Skip to main content

احزاب کارگری همیشه بوسیله

احزاب کارگری همیشه بوسیله
Anonymous

احزاب کارگری همیشه بوسیله روشن اندیشان بوجود آمده وهدف آن بوده که کارگران را بفرمانروایی رسانده وپس از آن کارگران را به دیکتاتوری طبقه خود سوق دهند. بطور واقعی دیده شد که روشن اندیشان پروپرلتاریایی بودند که در همه کشورهای کمونیستی، سکان احزاب کمونیستی و دولت کمونیستی را در دست داشتند. کارگران آموزش آکادمیک یا دانشگاهی « حقوقی، سیاسی، واقتصادی» نداشتند ودرنتیجه فرمان را بدست کادر کارآموزیدگان واگذار میکردند. کارگران تنها با فرستادن نمایندگانی به حزب پسنده میکردند. این نمایندگان تنها چشم بدست کادر رهبری میدوختند. اعضای حزب وکارگران، کادر رهبری را تشویق و ستایش کرده و برایشان دقایقی کف میزدند. ازاین راه، بیشتر وبیشتر کیش شخصیت وقدرت را درانحصارشان میگذاشتند. نادانست نیست که قدرت فساد میآورد. و در اینجا باز این کارگران اند که باید با کارشان زندگی ساده خود را ادامه دهند. اندیشه برنشتاین مبنی

بر اینکه کارگران میباید سندیکاهای خود را سامان دهند و بدین روش از خواستهای خود دفاع کنند. ـ روشی طبیعی و روان به سوی بدست آوردن زندگی مرفه ـ دوم اینکه از نگاه برنشتاین، دموکراسی و آزادی فرد مقدم بر سوسیالیسم است. اما آنچه رژیم کمونیستی را از درون مانند خوره ویران میکند، نادیده گرفتن اندیشه های شخصی و نادیده گرفتن شخص بعنوان محور جامعه است. در نتیجه، شایسته سالاری جای خود را به باورسالاری میدهد. دیگر آنکه در کمونیسم، جای رقابت سالم اقتصادی خالیست. رقابتی که سرچشمه گسترش اقتصاد در هر جامعه است. عملاً، کارگران در سیستم کمونیستی وجدان کار را، بر خلاف آنچه قبلاً خیال میشد، از دست میدهند. کار سرسری شده و بازدهی کار پائین میآید. در نتیجه کیفیت کالا نیز پائین است. *** چند مشاهده عینی: در آلمان شرقی برای خرید یک دستگاه فتوگرافی ساخت خودشان در یک فروشگاه، بدون آشنا، نمتوانستی آنرا بدست بیاوری. کارگران را میدیدی که از دیوار کارخانه پائین مجهیدند تا کارهای دیگر خود را سروسامان دهند. ملاقات پزشگ ودندانپزشگ بدون بردن کادو امکان نداشت. دیوارها و سقف همه خانه ها وکارخانه ها خراب شده بود. برای خرید وبدست آوردن یک اتوموبیل "ترابانت"، تا ده سال میباید انتظار کشید. *** درکشور رمانی فروشگاهایی موجود بود بنام شاپ که فقط با ارز خارجی وتنها اشخاص خارجی میتوانستند در آنها خرید کنند. بطوری که شهروندان رمانی مجبور بودند بواسته یک شهروند خارجی، تولیداتی چون کافه، ویسکی، سیگار، اودکلن وشکلات را بدست بیاورند. برای خرید یک بلیط قطار ویا هواپیما، بدون دادن "چپوق" کار پیش نمیرفت. دانشجویان رمانی میبایست در حین آموزش، یک ترم آموزش مارکسیسم ـ لنینیسم میگرفتند و پس از آن میتوانستند در حزب جوانان کمونیست وارد شوند وآینده اشانرا تضمین کنند.*** رژیم کمونیستی بسان یک ساختمان چند طبقه است با آپارتمانهایی مجزا. و در این آپارتمانها، هیچگونه کنتر آب، برق و شوفاژ وجود ندارد. در این صورت، ساکنین آن هیچ توجهی به مصرف عقلانی این فراوردها ندارد. مصرف بدون کنترل آنها به کمبود انرژی میانجامد. خلاصه اینکه در جامعه کمونیستی تقریباً همه فقیرند و از همه فقیرتر باز همان کارگرنند. واز همه ثروتمندتر همان کادرهای حزبی‌ اند*** اما آنچه اندیشه انگیز است، پس از این همه شکست در حوضه کمونیسم وپس از اینهمه هزینه جوانان راستین ووفادار چپ در ایران وجهان، چگونه ممکن است که باز هم کسانی ایده کمونیسم را بازگویی کنند و امید داشته باشند که کمونیسم بتواند راه جاره ایی باشد؟ آیا گذشته نمیتواند دروازه آموزشی باشد؟ آیا ما میتوانم کمونیسم را بهتر از لنین، استالین و مائو پیاده کنیم؟ دوستان گرامی مسئله کارگران را باید به کارگران بسپاریم. آنها نیازی به دایه ندارند. کارگران خود با تشکیل سندیکاهایشان، کاردان، زیرک و پخته میشوند. واز این سو میتوانند بخوبی حقوق اقتصادی ـ سیاسی خود را فراهم کنند. با درود فراوان