Skip to main content

جناب ع. ب. تورک اوغلی ویا

جناب ع. ب. تورک اوغلی ویا
Anonymous

جناب ع. ب. تورک اوغلی ویا درستش را برایتان می نویسم، تورک اوغلو!
شاید این نوشته های من برای شما تکرار مکررات باشد، برای امثال شما که به قول خودتان پشت کامپیوتر می نشینند و هر تفکر و نقطه مبهمی را کشف می کنند.

عزیز من، من اینها را نه از پشت کامپیوتر بلکه به عینه لمس نموده ام. دوست فعالمان که از باکو برگشته بودند هنوز هم در زندان تبریز به سر می برند. دوستان من فقط به صرف فعالیت های سیاسی شان از باکو اخراج شده اند. نوشته ام، شعار تبریز باکو آنکارا در ابتدای امر توی استادیوم از سوی ماموران حکومتی بوده. این گفته ام تخیل نیست، عین واقعیت بوده و هدفم در وهله اول آگاهی رساندن به جوانان پرشور و احساساتی است که فریب همچون افرادی را نخورند، دوم نشان دادن این موضوع است که درنهایت امر این شعارها چه زیانهایی برای فعالان آذربایجانی به بار می آورد و زمینه معرفی آنها را به نام جاسوس اجنبی از سوی رژیم فراهم می کند.
از ضعف کار من و تو سخن گفته اید. نمی دانم چند سالتان است. من شغل هیئت علمی خودم را به خاطر فعالیت های هویت طلبی ام و فعالیت هایم روی فرهنگ و موسیقی ملی مان از دست داده ام و از محل کارم اخراج شده ام. پس از اخراج جهت امرار معاش خانواده ام مغازه فکسنی که باز کرده بودم پلمپ شد ولی باز از فعالیت خودم دست نکشیدم. کتابهایی برای موسیقی آذربایجانی نوشتم. هر از گاهی از طریق یوتیوب شاهد اجرای قطعات این کتابها توسط جوانان آذربایجان شمالی هستم. شاهد اجرای این قطعات در فستیوال های موسیقی در ترکیه بودم. نمی دانم چقدر با جاده اهر- تبریز آشنایی دارید، می توانید توی گوگل سئرچ کنید، ببینید هر هفته چند نفر در سوانح رانندگی این جاده خطرناک کشور کشته می شوند. صرف عشق به فرزندان آذربایجان بود که مرا وادار می کرد هر هفته جهت تدریس موسیقی بچه های مشکین شهر از این جاده عبور نمایم و شاگردانی تربیت نمایم که بتوانند در جشنواره های کشوری به نام موسیقی آذربایجان صاحب مقام شوند. راست می گویید ماها کوتاهی کردیم و کارهایی که می کنیم به درد نخوری انجام دادیم. بایستی ما هم می رفتیم استادیوم تختی شعار تبریز باکو آنکارا سر می دادیم و ما هم جز آنهایی می شدیم که حتی محض رضای خدا از بین هزاران نفری که توی استادیوم شعار می دادند، صد نفر نمی شدیم که پا را از استادیوم بیرون گذاشته و فقط پلاکارد به دست و بی سر و صدا در حمایت از دریاچه اورمیه به سمت پلیس راه خسروشهر و جزیره شاهی حرکت نماییم .
اما ترکیه: دوست من! من سالیان دراز ترکیه زندگی کردم. عاشق مردمش شدم شیفته موسیقی و فرهنگ و ادبیاتش شدم. اما دولتش مقوله دیگری است. بایستی توی ترکیه به سر می بردید تا متوجه آنچه نوشته ام می شدید. موفق و پیروز باشید
در نهایت عزیزتر از جان! مخاطب من توی این نوشته شما نبودید. درد هر دوی ما یکی است. هدفمان هم آذربایجان سربلند می باشد. اما هر شئی آددیم آددیم