Skip to main content

جناب آلپر آتاسی، جوابم به

جناب آلپر آتاسی، جوابم به
Anonymous

جناب آلپر آتاسی، جوابم به سؤال آخر شما صددرصد مثبت است. هر کسی از هر طیف و دسته و عقیده و مرام و زبانی اگر بدون تحقیق شخصی مطلبی را عنوان کند و در برابر درخواست سند خودش را به نشنیدن بزند و مخاطب را به گوگل حواله بدهد، دچار تفکر عقبمانده، بدوی یا با تعبیر من عشیره ای است، زیرا با تفکر و تحقیق مستقل مخالف است. اشعار زیادی منسوب به فردوسی هستند که در هیچ نسخه ای از شاهنامه پیدا نمی شوند. از جمله «هنر نزد ایرانیان است و بس» یا «چو ایران نباشد تن من مباد / بدین بوم و بر زنده یک تن مباد» ولی ایرانیان بسیاری را می بینیم که این اشعار را با افتخار می خوانند و آنها را از شاهنامه می دانند. اینها هم شاهنامه را نخوانده اند و به تعبیر من عشیره پرست هستند. همانطور کسانی که سعی می کنند از دل شاهنامه توجیهی برای نظریه ارتجاعی "نژاد آریایی" بیرون بکشند هم عشیره پرست هستند. ولی بگذارید به اصل مطلب برسیم.

آقای لوایی در باره سندرومی بنام "سهراب کشون" نوشته است. این سندروم در فرهنگ ما وجود دارد و قابل انکار نیست. از قضای روزگار اسم یکی از کشته شدگان جنبش سبز هم "سهراب" بود. ایشان در باره این سندروم و ارتباطش با آنچه که خودش آنرا "پانفارسیبسم" می نامد نوشته است، بر این مسئله هم ایرادی نیست، پانفارسیسم (من فقط معنی لغوی اش را می گیرم و با آن هیولایی که نژادپرستان و عشیره پرستان سعی می کنند از آن درست کنم کاری ندارم) هم مثل پان ترکیسم و پان عربیسم یک تفکر ارتجاعی است و سهراب کشی از خصیصه های این نوع گرایشات است. عمق تفکر و نگاه عشیره ای آقای لوایی ولی آنجا معلوم می شود که ایشان به این پدیده شوم فرهنگی که ریشه در ناخودآگاه تک تک ما دارد، رنگ و بوی نژادی می زند. ایشان بدون ارائه حتی یک سند، مدعی می شود که «سهراب و تهمینه ترک بودند» و بدتر از آن علی رغم نص صریح شاهنامه که می گوید تهمینه به بستر رستم رفته است، ادعا می کند رستم به تهمینه تجاوز کرده است. برای این نوع نگرش چند دلیل می توان متصور شد: 1. آقای لوایی خودش آنجا بوده و از صحنه فیلمبرداری کرده است، 2. ایشان معنی کلمه "تجاوز" را نمی داند و آنرا بجای چیز دیگری (مثلا زنا، بی ناموسی، عمل منافی عفت و ...) بکار می برد و بالاخره 3. ایشان قبلا تهمینه را "ترک" دانسته و رستم را هم "فارس" می داند، از آنجایی که ایشان معتقد است حقوق "ترکها" توسط "فارسها" مورد تجاوز قرار گرفته است، برای ادعای بی پایه خودش یک ما به ازای اساطیری-حماسی پیدا می کند. این نگاه از نظر من عشیره ای و عقبمانده است. زیرا یک آسیب فرهنگی را که همه ما به وجود آن معترفیم (تضاد بین کهنه و نو) به یک آسیب نژادی تبدیل می کند (تضاد بین ترک و فارس). تصورش را بکنید کسی اسطوره گرگ خاکستری را بگیرد و مطلبی بنویسد با عنوان «اسطوره گرگ و گرایش به سودومی (آمیزش با حیوانات) در پان ترکیسم" و از آنجایی که گرگ نمی تواند در رابطه با این آمیزش اراده ای داشته باشد و نام این رابطه "تجاوز" است، د با فرض "گرگ" به عنوان نماد طبیعت به این نتیجه برسد که ویرانی و تبهکاری و تجاوز به طبیعت از اصول ذاتی پان ترکیسم است! همانطور که می بینید در این تحلیل هیچ حرف بی سندی نیست، ولی آیا این تحلیل یک تحلیل عشیره پرستانه نیست؟ همچنین شاهنامه فردوسی اگر تماما حاوی اشعار ضد زن هم باشد، بازهم من کسی را که رابطه عاشقانه یک زن و مرد را (غیر اخلاقی) می نامد و یا فرزند حاصل از این رابطه را (نامشروع) می داند، یک عشیره پرست می دانم. من در هیچ کدام از کامنتهایم بحثی در باره شاهنامه و در دفاع از آن مطرح نکرده ام که بخواهم جوابگو باشم، واساسا با کسانی که تعصب عشیره ای دارند وارد چنین بحثهایی نمی شوم، زیرا نتیجه از آنها حاصل نمی شود. آخر من با کسی که منبع مورد استنادش "گوگل" است، چه بحثی دارم؟ جز اینکه به خوانندگان نشان بدهم او شاهنامه را نخوانده و گفته هایش "کاپی-پیست" حرف دیگران است. من اگر بحثی هم داشته باشم، با همان "دیگران" می کنم. ولی وقتی من به کسی می گویم سندد در باره نامه رضا شاه یا بیت "زن و اژدها" یا بیت "پدر در پدر" را نشان بده، در واقع به او می گویم تو یا ناآگاهانه چنین ادعایی می کنی، که در این صورت حرفت بقول آ. ائلیار "نادرست" است و یا آگاهانه واقعیت را قلب می کنی، که اسم کارت "دروغ" است. نویسنده عرصه عمومی هرکس که باشد، باید مسئولیت حرفش را بپذیرد و اگر ما بتوانیم عرصه مجازی را به "نادرست"گویان چنان تنگ کنیم که قبل از هر ادعایی در مورد صحت و سقم آن تحقیق کنند، دیگر شاهد ادعاهایی نظیر "شعر سعدی بر سردر سازمان ملل"، یا "نامه نگاری یزدگرد و عمر به همدیگر" و لاطائلاتی از این قبیل نخواهیم بود. تفاوت من و شما در زاویه نگاهمان است. در تحقیق "زاویه نگاه" اولین و مهمترین ابزار است.