اگر قرار باشد هرچه را که من دوست دارم عین خوبی و مخالف خود را عین بدی بدانیم و از مخالف خود نفرت داشته باشیم ، لازم میاید بر پایه این نفرت، دیگری را نابود کنیم و حق حیات به آن ندهیم. آنوقت «مخالف کشی» راه میافتد که اکنون در ایران بشدت جریان دارد . و عاقبت آش و کاسه هم یکی میشوند. مشکل «اسلام» به عنوان دین نیست. مشکل تبدیل کردن دین به سیاست و کشتار با این ابزار است. مسئله محبت و نفرت نیست. بل یکی شدن «دین و سیاست» در ایران است. راه حل مشکل «جدایی دین از سیاست» است. «نفرت» شایسته ی انسان نیست. کشف راه حل مشکل شایسته ی انسان است.آن هم جدایی دین از سیاست است. و چگونگی آنرا هم قانون باید مشخص کند. کسی که میگوید من خوبی مطلق ام و دیگری بدی مطلق- دارد همان کار را میکند که دین سیاسی میکند.گوهر اندیشه ی این آقا با فکر خمینی یکی ست. هر دو فکر «ماهیت کشتاری و ضد انسانی و دیکتاتورانه دارند».
اگر قرار باشد هرچه را که من
اگر قرار باشد هرچه را که من
آ. ائلیار
گر چه به ظاهر متضاد به نظر میرسند. بعضی ها «دوست نداشتن» و «دوری گزیدن» خود را با «دیکتاتوری» اعمال میکنند، چون «آزادی انتخاب » خود را نمی بینند و یا نفی شده میانگارند و یا «حق انتخاب» از آنها سلب شده است.از این رو حرکت «دوری» و «دوست نداشتن» خود را "نفرت" می نامند. حیوانات نفرت ندارند. دوست نداشتن و دوری کردن» دارند. انسان هم چنین است. نام این چیز ها را درست نیست«نفرت» بگذاریم. صحیح آن است که خصلت «زور گویی و دیکتاتوری» را هم در خود مهار کنیم. و در پی «حق انتخاب» باشیم.