Skip to main content

جامعه بشری از آغاز پیدایش

جامعه بشری از آغاز پیدایش
آ. ائلیار

بسوی جهانی بهتر

جامعه بشری از آغاز پیدایش مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته است. چون موجودی زنده بوده -با همه ی تفاوتهایی که با موجودات زنده ی دیگر داشت. در گذر از مرحله ای به مرحله ی دیگر هیچکس راه آن را نمی شناخت. نه متفکری و نه قهرمان و مردم معمولی. اما همه در این راه کوشیده اند. چه کسی یا کسانی راه گذر به کاپیتالیسم را نشان دادند؟ هیچکس.
پیشرفت، آرزوی زندگی بهتر به قدمت بشر کهن است. تا بشر هست این آرزو نیز وجود دارد. مراحل زندگی جامعه بشری را ایستی نیست و همواره ادامه خواهد داشت.
کسانی که کاپیتالیسم را پایان تاریخ میخوانند میخواهند بردگی نوین جهانی را جاودانه کنند.
اما حقیقت آن است که انسان طبق معمول در آرزوی زیست بهتر است و جامعه بشری هم
توقف ناپذیر است. با تمام افت و خیزهایی که دارد. بشر رو به سوی جهانی دیگر دارد. جهانی بهتر.

و راه ساختن آنرا هم در سیر حرکت طبیعی خود خواهد یافت.
تاریخ جهان تا کنون تاریخ برده داران و بردگان بوده است. در اشکال مختلف. امید است در آینده چنین نباشد.
در کجا ایستاده ای-ضف برده داران یا بردگان؟ مسئله این است. تا وقتی که بهره کشی انسان از انسان هست این پرسش به قوت خود باقی ست.
مارکس مارکسیست نبود. و نظریه اش نیز ایده لوژی نبود. حرکت و تغییر و تحول عنصر اساسی اندیشه ی او بود. اینکه کسانی آنرا به اصول دگم و مذهبی تبدیل نمودند خطای خودشان بود و به مارکس ربطی نداشت.
راه جامعه ی دیگر را نه مارکس بل 70 مارکس هم نمیدانند. اساساً راه را کسی از پیش نمیداند. راه درست در جریان سازندگی مشخص میشود. با تمام اشکالاتش. ولی میتوان از همه کس و همه جا بهره گرفت.

شکلهای گوناگون ایده لوژی برده داران از نئو لیبرالیسم تا ناسیونالیسم و ترکیسم و پان ایسمها و غیره سنگلاخی ست که ضرورتاً باید از آنها عبورکرد.
پیشرفت تکنولوژی انسان هر اندازه باشد-حتی وقتی که بشر با سرعت مافوق نور نیز حرکت کند- اگر حاصل انرژیش و زندگی او با خودش بیگانه باشد و به خود تعلق نداشته باشد- مورد سوء استفاده قرار بگیرد، روشن است که برده داری تنها شکل عوض کرده است. و چنین زندگانی نمی تواند انسانی باشد.
امید است زمانی بشر بتواند محیطی را فراهم کند که در آن شرط سعادت فرد سعادت جامعه باشد و بعکس.
مارکس بزرگترین نقاد کاپیتالیسم بود و هست. و از این رو نیز آموزگار بزرگ زحمتکشان جهان است.

خلاصه نظربخشی از چپ دموکرات ایران را جهت آشنایی اینجا میاورم که توسط شیدان وثیق جمعبندی شده است:

« ۱. گسست از سیستم فکری و عمل کردی ”سوسیالیسم واقعا موجود” که طی چند دهه در شوروی و تعدادی از کشورها حاکم بود و اساس فکری مسلط در جنبش کمونیستی را تشکیل می ‏داد.
۲. ما به آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم باورمندیم و برای تحقق آن ها در ایران مبارزه می کنیم. از نظر ما آزادی با عدالت اجتماعی و سوسیالیسم با دمکراسی پیوندی عمیق دارند. ما مدافع‌ حقوق‌ بشر هستیم‌ و علیه هر گونه‌ ستم‌ و تبعیض ملی‌، طبقاتی‌، جنسی‌، نژادی‌، مذهبی‌ و عقیدتی‌ مبارزه‌ می‌کنیم.
۳. ما اعتقاد بر این داریم که جمهوری اسلامی مانع اصلی آزادی، دموکراسی، پیشرفت و عدالت اجتماعی است. از این‏ رو هدف برنامه‏ ای ما رفع این مانع از طریق مبارزه مسالمت ‏آمیز به دست مردم و از طریق گسترش جنبش همگانی و استقرار یک جمهوری دمکراتیک مبتنی بر جدایی دولت و دین در ایران است.»

ذهن نقادان نظریات مارکس هنوز بروز نشده است. اینان همچنان در دوره ی جنگ سرد به سر می برند. و همه حرفهایشان «تکرار سخنان نویسندگان این دوره در مورد ایده لوژی مارکسیسم-پولپوتیسم-استالینسم و غیره» است.
چوب به «کهنه» میزنند که «نو» فراموش شود.

ازمهمترین دلایل شکست ”سوسیالیسم واقعا موجود» می توان به این موارد اشاره کرد:
1- تبدیل کردن اندیشه های مارکس به دگمهای جامد
2-جدا نمودن سوسیالیسم از دموکراسی - و آزادی از عدالت اجتماعی. و اعمال دیکتاتوری حزبی.
3- عدم توجه به جهانی بودن روند تحقق سوسیالیسم و باور به اینکه میتوان در یک کشور سوسیالیسم را بنا نمود.
4- محاصره ی اقتصادی از سوی کشورهای سرمایه داری
5- پذیرش سرمایه داری دولتی به نام نظام سوسیالیستی.
6- عدم توجه به سطح لازم رشد همه جانبه ی جامعه برای سوسیالیسم.
7- اعمال دیکتاتوری حزبی به نام کارگران بر ضد کارگران. و به نام خلق بر ضد خود خلق.
8- بکارگیری کشتار و خشونت علیه خود زحمتکشان و مردم. توسط حزب و دولت.
9- و ...

تضاد آزادی و دیکتاتوری- فقر و غنا - تبعیض در مورد ملیتها بود که جوامع را متلا شی کرد.و همه با سوسیالیسم بیگانه بودند.