Skip to main content

لطفا در ادامه نظر خوانده شود

لطفا در ادامه نظر خوانده شود
Anonymous

لطفا در ادامه نظر خوانده شود.

فلسفه اگزیستانسیالیسم کامو کوشش دارد برساند که انسان در هنگام جنگ نیز باید انسان باقی بماند واز خودش اراده نشان دهد.
در مورد محتوای داستان بهتر است چیزی نگویم وتنها خواندن آنرا پیشنهاد کنم.
داستان کمی پیش از جنگ الجزایر آغاز میشود. برای کامو این جنگ، در این داستان نقشی ندارد . برای او شرایط انسان بطور عموم مد نظر است.
دارو ، آموزگار، در استخدام دولت و به دولت هم وفادار ولی او در برابر ‌بالدوچی ،پلیس، وامدار نیست. او نمیتواند خدمتگذاری کند حتا اگر حرف از
قتل درمیان باشد. دارو میخواهد در این مورد مستقل بماند.
دارو از عرب توقع دارد خودش انتخاب کند.
دارو عرب را به پلیس واگذار نمیکند و حتا از او نمخواهد که به عشیره اش برگردد و او را در این گزینش نیز آزاد میگذارد.
اینجا دارو خودرا میان دو میدان ناسازگار مییابد. یکطرف این میدان فرانسه است(فکر میکنند که او به آنها گوش نداده) و طرف دیگر الجزایر(که فکر میکنند دارو عرب را به پلیس تحویل داده).
کامو در پی بنمایش گذاشتن پوچی است که انسان خود را در برابر آن مییابد. پوچی جنایت فرد عرب گرفتار شده.
از دید کامو نجات انسان از پوچی و جبر تنها با همراهی انسانها انجامپذیره و دارو در این شرایط تنهاست. در کلاس روی تابلو پشت سرش نوشته شده:
" برادر ما را تحویل دادی، سرایش را خواهی دید."
به آسمان نگریست، به چلگه و آن سوتر که زمینهای نا پیدا تا کناره دریا امتداد میافت. در این چشم انداز پهناور که آن همه بدان عشق می ورزید تنها بوذ.