Skip to main content

آقای اقبالی گرامی خوشحالم که

آقای اقبالی گرامی خوشحالم که
Anonymous

آقای اقبالی گرامی خوشحالم که دارید به موضوع می پردازید. متاسفانه من مصاحبه آقای شالگونی را نشنیده ام و حتما دنبالش را خواهم گرفت. من همین را که می گویید که شنیده اید آقای شالگونی چنین کاری کرده قبول دارم. همین را می توان به فال نیک گرفت. حالا داریم به اصل موضوع نزدیک می شویم. در باره چگونگی رابطه راه کارگر با رژیم صدام حسین سوالات زیادی مطرح است که طبیعتا اینجا و زیر مقاله آقای م. سحر جای طرح آنها نیست. ولی بپردازم به همین انتقاد آقای شالگونی و استعفای یکی از کادرها از راه کارگر در همین رابطه. خوب حالا احتمالا از نظر شما ما باید پرونده مساله به این مهمی (چگونگی رابطه با رژیم صدام و مساله پول و...) را با همین انتقاد آقای شالگونی و کناره گیری شما و کادرهای دیگر، ببندیم و کنار بگذاریم. حالا سوال اینجاست که چرا وقتی در رابطه با سازمان اکثریت صحبت می کنیم،

انتقاد و تمرد و جدایی هزاران عضو و کادر و هوادار این سازمان، انتقاد سخت پلنوم 65 سازمان از خط و مشی گذشته، انتقاد بیرحمانه کنگره اول سازمان و در حد خیانت نامیدن این خطای مهلک و برکناری همه رهبران وقت را به هیچ بگیریم و آن را چماقی کنیم و هر دم و به هر بهانه ای بر سر سازمان اکثریت و اکثریتهای قدیم و فعلی بکوبیم؟ واقعا چه کسی از این کار نفی می برد؟ شما لینکی را در اختیار من و خوانندگان قرار داده اید تا به «خیانتهای» سازمان اکثریت پی ببریم. آقای اقبالی گرامی، همین ها را که امروز در بوق و کرنا می دمند، خود سازمان اکثریت در سال 65 و در کنگره اول و در زمانهای بعدی هم در بوق و کرنا دمید و از آن انتقاد کرد و آن کارهایش را محکوم کرد و انگار این دوستان و همینطور شما، هنوز هم چیزی به گوشتان نخورده است! کمی به اسناد این سازمان و همینطور به نوشته های کادرهای قدیم و جداشده گان و باقیماندگان این سازمان مراجعه کنید، خیلی بیشتر از اینهایی را که شما لینک آن را می زنید، آنها خودشان گفته اند. راه دور نرویم، نگاهی به سایت همشهری و مسول من و همکار امروز شما در ایرانگلوبال آقای بهنام بکنید (www.iran-archive.com)، همه اسناد را در آنجا جمع کرده است و نه فقط مال اکثریت بلکه همینطور بقیه سازمانها را. نگاهی به نوشته های مسول سایتتان آقای کیانوش توکلی بکنید، سالها پیش این چیزها را گفته است و شما دیر کرده اید. البته به نظر من دروازه نقد و بررسی عملکرد سازمان اکثریت (و صد البته سازمانهای دیگر) همچنان باز است ولی بیایید محض رضای خدا و پیغمبر و مارکس و لنین و دیگران جای نقد و بررسی را با فحاشی اشتباه نگیریم. +++++ و اما در پایان از شما خواهش می کنم که اگر یک مورد، فقط یک مورد از من سراغ دارید که برخوردهای من نشانی از «تنفر نسبت به ایران و از موضع فاشیسم قومی – نژادی» در آن باشد، من حاضرم انگشتانم را در اختیار شما بگذارم تا آنها را بشکنید تا نتوانند چنین چیزهایی را تایپ کنند. و اما در اینکه آقای م. سحر در نوشته ها و شعرهای خود به مرداب شوینیسم ایرانی و فارسی درغلطیده اند، حرفی نیست ولی برخورد من با ایشان در کامنتهای این مقاله از زاویه دفاع از آزادی بیان آقای فرخنده بوده است، هر چند که با نظرات ایشان توافق چندانی ندارم. حرف و حدیث من برای آقای م. سحر که تمام جوابشان محدود به فحاشی به یکی از کامنتگذاران بود، این بوده و است که: جناب م. سحر، بیایید به اصل مطلب بپردازید و این مثال را یادمان نیاندازید که: «یک سالدات یک سیلی به من زد از لنین و استالین منتفر شدم.» آقای فرخنده را نقد کنید. به مطلب بپردازید. واقعا شاملووار با مسائل برخورد کنید. تعهد به اخلاقیات چیز خوبی است و همیشه بد نیست!!!!