Skip to main content

جناب آزاد سلام؛

جناب آزاد سلام؛
بهنام چنگائی

جناب آزاد سلام؛
بازهم تأکید متناقض دوباره ی شما:
در اقتصاد(( از زمین ، نیروی کار، مواد خام و سرمایه بعنوان «عوامل اساسی تولید» یاد می شود واقعیت این است که زمین ، نیروی کار، مواد خام و سرمایه را می توان منابع محدود تلقی کرد))
جناب آزاد، این گویش جز مغلطه بیش نیست! شما به پرسش های پیشین من پاسخ ندادید و حالا دوباره گفته هایتان را تکرار می کنید.
پس دوست گرامی بدانید که: زمین، نیروی کار، موادخام، ابزار تولید و خدمات و خود سرمایه همگی و یکجا مال صاحب سرمایه است.
همچنین، دانایی و یا دانشوری مورد نظر شما که علم و تکنولوژی باشد، نیز مستقیما و همگی مستخدم اراده ی مطلق سرمایه بوده و هیچیک به تنهائی هرگز قائم به ذات نیست؛ چه رسد به اینکه توان اعمال نفوذ آنها علیه سرمایه، بیرون دوایر اداره و اراده بورژوازی قرارداشته باشد و تازه استقلال اش پایان ناپذیر متصور شود. نه چنین چیزی تنها توهم است و بس

شما در ادامه نوشته اید:
بکاری گیری تکنولوژی جدید در امر تولید "وابستگی به سرمایه" و "نیروی کار" را کاهش می دهد.
جناب آزاد، آیا ممکن است که شما تناقض این جمله خودتان را ندانسته و اشتباهی آنرا بدینگونه ی بی سر و ته نوشته باشید؟ آخر از کی تا حالا تکنولوژی ها چه قدیم و چه جدیدشان در تولید و خدمات، بیرون از اراده ی سرمایه بوده اند؟ مگر خود شما تلاش ندارید که بگوئید: رشد بالای تکنولوژی دیجیتالی، تولید را بی نیاز از وجود طبقه ی کارگران خواهد کرد!؟ زمانی که هم سرمایه و ابزار و هم نیروی کار و هم ایده و... همگی یکجا در تملک بورژوازی ست! پس چطور ممکن است که ( تکنولوژی جدید در امر تولید ("وابستگی به سرمایه" را کاهش دهد.) شاید تصور دارید که تکنولوژی به کسی و جریانی تعلق ندارد و بلکه آسمانی ست؟!
همانطور که بار پیش گفتم، این سبک بی پایه ی دیالوگ و نقد ذهنی و فرافکنانه با همه ی پراکندگی ها و التقاطیگری هایش، خود نیز دقیق نمی داند که در پی چیست؛ و ناگزیر جز رویاپردازی فراتاریخی ندارد و نیست. همچنین او هیچگاه نمی تواند برای جویندگاه راه رهائی از ستم سرمایه اندکی هم که شده، پشتیبانی اندیشه ورزانه به دست نیروی کار و فرودستان دهد.
جناب آزاد شما اولین و آخرین نیستید و نخواهید بود که ما کمونیست ها و چپ های برابریخواه را به چوب ( تجربه شوروی سابق و بطور کلی بلوک شرق ) می کوبید!
اجازه بدهید با صراحت از شما بخواهم که گناه ما را در آن فاجعه سرمایه داری دولتی بازگو کنید.
آخر تاکی می شود فکر و دهان ما را به گناه بی گناهی دوخت که این و یا آن به نام ما کمونیست ها در اینجا و یا آنجا چه کرده و یا نکرده است؟! راهکارهای غلط و یا درست آنان در دل تاریخ جای دارد و به ما هیچ ربطی ندارد؛ مگر برای تدبیر درستِ فردا.
آما دوست من یادتان باشد و نرود که دست آوردهای بزرگ بلشویک های انقلابی با همه ی فجایع ناگوارمتعاقب اش، هنوز هم در این درندشت آدمخواری کاپیتالیسم و آمپریالیسم مایه افتخار بوده و می تواند سمبول امید به فردائی بهتر برای نوع بشر باشد. وانگهی بی همه ی عوارض خونین و اعمال اراده ی قدر احزاب کمونیست به جای اعمال اراده و اداره ی کارگری و خودگردانی آنها! خلائ اصلی به قول مارکس در تداخل تئوری (تلفیق آگاهی با جنبش خوبخودی) بود که به مرور استالینیسم انجامید، مبحثی برجسته ای که فعلا مورد نطر ما نیست.
در عرصه ی بحث فعالیت های دولتی و خصوصیِ اقتصاد، با چند جمله نمی شود به ابراز نظر دقیق و درست پیرامون سوژه دست یافت؛ پس من وارد بحث آن نمی شوم. اما اداره اقتصاد دولتی و خصوصی خواه ناخواه نیازمند یا پروسه ی مستقل و مشترک بین دولت و بخش خصوصی ست که آن روابط حاکم را نمی توان اراده گرایانه تعطیل و یا تصفیه کرد؛ بلکه خودگردانی بخش های مختلف دوایر تولیدی و خدماتی می باید مستقیما زیر اراده و اداره ی کارگری و کارفرمائی در آغاز هدایت شده و چگونگی پیشبرد امور آنرا با تدبیر جمع تنظیم کند.
در پایان نوشته اید:
در واقع همزیستی مسالمت آمیز کار و سرمایه را میتوان به یک نوع ازدواج بد تشبیه کرد که طرفین علی رغم اختلافی که باهم دارند بنا به دلایلی خود را مجبور به ادامه زندگی مشترک می بینند

من با تعابیر شما مخالف هستم. زیرا، میان روابط (کار و سرمایه) هیچگاه مسالمتی وجود نداشته و نخواهد داشت؛ مگر اینکه ما بخواهیم در میانشان رویاپردازی کنیم.
در کجای دنیا دیده شده و ما شنیده ایم که سرمایه ی کارفرما، کارگر پناه شده باشد.
بی دلیل نیست که می گویند که سرمایه وطن ندارد؛ زیرا وطن او، مکانی ست که برای سرمایه اش بیشترین سود را به ارمغان بیاورد.
میان سود و انباشت سرمایه و چلیدگی کارگر که اموری واقعی هستند، هیچگاه دوستی نیست و بنا بر این، آنها نه با هم تنها مخالف، بلکه دشمنی سازش ناپذیر دارند.موفق ب