Skip to main content

بهار: الو، آقای شاهسوندی؟

بهار: الو، آقای شاهسوندی؟
Anonymous

بهار: الو، آقای شاهسوندی؟
شاهسوندی: بله؟ آقای بهار! دیگه چی میخوایی، ما که همه چیزا گفتیم.
بهار: نه، نه. یک چیز برام روشن نشده وآن اینکه شما گفتید که چهار سال تو زندان بودید، درصورتیکه من زدم تو ماشین حساب، دیدم که رویهمرفته 2 سال و 9 ماه میشه.
شاهسوندی: بابا، عبدول، تو دیگه کی هستی؟ هنوز نشنیدی که اگر کسی دو هفته بره تعطیلات و برگرده، ازش بپرسی خوب تعطیلات چطور بود؟ میگه معرکه! ولی خیلی زود گذشت، مثل اینکه فقط یک هفته بود. حالا تو زندان که هر روزش مثل دو روزه، اگه دقیق حساب کنی میشه 6 سال. دو سال تخفیف دادم شد 4 سال. دیگه ولم کن بهار! من الانه مشتری دارم، مزاحم نشو!
بهار: الان دارم با خانمتان مصاحبه میکنم.
شاهسوندی: مواظب باش دیگه مثل مصاحبه با من نشه! آبرو بردی جواد! هم آبروی منو، هم آبروی خودتو
بهار: نه، نه! میدونم دیگه.

شاهسوندی: راستی تا یادم نرفته اون CD موزیکی که بهت دادم و گذاشتی توی مصاحبه ، بده خانمم بیاره. مال من نیست. مال یه بنده خدای دیگه ایی. باید پسش بدم.
بهار: میدونم، میدونم. باشه.