Skip to main content

● ادبیات

ابوالفضل محققی
پسر جوانی است با چشمان هوشیار که من بطور اتفاقی در جریان یک پرواز در کنار او نشستم .یک جوان فارغ التحصیل شده از دانشگاه شریف که برای مصاحبه جهت پذیرش دریک شرکت بزرگ بین المللی می رفت .زمان پرواز طولانی ونردبان کوتاه کردن راه به اندازه کافی از هر دو طرف استوار.
اصغر نصرتی (چهره)
به منظور بزرگداشت و گسترش هنر تاتر در سراسر جهان، در سال ۱۹۴۷ ميلادي (۱۳۲۶ شمسي) نمايندگان بيست‌ و پنج كشور دنیا، به دعوت سازمان جهاني يونسكو، انستيتوي بين‌المللي تآتر را بنيان نهادند. در سال ۱۹۶۱ بنا به پيشنهاد مركز تاتر فنلاند كه از سوي بسياري از كشورهاي اسكانديناوي نيز حمايت شد، روز جهاني تآتر به يونسكو پيشنهاد شد. اين پيشنهاد در نهمين كنگره‌ي جهاني انستيتوي بين‌المللي تاتر (ITI) مورد تصويب قرار گرفت و در فستيوال سالانه‌ي پاريس روز ۲۷ مارس به عنوان روز جهاني تآتر تعيين شد. از آن پس و به همين
احد قربانی دهناری
سنت، مذهب، قوانین، افکار عمومی، جامعه، شهر، گروه، حلقه دوستان و سرانجام خانواده‌ای که به آن تعلق داریم، از ما انتظاراتی دارند، که در بیشتر موارد اجازه نمی‌دهند ما همانی باشیم که می‌خواهیم باشیم. رمان «وزنِ واژه» درباره آزادی است و این پرسش را بررسی می‌کند که ما چقدر در انتخاب‌هایی که در زندگی خود می‌کنیم، آزاد هستیم. ما را به فکر وا می‌دارد، که چقدر برده‌ی عادت‌ها، سنت‌ها، مذهب، ایدئولوژی، فشار گروه‌ها، دوستان و خانواده هستیم و چقدر تفکر و اراده مستقل داریم، و خود خودمان هستیم.
چهره‌ی آدم‌های من همه نگران، دردمند و مستاصل هستند؛ چهره‌هایی که درد زشت‌شان کرده، اما هنوز زنده‌اند.
این چهره‌ها، این آدمک‌ها، «من»های دردناکی هستند در لحظاتی که شما نمی‌بینید...!
ابوالفضل محققی
عجیب بود که با تمام دقتش به باغچه و بیل زدن آرام پای هر درختی.  متوجه بازشدن شکوفه های گیلاس روبروی پنجره اطاقش نشده بود.شاید گناه از درختان انبوه خانه همسایه بود که بیک باره تمامی درختانش شکوفه زدند وچادری از اطلس سفید بر سرتاسرباغ کشیدند.ابری نرم وسفید.چنان لطیف چون بستری از رویا که می توانستی با مغز استخوان های پر شده از هوادر میانشان قدم بزنی حتی پرواز کنی .پرواز روح در اقیانوسی بی انتها.
ضیاء مصباح
نوروز همچون يك سنت استوار جاي خود را در ميان مسلمانان باز كرد اما با شكل‌ها و رويه‌هاي مختلف و تعبيرهاي گوناگون و در قالب پنداشته‌ها و باورهاي متعدد مردمي:
1-گل آدم در نوروز سرشته شد. نوروز روز آفرينش انسان است.
2ـ آدم بهشتي: از ميوه ممنوعه تناول كرد، لاجرم به پادافراه آن گناه از بهشت رانده شد و در روي زمين به «سرانديب» فرود آمد و شريك جرمش «حوا» به «جده» افتاد، آدم از كرده خويش توبه كرد و به درگاه خدا نالید ،خداوند بر او ببخشود و بدين‌سان جفت او را در زمين عرفات، در «نوروز» به او باز گرداند
نیکی صادقی
بله می بینم، گاهی اوقات ، خیلی ازش می ترسم، وقتی از خواب می پرم خیس عرق می شم، خدا از بابا بزرگم نگذره با اون قصه های ترسناکش .

ای بابا قصه چیه ، اینا همه حقیقته . خر دجال آخرالزمان می یاد منم بدنبالش، اومدم قال قضیه را بکنم وسلام.
احمد سمیعی گیلانی ویراستار و مترجم و نویسنده در سن ۱۰۲ سالگی در ایران درگذشت. تالیفات و آثار شاخص او در زمینه آیین نگارش و ویرایش از منابع اصلی این حوزه است، از جمله کتاب «ویرایش و نگارش».

او متولد بهمن‌ماه ۱۲۹۹ بود و در دانشگاه تهران ادبیات و زبانشناسی خوانده بود. آقای سمیعی پیش از انقلاب با سازمان لغت‌نامه دهخدا و موسسه فرانکلین همکاری می‌کرد.
ابوالفضل محققی
ميخواهم گزارشگر يک روز شاد نوروزی در تاشکند باشم. اگر نمی توانم از نوروز در سرزمين خويش بنويسم چه باک که شادی را هنوز می شناسم . شادی در همه جا يکسان است و انسانها را بيک‌سان گرمی می بخشد. می نویسم از نوروز در باغ بابر! از نوروز در رقص! در بوسه و کنار دختران و پسران جوان. از مدالهای آويخته بر سينه پيرزنان و پيرمردان بازمانده از جنگ، از جوشيدن سماور بزرگ در غرفه آذربايجانی‌ها. از سمبوسه‌های ارزان، از استکان‌های ودکا که بسلامتی نوشيده می شوند. حتی از جست و خيز مستانه سگها و گربه‌ها، از هوای طرب‌ا
ابوالفضل محققی
بایاد "رهنوردی " که قلب عاشقش در واپسین لحظه حیات زمانی که طناب جور سنگدلانه بر گلویش افکنده می شد  پیامش شادی مردم بود .
با یاد پسر جوانی که درسخت ترین شرایط حکم اعدامش از مادر مخفی میداشت مبادا که مادرطاقت  شنیدنش نیاورد .
با یاد مردی که کسی نداشت .اما اکثریت یک ملت کسان او شدند ودر فراقش اشگ ریختند .
رضا بی شتاب
سرِ غم سلامت ای دوست/که سلامِ دوست نیکوست
دلِ او به حالِ من سوخت/لبِ اما وُ اگر دوخت
دُرِ دردِ دل هَمُو سُفت/به سخن درآمد وُ گفت:
قفسِ سکوت وُ سردت/نگهِ شکیب وُ دردت
دگرت به کار نآید/چو بهارِ ما برآید
راشل زرگریان
مرد مهاجر شئیی سنگینی بطرف گربه بی دفاع پرتاب کرد.
گربه با ناله و زجه لنگان لنگان از آنجا فرار کرد.
رضا مقصدی
زردی ِ زمانه را زجانِ ما بَبَر !

سرخی ِ ترانه های شعله بار را –

روی لحظه های بی قرارِ ما بریز !

ای تو یادگارِ روزگار ِ دور دست !
فیلمی کوتاه از تصویری از پایان رندگی، پایانی که آن‌چه تو می‌بینی نیست
ابوالفضل محققی

 پنجره اطاقم را می گشایم.نسیمی به آرامی لابلای درختان حیاط  که با کاهلی! خمیازه کشان از خواب زمستانی بر می خیزند، می چرخد.
منوچهر برومند (م. ب. سها)
شراب چشم تو نازم که مست مستم کرد 
رها ز قید نباید نمود و هستم کرد 
ابوالفضل محققی
ریز نقش است با لباسی تمیز. هنوز صورتش بتمامی مو در نیاورده است. چشمانی سیاه وشرقی دارد.عضلات کشیده شده صورتش حالتی مصمم به او می بخشد.
با دو دست استخوانی محکم فرمان ماشین را گرفته با احتیاط در حال رانندگی است .دستمال سفیدی روی زانوانش پهن کرده که از تمیزی برق می زند .انگشتر فلزی ارزان قیمت وبزرگی بر انگشت دارد.طوری که سنگینی آن را بر انگشت لاغرش احساس می کنم.
صدای محزون و گرفته یک خواننده محلی ازبک که از بلند گوی ماشین پخش می شود غمی مبهم بر قلبم می نشاند
رضا بی شتاب
توماج صالحی در دیدار با پدر گفت:«آیا کسی به یادِ او هست؟»/ مسعود سعد سلمان(دیوان؛ناله از حصارِ نای1)صفحۀ 503:/ آرد هوای نای مرا ناله های زار/جز ناله های زار چه آرد هوایِ نای
بررسی تشکل تازه تاسیس «آیواک» و «نشر نورهان»
ندا سانیج
سروش گفته بود: «در انقلاب مردم به کسی رو آوردند که یک عمر نماز شب خوانده بود. آیت‌الله خمینی یک عمر با پاکی زیسته بود، شجاعت هم داشت و عمری نماز شب خوانده بود.
ابوالفضل محققی
تاریک روشن صبحگاهی دری که هرگز کلون پشت آن انداخته نمی شود به آرامی گشوده می گردد. زنی ریزنقش که پای چپش را اندکی می کشد با بقچه کوچکی در زیر بغل به آرامی ازآن خارج می شود.طول کوچه اکبریه، طول خیابان ذوالفقاری را طی میکند به خوش روئی با نگهبان در ورودی هتل تازه ساز بیمه سلام علیک می کند وارد ساختمان می گردد.
«مانیفست» مجموعه‌ای است از یادداشت‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ۱۵ سال اخیر. وقایع‌نگاری مسایل امروز ایران در ۴۰۰ صفحه
ابوالفضل محققی
دارم نشان طفل گمشده بنام شادی را / قد کشیده در حصار درد ،/ برگشته در قامت یک جوان./ بگذشته از خوان های پیش رو به اشگ وخون .
منوچهر برومند (م. ب. سها)
 برسرنهاده باز سيمينه تاجِ برف /  درپيش پای اوست،آن دره های ژرف
رضا بی شتاب
تمامِ جانِ من می سوخت از دردِ «ندا»ها / مرا گیسویِ آن سرزندۀ سرشارِ شادی؛ دخترم «مَه سا» / به خود آورد وُ غمگین بازگشتم...
ابوالفضل محققی
کسی نمی‌داند این خواب بود یا بیداری، که او آن گل نیلوفر را بویید. عطر عجیبی داشت بوی گس خاک بعد از باران، عطر خاطره‌های دور که بسیار محو در ذهنش می‌پیچید، مانند عطر شیر مادر. عطری که او را به دالان نیمه تاریک خانه قدیمی‌شان می‌کشید به عطر، هیجان و ترس نخستین بوسه‌ای که در آن دالان بر لب دختر همسایه نهاد. شاید عجیب باشد او آن گل را نه به صورت یک گل واقعی بلکه حکاکی شده بر سنگ درتاسر راه پله‌های کاخ آپادنا با مردانی که دست درمقابل دهان نهاده بودند دید وبوئید!
ابوالفضل محققی
دلم هوای کوچه کودکیم را کرده است . با پاهائی که بسختی بار تن می کشند به کوچه سنگفرشی که حال تنها خاطره ای از آن مانده بر میگردم .میدانم دیگر هیچکدام از باشندگان مهربان آن ،آن هائی که سایه ای از مهر ،کار و تلاش بر  کوچه انداخته بودند نیستند .جملگی با هفت هزار سالگان همسفرند .
ابوالفضل محققی
زمان آیا چیزی جز توالی لحظه ها ست؟

فاصله ای نقطه چین از ازل تا ابد .

هر نقطه یک لحظه است .
هادی خرسندی
فرهاد ظریف، ملی پوش سابق والیبال، با انتشار یک استوری به مقدسات (حضرت فاطمه) توهین کرده و همین امر باعث شد دادستان تهران علیه وی دستور تعقیب قضایی صادر و حکم جلب وی را برای ضابط ارسال کند. دادستان تهران در این باره گفت: «نظر به اینکه ظریف در ایران اقامت ندارد، دستور قضایی صادر شده برای مراجع ذیربط (اینترپل - پلیس بین‌الملل) ارسال شد تا در فرصت مقتضی نسبت به اعمال آن اقدام لازم صورت گیرد.»
ابوالفضل محققی
میدان امام حسین، خیابان شهرستانی، انتهای کوچه ائی بن بست طبقه دوم یک ساختمان سیمانی، پشت پنجره زنی ایستاده است. زیر لب دعایی می‌خواند و به طرف کوچه فوت می‌کند. او ساعت هاست که همان طور بی حرکت تسبیح بر دست با اضطرابی سخت "وین یکاد" می‌خواند و برفضای کوچه می‌دمد. درون خانه تعدادی دور هم نشسته سخت سرگرم بحث و گفتگو هستند پسرش نیز یکی ازآن هاست.
ابوالفضل محققی
باچشمانی خسته و منتظر . ....قلبی درد مند از درد های بر زبان نیامده.
رضا بی شتاب
برای همۀ جان باختگانِ نازنینِ آزادی / به ویژه برای بانویِ بزرگوار:گوهر عشقی
ابوالفضل محققی
رنگین کمانی در قلبم. در ذهنم , رنگین کمانی غمگین! , ترس خورده و زخمی، , رها شده از دست کودکی , کشته شده به جور.
منوچهر برومند (م. ب. سها)
سخن را با سروده ای از  زنده یاد استاد خلیل الله خلیلی شاعر بلند آوازه افغانستان آغاز می کنم . تاقلم را در سوک درگذشت فضل الله زرکوب شاعر بلند پایه دیگری از  دیار هرات لختی بگریانم . و مراتب تسلیت خود را به اهالی عرصه ادب و فرهنگ فارسی در ایران و افغانستان و تاجیکستان ابراز دارم .