Skip to main content

کاربر گرامی، عزیز ،مهم نیست

کاربر گرامی، عزیز ،مهم نیست
آ. ائلیار

کاربر گرامی، عزیز ،مهم نیست . توجهی به لحن یا حتی توهین و دشنام هایی که بعضی ها می نویسند -البته برای خود من- ندارم. و به این چیزها عادت کرده ام. توجهم به این است که کامنت نویس چه اندیشه ای دارد و چه نکته ی تاریکی را برای ما روشن میکند و چه مقدار یاری میکند که خردجمعی ما افزایش یابد. شاید بتوانیم مسئله ای را برای خودمان حل کنیم. حداقل نسبی و موقتاً. بارها در نوشته های خود قید کرده ام که برایم انسان مهم است . و خوشی و سعادت و آزادی همگان. همانقدر که آذربایجان را دوست دارم همان مقدار هم ایران و جهان را دوست دارم. بر دوستی و برادری تکیه میکنم و در عین حال حقوق همه را به رسمیت می شناسم و هر جا تبعیض باشد نمی توانم موافق آن باشم.برایم فرق نمی کند زبان فارسی قدغن باشد یا زبان آذربایجانی . نمی توانم ممنوعیت زبانها را بپذیرم. به تاریخ و فرهنگ و زبان هر مردمی احترام میگذارم.

و متقابلاً انتظار احترام هم دارم. اگر «تلخیها» را در نوشته های خود تصویر میکنم به معنای آن نیست که آنها را تأیید میکنم. بل به معنی آن است که «تلخی های» ما لازم است یادداشت شوند و قابل مراجعه. شاید از این طریق بتوانیم درستی ها را از کژیها تمیز دهیم. صادق هدایت انسانی که در تمام زندگی آزارش به مورچه نرسیده بود مجبور بود در داستانش «زن را لکاته بنامد و با ساطور تکه تکه کند» . چیزی که خود مخالف آن است. اما چکار باید کرد لازم است زندگی را با تمام تلخی ها و شیرینهایش تصویر کرد. حادثه ها خارج از اراده ی نویسنده رخ میدهند . لازم میاید که آنها را ترسیم و تصویر کنیم . علی رغم میل و نظر خودمان. بله ایران را دوست دارم ولی ایران اسلامی را دوست ندارم. ایران شاهی را هم دوست نداشتم. چون هردو دیکتاتوری بودند. هر دو مرا به زندان کردند و زبانم را ممنوع. بدون اینکه جرمی مرتکب شده باشم. بدون اینکه آزاری به کسی رسانده باشم و یا حقی از کسی ضایع کرده باشم. گناهم آزادیخواهی، رفع دیکتاتوری، آزادی اندیشه و اجتماعات بود . خوب آدم باید در وطن اش خوشی و آزادی بیند که آنرا دوست بدارد. وطن باید وطن باشد که انسان آنرا دوست داشته باشد. عشقی و فرخی شاعر به وطن سیاسی فحش دادند؛ برتولت برشت آلمان را خوک نامید. همه اینها وطن خود را دوست داشتند اما با وطن سیاسی مشکل داشتند. مثل همه.
شاد و خرم باشید.