شکنجههای زرتشتی نه تنها دستکمی از شکنجههای داریوشی نداشته، که بسا سهمگینتر از آنها بودهاند. و این برای دین و روحانیونی که استاد مرتضی راوندی در «تاریخ اجتماعی ایران» (جلد نهم) آنان را با چنین عباراتی توصیف کرده است، عجیب به نظر نمیرسد:«در هیچیک از مآخذ موجود اشارهای نشده است که جامعه روحانیان مصدر خدمات اجتماعی یا کارهای عامالمنفعه بوده و یا در صدد تخفیف آلام و رفع احتیاجات توده ستمدیده مردم برآمده باشند. موبدان تمام سعی خود را در راه مبارزه با کفر و جلوگیری از رشد افکار عمومی و توسعه ادیان دیگر بکار میبردند تا موجبات تضعیف یا نابودی قدرت ایشان فراهم نگردد (ص 14). اسباب قدرت روحایان فقط این نبود که از جانب دولت حق قضاوت داشتند و ثبت ولادت و عروسی و تطهیر و قربانی و تشییع جنازه و اصغای اعترافات گناهکاران و عفو و یا تعیین میزان کفاره جرایم و جز اینها با آنها بود؛ بلکه علت عمده اقتد
به موجب این منابع، آلات و ادوات شکنجه را در برابر چشم متهم میگستردند. زندانیان را از انگشت و یا از پا بطور سرنگون آویزان میکردند و آنان را با تازیانه میزدند. در زخمها سرکه و نمک و انقوزه میریختند. اندام آن بینوایان را یک به یک قطع میکردند و پوست سرشان را میکندند. گاه پوست چهره را از پیشانی تا چانه بر میداشتند و گاهی پوست دست و پشت آنان را میبریدند. سرب گداخته یا روغن داغ در گوش و چشم میریختند و زبان آنان را میبریدند و میل سرخ بر چشم میکشیدند. تمام یا قسمتی از پوست زندانی را میکندند و پر از کاه میکردند و از درخت میآویختند تا دیگران ببینند. زندانی را بر روی زمین یا بر روی دار سنگسار میکردند و یا زندهزنده لای دیوار مینهادند. گاه آن بخت برگشته را زیر پای فیلها میانداختند و گاه گردن او را از پشت سوراخ میکردند و زبان را از آن سوراخ بیرون میکشیدند. جوالدوز در چشم و تمام بدن فرو میکردند. سرکه و خردل در دهان و چشم و بینی آنان میریختند تا مرگشان فرا رسد (ص 414 و 415).
یکی از ادوات کثیرالاستعمال، شانه آهنین بود که گوشت تن محکوم را با آن میکندند و بر استخوانهای بیرون زده، نفت میریختند و آتش میزدند. شکنجه چرخ و اعدام با سوزاندن بر روی خرمن هیزم آتش زده، از دیگر شکنجههای متداول در بین روحانیون زرتشتی عصر ساسانی بود (ص 416).
نوع دیگری از شکنجه، موسوم به مجازات «نُه مرگ» بود. این شکنجه از این قرار بود که جلاد به ترتیب انگشتان دست و انگشتان پا را قطع میکرد و بعد دست و پای راست را تا مچ میبرید. سپس دست را تا آرنج و پا را تا زانو قطع میکرد. پس از آن گوش و بینی و پشت سر را میبرید. آنگاه اجساد اعدام شدگان را نزد حیوانات وحشی میانداختند (ص 416).
چنانکه کریستنسن به نقل از سوزومن آورده است (همان، صفحه 366)، در یک نوبت در سال 362 میلادی، تعداد 12.000 تن از ایرانیان مسیحی به همین ترتیب قتلعام شدند.
نادیده انگاشتن و بیتوجهی به این رنجهای بشری، ظلمی مضاعف در حق مظلومان و ستمکشیدگان و بیتفاوتی به آموزهها و تجربههای تاریخی است. بیتفاوتیهایی که منجر به تکرار چندین باره چرخه شوم حوادث خواهد شد.