Skip to main content

ماجرا اینطورشروع شد که

ماجرا اینطورشروع شد که
کیانوش توکلی

ماجرا اینطورشروع شد که «محمدعلی مهرآسا»عضو جبهه ملی، درمقاله ای، کربلای تاریخی را به تصویر کشید و در پایان « امام حسین» را زنباره خطاب نمود و سربازان گمنام امام زمان بلافاصه واکنش هکری نشان دادند ورئیس 90 ساله جبهه ملی یعنی ادیب برومند را ترساندند،هشداراطلاعاتی هاي بی نام نه تنها موجب حذف مقاله شد بلکه برومند با نظراتی که ارائه کرد که موجب ناراحتی هم جبهه ای ها وسکولارها را فراهم آورد.او بعدا فرمایشات خودرا بنوعی پس گرفت.از سوی دیگر بهنود در گفت وگو با کامبیز «لوث و بی مژه» اشاره کوتاه ونیمه تمامی در باره «روشنفکران شیعه» و مقایسه هویدا و محمد خاتمی داشت .دکتردوشوكی تیز بین هم که قصد «مرخصی سیاسی» را داشت، از وسط راه برگشت و ازنگاه اتنیکی واز میان آن همه کلمات گفته شده بهنود به « نیمه جمله» او بسنده نمود و آغازگر «جنگی» شد که اپوزیسیون «نیمه جان» را به حرکت واداشت..

مسعود بهنود، بجای اینکه به دوشوکی که مثل او ،لندنی است ، پاسخ بگه ، نامه ای به شخص مجهولی بی نام نشانی بنام« ف.م.سخن» پاسخی دیپلماتیکی داد ودرلابلای آن به منتقدین با نام و نشان اشاره ای نمود؛ بدون اینکه منظورخود را در باره معنی و مفهموم روشنفکر واضح بیان نماید ؛ «تحلیل »نمود که اصولا «روشنفکر»و «تحلیلگر»نیست و به گزارشگری بسنده می کند. پس از این نامه بهنود؛ صفحات ایران گلوبال ، گویا و چند سایت دیگر پر شد از نقد بهنود و برومند در حالی که این دو هیج ربطی در ابندا بهم نداشتند.با ری جنگ تن به تن این چند نفر؛ مثل« نیترو گلیسرین» موجب باز شدن رگ های مسدود و بی حال اپوزیسون خارج از کشور شد.
اما عطاالله مهاجرانی موضوع را دقیق «گرفت» و دعوا ها را تشدید کرد و ....منهم که اصولا حال، حوصله و وقت نوشتن را نداشته را مجبور ساخت که مجددا به کامنت نویسی های دنباله دار باز گردم ..... اگر فرصتی شد،قصه کوچلوای در باره اپوزیسیون «نیمه جان» بنویسم....انشالله