Skip to main content

تازه وارد دانشگاه مشهد شد ه

تازه وارد دانشگاه مشهد شد ه
کیانوش توکلی

تازه وارد دانشگاه مشهد شد ه بودم (سال 52)؛ محمود بهکیش سال اخر بود و خیلی مواظب بود که بتونه لیسانس فیزیک اش را بگیره .چند روز مونده به 16 آذر بسراغش رفتم ... او مرا نمی شناخت ...پاسخ اش منفی بود در تظاهرات 16 اذرسال 52 شرکت نکرد؛ من مخفی (فراری ) شده بود م ولی ساواک محمود را دستگیر کرد و اطلاعاتی در باره من از او طلب می کرد ....یک ماه بعد منهم دستگیر شدم ؛ در زندان مشهد با هم دوست شده بودیم ....بار دوم بود که دستگیر می شد .

بار اول برای تحقیق به روستاهای خراسان رفته بود و خاطراتش را در دفتر چه ای یادداشت می کرد. تحقیق در باره " اینکه ایا مارکسیسم با جامعه اسلام زده ما همخوانی دارد؟" در سفر چند هفته ای به روستاهای استان خراستان و در مصاحبه هایش با مردم به این نتیجه رسیده بود که مارکسیسم قابل پیاده شدن در ایران نیست اما وی در یکی از روستاها؛ توسط ژاندارمری دستگیر و تحویل ساواک شد ه بود و پس از شش ماه؛ مجددا به دانشکده بر گشت !

من ؛ الف و محمود بهکیش عضو کمون چریک ها شده بودیم . محمود بدون اجازه کمون کلاس فلسفه برای الف گذاشته بود و همین موضوع موجب اخراج محمود از کمون فدایی ها شده بود و الف در اعتراض به این "حکم " او هم از کمون کنار کشید .

در زندان هنگام ملاقاتی ؛ با خانواده محود ؛ اشنا شده بودم و همه آن "عکس دسته جمعی" را از پشت میله های زندان دیده بودم سال های بعد با کاظم و منصوره در سازمان آشنا شده بودم ولی نمی داستم که انان برادر و خواهر محمود هستند تا اینکه ...

هر سه از زندان ازاد شده بودیم . یکسال بعد (54) محمود مخفی شد و به چریک ها پیوست در اولین روز پیوستن به چریک ها ؛ برای تهیه خانه تیمی ؛ توسط بنگاهی محل لو می رود و راهی زندان می شود

پس از انقلاب ؛ ...الف را جلوی دانشگاه تهران دیدم با خوشحالی وصف نشدنی به من خبر داد که محمود به مانند او عضو راه کارگر شده است تا اینکه؛ چند روز مانده به دستگیری اش(بار چهارم ) ؛ محمود را برای اخرین بار دیدم که به من خبر داد مجدا به طرف چریک ها برگشته است. در روزهای پس از خرداد 60 بطور اتفاقی توسط یکی از مسئولین اوین شناسایی و روانه زندان و در سال 63 و یا 67 اعدام می شود

کاظم و منصوره (اسامی مستعار) به بهکیش که هر دو با انشعاب اقلیت رفته بودند اما دوستی مان ادامه یافت تا در یک روز تابستانی در کنار خیابان ازادی با کاظم و سیامک اسدی (شوهر خواهر محمود) بطور اتفاقی همو دیدیم

من و سیامک اسدی؛ عضو کمیته نظامی چریک ها بودیم وقتی انشعاب شد هر کسی سعی می کرد " اموال" بیشتری را با خود ببرد . سیامک اقلیتی و من اکثریتی شده بودم وادرس خیلی از انبارک های اسلحه(تهران) را بطور مشترک می دانستیم . ما سه نفر در ان روز گرم تابستانی (تابستان 60) هنوز سیاست ؛دوستی هایمان را از هم نپاشانده بود وما در توافق بین خود؛ انبارها را بطور مساوی بین هم قسمت کردیم ....

عید سال 61 بود . در خانه سمنو پخته بودیم و می بایست تا صبح سمنو را بهم می زدیم که ته نگیرد ؛ دم دم های صبح بود؛ دستههایم خسته بود ؛ پیچ راددیو چرخاندم .... . گوینده خبر از کشف چند ین خانه تیمی اقلیت را داده بود....... ؛ کاظم بهکیش ؛ منصوره بهکیش و....جز کشته شدگان بود.... دستم خشک شده بود؛ سمنو ته گرفته بود فورا بسراغ انبار اسناد سازمانی رفتم ؛ چندین کیلو بیوگرافی اعضای تشکیلات سازمان و خیلی از گزارشات داخلی را خیمر کرده و داخل قوطی های بزرگ پودر رختشویی ریختم وبا موتور از خانه بیرون رفته و بسته ها را یک به یک در چاههای اطراف میدان ازاد ریختم و....... خانواده بهکیش 6 نفر از خانوداه شان را از دست دادند و من همیشه با خود م می گفتم که :" محمود یکی از بد شانس ترین سیاسی های ایران بود" چهار بار دستگیری بدون اینکه کاری کرده باشد......