند.
و اینک، با چشم پوشی ای دواطلبانه از اینکه چپ چیست و راست چیست، - این مهم را به مدرن های میهنی، یعنی همان سینه چاکان میانمایگی های چهار فصل و مصرف کنندگان سلحشور سالادهای بینامتنی وامی گذاریم- به سخن مرد میهن دوست گوش می سپریم، درباره آنچه که خود، راست سنتی اش می نامد:...
گروهی از توده ًمردم ،که از جنبه سیاسی ، دارای سازمان مشخص باشند، جمعیت سیاسی ،نامیده می شوند. این جمعیت سیاسی ، تودهً مردم را ، در چهار چوب یک حاکمیت شکل گرفته،و سازمان داده شده، با مشروعیت ایکه مورد قبول اکثریت توده است ، جمع کرده ،و مسئولیت اداره و سازماندهی ، و برنامه ریزی آینده توده مردم را بر عهده دارد.در مفهوم مدرن فلسفه سیاسی امروز ، این جمعیت سیاسی ، ملت نامیده می شود.امروزه ، مفهوم سیاسی ملت ، اصل اساسی و قانونی مورد قبول ،و شناخته شده است.
اخیرا یکی از خانمهای جوان هموطن که دوسال هم از دختر کوچکم جوانتر بود به دفتر کارم آمد و با احساس مسئولیت و مادر دو فرزند خورد سال بودن، مطلبی را با من در میان گذاشت، مبنی براین که شوهرش اغلب بی جهت عصبانی می شود و قبل از هرچیز مایل نیست و نمی خواهد، من بامادر وبرادرم که دریک شهر هستیم، ارتباط داشته باشم. در ادامه گفت: من هنگامی که شوهرم را در برابر این پرسش قرار می دهم، آخر چرا با مادرم مخالفی؟ او که هیچ گاه بدی ما را نخواسته است! در پاسخ می گوید از او بدم می آید.