Skip to main content

جناب« چپ » عموما اختصار

جناب« چپ » عموما اختصار
کیانوش توکلی

جناب« چپ » عموما اختصار نویسی می تونه شبهه ایجاد بکنه ؛ هر چند نوشته من بشکل کامنتی است که می خواست دهسال اشنایی با خانواده بهکیش ها و بطور مشخص پسر بزرگ این خانواده مبارز یعنی محمود بهکیش را به تصویر بکشه... در این اختصار حاشیه هایی است که اهمیت مهمی داشت که ذکرش مهم بود...دربرخی مواقع، شاعر و یا نقاشی اثری می آفرینند که تنها خودش می تواند ، ان را تفسیر کنه...

در این تصویر سازی نوشتم که یک روز قبل از 16 آذر سال 52 من دانشجوی سال اول و محمود سال چهارم فیزیک بود و چیزی به پایان فارغ التحصیلی اش نمانده بود. او بعنوان یک فعال دانشجویی زیر نظر دائم ساواک و گارد دانشگاه بود و فردی شاخته شده بود و هر اتفاقی در دانشگاه می افتاد ، طبیعتا اول بسراغ محمود می رفتند. تظاهرات معروف 16 اذر 52دانشگاه مشهد را سال اولی ها که شناخته شده نبودند ، سازمان دادند و ساواک بلافاصله محمود بهکیش را دستگیر کرد . .او مطلقا چیزی در باره من نمی دانست . محمود را زیر مشت و لگد گرفته بودند و ادرس من و سایر دانشجویان را می خواستند که طبیعتا او چیزی در این باره نمی دانست . محمود انسان محقق و پژوهشگری بود. او مطالعاتی در زمینه مارکسیسم کرده بود و فراتر از آن به این نتیجه رسید که به روستاهای استان خراسان برود و در باره پیاده شدن مارکیسیم در کشورهای اسلامی و بطور مشخص روستاهای خراسان تحقیق کرد و نتیجه این تحقیق ، بصورت دست نوشته در کوله پشتی او بود ؛ ژاندارمری یکی از حوزه های خراسان به او مشکوک می شوند و نوشته را پیدا کرده و به ساواک مشهد زنگ می زنند و ماموران رسیده و ایشان را به زندان وکیل آباد مشهد می برند و در دادگاه به شش ماه حبس محکوم می شه ... در تصویر سازی دیگری جو زندان های سیاسی قبل از انقلاب را تصویر کردم . جو زندان در دست دو کمون چریک های فدایی و کمون مجاهدین خلق بود ؛ بقیه کمون ها در حاشیه قرار داشتند. در کمون همه چیز بجز شورت ؛ اشتراکی بود و هیجکس حق نداشت بدون برنامه ریزی از بالا ، تصمیمی بگیره ...محمود در زمینه فلسفه کار کرده بود و به من و« آلف» پیشنهاد کرد با هم یک کتاب فلسفی را بخوانیم ؛ من از این پیشنهاد سر باز زدم و مسئولین کمون فدایی این پیشنهاد محمود را مغایر با قوانین کمون فدایی ارزیابی کردند و هر دو را از کمون اخراج کردند در حقیقت در این اختصار می خواستم این تفکر فرماندهی را که برای همه چیز زندانیان تصمیم می گرفت را به تصویر بکشم . این برخورد غلط کمون چریک موجب جدایی این دو رفیق ازتز مبارزه مسلحانه چریک ها شد .«الف »یکی از فعالین خط 4 شد . (خط چهار در واقع پایه گذار سازمان راه کارگر بود) .. با وجود برخورد های مسئولین کمون؛ محمود پس از ازادی از زندان با چریک ها تماس می گیرد . ان زمان تفکر مخفی کردن مبارزین در سازمان چریک ها «مد» شده بود و یکی از راههای ازمایش اعضای جدید این بود که بهش می گفتند برو برای خودت یک اتاق تکی اجااره کن و او هم رفت و اتاقی کرایه کرد بنگاهی بهش مشکوک شد و به ساواک زنگ زد و درست یک روز بعد دستگیر شد . مجد ا محمود بهکیش برای بار سوم دستگیر و به سه سال زندان محکوم شد . انقلاب شد و محمود بین تفکر مبارزه سیاسی و مشی چریکی در گیر بود .محمود با «الف »از فعالان راه کارگر در تماس نزدیک بود و یک روز (سال 60)با خبر شدم که محمود راه کارگری شد. دیگر محمود را ندیدم تا اینکه (تابستان سال 61 ویا 62) پس از انشعاب اقلیت ، او مجددا به بخش اکثریت فدائیان پیوست در حالی کلیه برادران و خواهران و دامادش به بخش اقلیت پیوسته بودند. او نه در اکثریت و نه در راه کارگر هیج مسئولیت سازمانی نداشت و جز محدود فعالان سیاسی بود که با مغز خودش کار می کرد و جو گیر نمی شد . در حالی اکثر ماهها امروز به افکار قبیله ای گذشته خود ،می خندیم ولی محمود فکر می کرد و شخص مشتقلی به لحاظ سیاسی بود او چهار بار بدون دلیل و جرمی بازداشت شد و در سال 67 همراه با دیگر زندانیان سیاسی سر موضع؛ اعدام شد .یاد او و دیگر اعضای خانوداه بهکیش گرامی باد.در حاشیه هم مطالبی نوشتم که عین واقعیت بود . در آن روز ها که اکثریت و اقلیت سایه همدیگر را باتیر می زدند .. دوستی ها و رفاقت های شخصی اثر بخش بود.