Skip to main content

فرهنگ و زبان-حق تعیین سرنوشت-

فرهنگ و زبان-حق تعیین سرنوشت-
آ. ائلیار

فرهنگ و زبان-حق تعیین سرنوشت- فدرالیسم- یا استقلال کامل- و عدالت اجتماعی - عدم تبعیض بخشی از حقوق انسان برای زندگی آزاد و سعادتمند است. اما میتوان با این مقولات درست یا نادرست - و یا آمیخته به هردو- برخورد کرد. و درک ناسیونالیستی - و حتی فاشیستی از آنها داشت و یا اینکه یک درک انسان دوستانه و برابری خواهانه و عدالت طلبانه و آزادیخوانه داشت. بستگی به درک و برداشت و عمل ما از این مقولات دارد. مثال: اگر من با عشق به زبان و فرهنگ مادریم آنرا برتر از زبان و فرهنگ دیگر ببینم و دیگری را تحقیر کنم یک درک و عمل نادرست- و نژادگریانه است. اما نه، با برابری و بدون تحقیر و توهین با فرهننگ دیگر برخورد کنم این عشق و علاقه بسیار با ارزش است. در دیگر حقوق و مقولات نیز چنین برداشتها و اعمال وجود دارد. که لازم است بیراهه هارا شناخت و در آنها در نغلطید. مثال:: هیتلر از حقوق کارگر وسوسیالیسم وو صحبت میکرد.

اما برداشت او در عمل « نازیسم» از آب در آمد. در حالیکه خود کارگر هم از حقوق و عدالت نقض شده صحبت میکند. برداشتها از مقولات و اعمال متضاد است . برای هیتلر کارگر آلمانی مطرح بود نه کارگر یهودی. برای یهودی مرگ میخواست. در مورد ملت هم همین مسئله مطرح است. وقتی با همه ی ملتها یا ملیتها با برابری و احترام برخورد کنیم و تحقیر و برتری را کنار بگذاریم - یا جای ملت و حکومت را عوضی نگیریم مشکلی در دوست داشتن ملت خود نداریم. انسان در دوست داشتن خود آزاد است. اما این دوست داشتن نباید حقوق و احترام و برابری نسبی با دیگری را نقض کند. اگر نقض کند و به زیان دیگری عمل شود ما پا به دایره ی ناسیونالیسم میگذاریم. متأسفانه در آغاز همه از «حقوق» حرف زده اند و بر این پایه وارد « ناسیونالیسم-نازیسم-فاشیسم » شده اند. حتی در سوسیالیسم سخن از «عدالت اجتماعی برای همه» بود ولی بر این پایه برداشت و عمل « استالینسم-پول پوتیسم و ...» از آب در آمد. در صورتی که خود کارگر هم از اجرای عدالت اجتماعی حرف میزند. در این موارد «چگونگی برداشت و درک و عمل ما» سرشت مواضع ما را تعیین میکند و نشان میدهد که ناسیونالیست و استالینست و غیره هستیم یا یک فرد عدالت خواه و برابری طلبیم. یعنی عمل ماست که ماهیت ما را مشخص میکند، نه ادعاهامان. بر این اساس است که قاسملو یک ناسیونالیست بود و همینطور اوجالان بر خلاف گفته ی خود نه بک مارکسیست-لنینست بل یک ناسیونالیست است. یا حتی کومله و حزب دموکرات. بر خلاف گفته ی خود نه مارکسیت اند و نه دموکرات -بل ناسیونالیست اند. ممکن است عنوانی که ما برای خود انتخاب میکنیم درست و انسانی باشد. مثلاً دموکرات . ولی در عمل نتوانیم چارچوبه آنرا حفظ کنیم. و بشویم نیمچه دیکتاتور. آنچه ما را از افتادن به این ورطه حفظ میکند تنها و تنها «نقد دائمی و نظارت جمعی» و تصحیح خود ست. اگر این در برویمان بسته شود فاتحه خوانده شده است.