Skip to main content

چند نظر در مورد داستان آیجان

چند نظر در مورد داستان آیجان
آ. ائلیار

چند نظر در مورد داستان آیجان که نویسنده در یافت کرده : سلام ايليار عزيز،
داستانت را خواندم و از آن لذت بردم.، لذتي آميخته با درد و غم. جالبي تراژيک هنر در اين خصلت عجيب اوست که در عين دردناکي لذت بخش است. در هنر زشتيها زيبا ميشوند و مي گوييم، چه زيبا و قوي زشتي و درد را تصوير کرده است.موضوع داستان تو نيز داراي اين المنتهاي قوي تراژيک و انسانيست و به بيان معضلات و حالتهايي مي پردازد که خاص انسانها و جوامع در حال بحران و يا گرفتار در بحران عميق زندگيند...

سلام ايليار عزيز،
داستانت را خواندم و از آن لذت بردم.، لذتي آميخته با درد و غم. جالبي تراژيک هنر در اين خصلت عجيب اوست که در عين دردناکي لذت بخش است. در هنر زشتيها زيبا ميشوند و مي گوييم، چه زيبا و قوي زشتي و درد را تصوير کرده است.موضوع داستان تو نيز داراي اين المنتهاي قوي تراژيک و انسانيست و به بيان معضلات و حالتهايي مي پردازد که خاص انسانها و جوامع در حال بحران و يا گرفتار در بحران عميق زندگيند. بيان حالات مربوط به بحران تواب، بيان بحرانهاي فردي انسانهاي گرفتار در بحران سياسي/اجتماعي و درگيريهاي عشقي و انساني افراد گرفتار در اين بحرانهاي سياسي/اجتماعي از نکات جالب داستان توست. اينگونه حالات،تناقضات و درد فيگورهايي چون آيجان، اراز و چنتار قابل لمس و درک است و بيان تراژدي و قصه عشق آنها توسط داستان قابل لمس است. داستان تو در واقع در قالب يک تراژدي فردي يک تواب و يا قهرمان، همزمان به تراژدي عشقي و تراژدي اجتماعي نيز مي خواهد بپردازد و پيوند ميان اين حالات را نشان دهد که در نهايت به خودکشي نقاش منجر ميشود، خودکشي ايي که در واقع و ناخوداآگاه گويي از قبل به تصوير کشيده شده است و ما در واقع تحقق يافتن يک اوراکل و يا پيشگويي هنرمندانه را شاهد ميشويم.اين موضوعات و المنتهاي مختلف از قدرتهاي داستان هستند. ضعف داستان در اين است که داستان نمي تواند بخوبي چه در زبان و چه در مسير داستان اين چندلايگي را کامل بوجود آورد و داراي سکته هاي موقت زباني و موضوعي است و گاه بجاي چندلايگي اثر دچار حالت درهم ريختگي ميشود.اينگونه از يکطرف زبان داستان گاه بشدت کتابي مي شود و قادر به ايجاد ديالوگ واقعي و صميمي ميان فيگورها و يا ميان داستان و خواننده نيست و نيز از طرف ديگر اين لايه هاي مختلف فردي/عشقي/اجتماعي و پيوند ميان اين تراژديها خوب شکافته و مطرح نميشود. به اين خاطر داستان حالتي خاطره وار/ادبي گاهي پيدا مي کند، بدون اينکه بخوبي ديالوگ و تاثير متقابل اين زندگيها و نگاهها و متون مختلف فردي/جمعي طرح و بيان شود. ايليار جان اگر بتواني با حفظ اين المنتهاي پايه اي داستان و با حفظ همين فيگورها، زبان داستان را خصوصيتر و بويژه در حين ديالوگها، صميمي تر بکني و ميان زبانهاي مردانه و زنانه تفاوتهايي ايجاد کني، داستانت قويتر و پربارتر ميشود. يعني ابتداي داستان تا زماني که آيجان به بيان چاه درونش و خلاء درونش مي پردازد، داراي يک زبان گاها مصنوعي وادبيات سياسيست. اما از لحظه اي که آيجان از بحران درونش سخن ميگويد، داستان پررنگ و قوي مي شود و زبان نيز صميمي تر و تراژدي ملموس تر. در مسير بعدي گاهي دوباره اين زبان مصنوعي چيره ميشود و باز لحظاتي در گفتار مي رسد که ديگربار اين ايماژهاي قوي هنري و ديالوگهاي خوب مطرح ميشود.ديدار با پيرمرد نقاش و يا برخوردهايي با حرفهاي در قهوه خانه و مورد بي احترامي قرار گرفتن را ميشود بيشتر باز کرد و جوانب مختلف آنرا پياده کرد. بباور من هرچه بيشتر در معناي تفکر بينامتني باختين به ايجاد ديالوگ و گفتگو ،چه در درون يک فرد و ميان حالات و تناقضات درونيش،چه در بيرون و با عشق و يا با اجتماع و استاد، و بيان اين ديالوگ امکان دهي، اثرت و داستانت قويتر مي شود و پيوند ميان تراژدي فردي و جمعي و اجنتاب ناپذير بودن مرگ نهايي آيجان مشخص تر ميشود،مرگي که در واقع از قبل و در نگاه زن در نقاشي مطرح شده است و همه چيز گويي در نهايت آنچيزي را تکرار مي کند که در واقع غيرقابل تکرار است، زيرا تکرار تنها در شکل بيمارگونه آن به معناي تکرار و ماندن در بحران است و ايجاد تراژدي سيزيف. اما در شکل سالم و پرقدرت آن تکرار به معناي چرخشي است،چرخشي که اما هيچگاه تکرار نيست بلکه با خويش تفاوتي نو مي آفريند.موفق باشي دوست عزيز و ناآشنا..
داريوش برادري