Skip to main content

ملتی بدون ادبیات، هنر، موسیقی

ملتی بدون ادبیات، هنر، موسیقی
Anonymous

ملتی بدون ادبیات، هنر، موسیقی وشعر، ملتی خشگ، سیاه، وشکننده است. شاعرانی که شما نام بردید مانند: فردوسی، حافظ، سعدی، اینها همه در جهان غرب، در جایی که بسیاری از ایرانیان مهاجرت کرده اند! ترجمه وستایش شده اند. اگر ما این شخصیتها را نداشتیم، زندگیمان سیاهتر از این میشد. تأثیر نوشته های این هنرمندان بر جامعه بسان انفجار بمب اتم نیست. اما در دراز مدت میتواند این قطرهای آب سنگها را سوراخ کند. نوشته های جلال آل احمد و علی شریعتی، پیش از سالهای 57، اثرمذهبی روی مردم گذاشته بود وباعث روند انقلاب اسلامیونیز شد. تعداد نشر کتابها در ایران بسیار پائین است. تعداد چاپ یک کتاب از 2000 بالاتر نمیرود. حالا چه فلسفی ویا چه داستان. تعداد اندک این کتابها برای جمعیت هشتاد میلیونی ایران نشانه عمق تفکر در ایران نیست. ایرانی ساده خواه است و میخواهد هرچه زودتر شناخته شده و پول دار شود.

و اگر در این راه موفقیتی بدست آورد، موفقیتش دیر پا نیست. شاید چونکه نردبان ترقی را پله به پله بالا نرفته است.
درد مشترک ما نخواندن و گوش نکردن است. گوش نکردن به دیگری از همان دوران دبستان آغاز میشود، جایی که تعداد 80 دانش آموز را در یک اتاق بنام کلاس میچپانند.
و دانش آموز تنها یک شماره است ونه یک شخص. وتنها نیمه آنچه آموزگار میگوید به گوش دانشآموز میرسد.
شما میگوئید که فیلسوفان میتوانند چیزی برای جامعه برای گفتن داشته باشند. خوب این سخن درستی است. اما توجه کنید که حافظ وخیام نیز گفتهایشان فلسفی بود.
در جامعه ایران، شخص، حتی کسانی که چندین سال در بیرون از ایران زندگی میکنند، سعی بر آن دارد، درستی حرف خودش را بهر قیمتی و با چنگ ودندان هم که شده بکرسی بنشاند. واگر از پس این کار بر نیامد، با دشنام، با تمسخر و با نیشخند سعی در نجات خود دارد. چون غرور کاذب را جانشین فرهنگ گفتگو کرده. واگر این غرور کاذب درهم بریزد، پرخاش، دشنام وحتی واکنش فیزیکی میتواند جایش را بگیرد.
در مدارس ما حرفی از تحلیل آثار ادبی ایرانی ویا بیگانه وجود ندارد چه رسد به گفتگوهای فلسفی. و اگر ما از نوسالگی با این مقولات آشنا نشده ایم و آنها را هضم نکرده ایم، در بزرگسالگی دیگر توان آموختن و یا جذب آنها را نیز نخواهیم داشت.
کودک دو تا سه ساله ایی که تازه دندانهای شیریش کامل شده نمی توان یک لقمه بزرگ کباب در دهانش گذاشت. در ضمن گفتن این ضرب المثل شما" برو فکر نان باش که خربزه آب است" نیز نماینگر ساده کردن قضیه است. ومن میتوانم بجا در اینجا بگویم: مشت نمونه خروار است.
با سپاس