Skip to main content

عشیره پرستی و تفکر قبیله ای

عشیره پرستی و تفکر قبیله ای
Anonymous

عشیره پرستی و تفکر قبیله ای چندین ویژگی بارز دارد. اولی "خودشیفتگی" است، عشیره پرست خود و عشیره اش را محور جهان و مرکز کائنات می داند و همه چیز را بر همین اساس می سنجد. درست و نادرست، حق و ناحق و همه دوگانه های دیگر در دوری و نزدیکی با عشیره او معنی می گیرند. بنابر این اگر کسی به او عشیره اش نپردازد، لاجرم مبتلا به"شوینیسم" و "فاشیسم" و "راسیسم" است. این خودشیفتگی در جای دیگی خود را نشان می دهد، آنجا که عشیره پرست خود را دانای کل، و دیگران را نفهم و ناآگاه و بی سواد می داند و به دیگران توصیه می کند که بروند و "هندسه" بیاموزند. عشیره پرست شدیدا شیفته خود و قبیله خویش است. دومین خصیصه عشیره پرست نگاه کلیشه ای به جهان است. او گمان می کند در جهان دو قبیله وجود دارند، یکی "قبیله من" و دیگری "قبیله دشمن". پس اگر کسی از قبیله من نبود و مثلا به اسب پیشه وری گفت یابو، الزاما از "قبیله کوروشی" است!

همچنین اگر کسی در سوابق دکتر هیئت تحقیق و تفحص کرد و نشانه های آشکار وابستگی او به دو رژیم را نشان داد، پس حتما از قبیله کوروشی است، و چون کوروش آریائی بود و نازیها هم خود را آریائی می دانستند و گوبلز هم یک نازی بود، پس سخنان این فرد (تبریزی) "تبلیغات گوبلزی" نامیده می شود! سوم اینکه عشیره پرست شدیدا "بت پرست" هم هست.کوچکترین نظر مخالفی در مورد بتهای قبیله از سوی او تحمل نمی شوند. اگر کسی با هزاران سند غیر قابل انکار بتواند ثابت کند که پیشه وری آلت دست باقروف و استالین بود، باز هم خواهد گفت «ولی او به قبیله من خدمت کرده است» جالب اینجاست که دکتر براهنی می گوید پیشه وری را با زور سوار ماشین کردند و به آنسوی ارس فرستادند، یعنی این خادم بزرگ قبیله حتی اختیار سوار و پیاده شدن به ماشین را هم نداشت، ولی دولت او را "حکومت ملی" می نامند. و جالبتر از آن اینکه همین کسانی که پیشه وری را، یعنی کسی را که ماریونت باقروف بود، این چنین ستایش می کنند، رضا شاه را درست به بهانه وابستگیش ( که بر سر آن حرف و حدیث بسیار است) لعن و نفرین می کنند. این بهترین سند برای اثبات "بت پرست" بودن عشیره پرستان است. چهارم اینکه درست بمانند عین الله باقرزاده شخصیت فیلمهای صمد که با پوشیدن کت و شلوار و بستن کراوات گمان می کرد "شهری" شده است، عشیره پرست هم گمان می کند اگر عقاید ارتجاعی، نژادپرستانه و ضدانسانی خود را به فاکتهایی از "کانت" و "هگل" و "سارتر" و ... مزین کند، می شود یک انسان مدرن. غافل از اینکه قدم اول در راه مدرن شدن، تبدیل شدن از "عضو قبیله" به "شهروند" است. یعنی رها کردن عصبیت قبیله ای، رها کردن بت پرستی (چه نام این بت زبان مادری باشد، چه پیشه وری، چه هیئت و چه اشرف دهقان) و قدم گذاشتن در راه سنگلاخی "فردیت" و بریدن از خون و نژاد (که اسم مدرنش هویت و زبان است، البته با تعریف عقبمانده عشیره پرستان) واگرنه با خواندن ورد "من مدرنم، من مدرنم، من مدرن!" هیچکس مدرن نمی شود و وقتی گردو خاک بپا شده از گفتارهای کانت و هگل و سارتر و مارکس و انگلس بخوابد، باز هم جنگجوی قبیله را می بینی که سوار بر اسب تعصب، نیزه بی خردی را در قلب قبیله "کوروشی" فرو می کند. این فقط بخشی از چهره تفکری بنام "عشیره پرستی بود، امیدوارم دیگران بتوانند در ترسیم کلیت این فرهنگ عقبمانده سهیم بشوند.
آقا این کدگذاری جدید شما کشت ما را!