Skip to main content

در ادامه ی کامنت بالا:

در ادامه ی کامنت بالا:
آ. ائلیار

در ادامه ی کامنت بالا:
تا کنون چهار نوع برخورد با اسلام را شاهد بوده ایم:
1- دنبال کردن روش و تفسیراسلام بنیادین که سیاسی هم هست.اسلام خمینی-داعش
2- روش و تفسیری از اسلام که اعتقاد قلبی و شخصی ست با کسی هم کاری ندارد. و مدارا گر و غیر سیاسی ست. اسلام آیت الله بروجردی و شریعت مداری. و آقای بروجردی که اکنون در زندان است.
3- اسلام غیر سیاسی و جدا از دولت و قابل رفورماسیون. وبه عنوان اعتقاد قلبی.
4- اسلام اصلاح طلبان سیاسی -البته بخشی نه همه-که میگویند اسلام میتواند رفورماسیون قبول کند و با دموکراسی و حقوق بشر جور دربیاید و باز هم حکومت کند.
یعنی در کل دو نوع برخورد است: اسلام سیاسی(اصلاح شده یا نشده)- اسلام اعتقاد قلبی (جدا از دولت )
فکر میکنم:
- پروسه ی رفورماسیون اسلام مثبت و خوب است و تبدیل آن از سیاست به اعتقاد شخصی ضروری ست.

-نقد علمی اسلام-منطقی تاریخی- در خدمت جدایی دین از دولت است و رفورماسیون آن. و امر شخصی شدنش. نقد در خدمت رهایی از دگم ها و خرافات و کهنه گرایی ها و عدم مدارا و برتربینی ها و سیاست ...است.
- راه برخورد درست با دین طی چنین پرسه ایست. البته این تنها زاویه نظری برخورد است.

دین به عنوان اعتقاد ، را نمی توان نفی و نابود کرد. کسانی که در مسیر نابودی مکانیکی دین از طریق «فحاشی و ستیزه» -در عرصه نظری- میکوشند ، و اگر صاحب قدرت شوند میخواهند مراکز دینی را منفجر کنند، سخت در اشتباه اند. این روش نوع دیگر «داعش» است که «داعشگرایی سکولار» میتواند نامیده شود.
دین و پیامبران کشته نمی شوند. بل به صورت طبیعی می میرند. در جامعه اکنون دیگر دینی یا پیامبری ظهور نمیکند. چرا که این پدیده ها به صورت طبیعی-اجتماعی مرده اند و زنده نمیشوند. اما آنچه از اینان باقی ماننده نیز کشته نمی شوند و همین مسیر «زوال طبیعی -اجتماعی» را طی میکنند.
نقد منطقی-تاریخی دین در خدمت زوال طبیعی آن است.

دین که "اخلاقی-انسانی" شد و به مسئله شخصی و اعتقاد قلبی فرد تبدیل گردید در مقابل ناملایمات زندگی تنها تکیه انسان است و یاور او.
انسان تنها به دنیا میاید-تنها زندگی میکند- تنها هم میمیرد. انسان چه با جمع باشد و چه نباشد، در همه حال تنهاست. در این تنهایی ابدی تنها اعتقادات قلبی ست که دوست و همزاد انسان اند و یاور او. دین "اخلاقی-انسانی" شد ه یکی از این انواع ایمانهای قلبی ست.
یکی این جوری ست، دیگری عاشق طبیعت است و آن یکی عاشق انسان. و دیگری به چیزهای دیگرعشق میورزد ...

این چیزهای قلبی را نمی توان از انسان گرفت. نمی توان آنها را کشت. مرگ خیلی چیزها مکانیکی نیست. طبیعی ست و زمان خود را باید طی کند.
زورگویی و اعلام جنگ و اعمال خشونت فیزیکی و کلامی جاهلیت است.