Skip to main content

آقای ا.ائلیار،

آقای ا.ائلیار،
Anonymous

آقای ا.ائلیار،
در اینجا بحث بر سر علمی ویا غیر علمی بودن اندیشه های مارکس نیست. او از زمان خودش بسیار جلو بود وتوانست دگرگونیهایی بیمانندی در زمینه های اقتصادی، فلسفی و تاریخی ببار بیاورد. اگر بسیاری از انسانها برای اندیشه هایش جانشان و یا زندگیشان را فدا کردند، دلیل بر خشن بودن نظرات وی نیست. شاید بدون اندیشه هایش دنیا اصلاً شکل دیگری میداشت وشاید بدون آن چندین میلیون بیشتر از آنچه تا بحال کشته شده اند، کشته میشد!
اما در اینجا میخواستم کمی در مورد دوتا از 10 موردی که شما علت شکست سوسیالیسم میدانید بنویسم وآن علتهای شماره 1 و 4 است که شما آنرا تبدیل اندیشه های مارکس به دگمهای جامد و محاصره اقتصادی سرمایه داری نامیده اید.
بر روی آنچه شما آنرا محاصره اقتصادی از سوی کشورهای سرمایه داری مینامید باید کمی تأمل کرد.
در هر کشوری با آغاز جنبش سوسیا لیستی،

درهای آن کشور سیستماتیک بسته میشود. زیر بنای کشور در حال دگرگونی است وناگزیر بسیاری قصد دارند خانه وکاشانه را نجات دهند تا دجار قصب نشود. پس از مدت زمانی دگرگونیهای روبنایی نیز قدم در راه میگذارد وبناچار برای توقف فرار انسانها درهای کشور بیشتر وبیشتر مهر وموم شده، روابط اقتصادی وفرهنگی در درجه اول با کشورهای هم مسلک گسترش یافته و از طرفی دیگر سر اهرم روابط یاد شده با کشورهای سرمایه داری پائین میآید. در نتیجه اولین پله های روابط اقتصادی ـ فرهنگی میشکند. پس از این نیز اعتماد فی مابین کاسته شده، آتوبلوک ودشمن پنداشتن دیگران جای روابط نرمال را گرفته وروابط اقتصادی- فرهنگی با کشورهای سرمایه داری به صفر میرسد. در این حالت کشور سوسیالیستی به آرزوی خود که همان قطع روابط بود، رسیده وما نمیتوانیم از محاصره کشورهای سرمایه داری صحبت کنیم.
در سالهای 70 رادیو مسکو ورادیو برلین به زبانهای فارسی از بامداد تا آخر شب به کشورهای سرمایه داری دشنام میدادند وآنها را یکدست امپریالیست قلمداد میکردند. بیگمان قصد من در اینجا پاک کردن دست کشورهای سرمایه داری نیست.
اما عامل 1، تبدیل کردن اندیشه های مارکس به دگمهای جامد، یک عامل سرنوشت ساز وعامل محرک شکست سوسیالیسم از درون سیستم بود که منجر به برگشت دوباره سرمایه داری شد!
این عامل را من شخصاً به مدت 7 سال اقامت دانشگاهی در دو کشور سوسیالیستی توانستم مشاهده کنم و با تماس با مردم آنجا آنرا درک کنم.
تبدیل کردن اندیشه های مارکس به دگمهای جامد. بله اینجا بطور خلاصه میشود گفت که
* در جامعه برنامه ریزی شده نمیتوان موفق شد، چون این برنامه ها نه برای فرد ونه برای بنگاها سود آوراست. جرئت سرمایه گذاری ونو آوری بخاطر تقسیم ثروت وفایده آن برای همه از دست میرود.
* چون کشورهای کمونیستی همیشه در بحران زندگی میکنند، سرمایه فراوانی را در راه ساخت وساز ابزار جنگی بکار میگیرند.
* شایسته سالاری جایش را به نفع آشناسالاری و کادرسالاری خالی میکند.
* کمونیسم قصد داشت خوپسندی را برطرف کند، اما خوپسندی متأسفانه در نهاد انسان است و شوربختانه خودپسندی موتور متحرک جامعه است ولی خودپسندی را شاید بتوان در رژیم سوسیال دمکرات در کانلهای منتطقی جاری کرد!
* شعار خیرخواهانه مارکس« از هر کس باندازه توانائیش وبه هرکس باندازه نیازش»
که میبایست در جامعه کمونیستی پیاده شود، دقیقاً در نهاد انسان خودپسند نهفته است. و این شعار ودرست این شعار موجب لغزش پایه های سوسیالیست شد. فرد در این شرایط کمتر کار میکند و بیشتر از آنچه لایق اش است بر میدارد.
اگر شما یک مجموعه مسکونی را در نظر بگیرید که در آن 50 خانوار زندگی میکنند واین مجموعه تنها یک کنتر آب و یک کنتر برق داشته باشد، هرکس تا میتواند آب وبرق مصرف میکند. و در نهایت برشکستگی زنگ را بصدا در میآورد.
انقلاب فرهنگی در چین قصد داشت روبنا را دگرگون کند اما نه تنها به مقصود نرسید بلکه باعث کشتار بیرویه انسانها، دشمنتراشیها و پرونده سازیهای میلیونی شد.
با تشکر