Skip to main content

یه روز تلفن زنگ زد برداشتم

یه روز تلفن زنگ زد برداشتم
آ. ائلیار

یه روز تلفن زنگ زد برداشتم دختر نوجوانی گفت:
-«میتونم با پسرتان صحبت کنم؟»
رو به پسرم که همسن و سال او بود گفتم :
-«بیا باتو کاردارد».
-کیه؟
-یه دختر خانم.
او گوشی را گرفت و گفت :
-بله ؟
....
پسرم رو کرد به من و آرام گفت:
-«میگه چه موسیقی گوش میکنی؟»
به او که عاشق مایکل جکسن بود گفتم بگو:
- «موتزارت-بتهوون»!
او هم نامردی نکرد و گفت :
-««موتزارت-بتهوون»!
دخترک:
-« ا.......ح، با تو هم که نمیشه حرف زد!...»
و تلفن را قطع کرد. همه خندیدیم.
------
حالا این قصه قضیه ی نسل جوان ایران و استاد اباذر است.
جانم وقتی بگی «موتزارت -بتهوون» خیلی ها فرار میکنند.
شعار نسل پاشایی «پاپ-مدرنیت» است. و شعار استاد «بتهوون-سیستان».
عمیق نگاه کنیم این دو تضادی باهم ندارند.

لازم است پلی بین این دو شعارزده بشود. و هر دو پدیده را « در مدرنیت» ببینیم. و آنها را در مقابل هم قرار ندهیم. اما استاد به علت دید سنتی تنها به «موتزارت-سیستان» چسبیده و توجهی به پل بین آنها ندارد. و بر «سوء استفاده ی حکومت از پاپ» انگشت میگذارد. درست . اما می توان آنرا را روشنگری کرد ولی نه با نفی شعار نسل جوان.

نسل جوان از هر چیز جدید استفاده میکند و میخواهد جامعه را که در اسارت سنت و فاشیسم اسلامی ست رها کند. این در خدمت سیستان و بلوچستان و همه ی ایران است. و تضادی با موتزارت و غیره ندارد. و حتی با کار و نان و آزادی. اینها پدیده های مکمل یکدیگر و هم مجموعه اند.
استاد محترم که با کفش رفته روی اعصاب نسل جدید نمی تواند چیزی را برای آنها روشنگری کند. این روش نادرست است. نفی مهوشها و پاشایی ها میشود همین آخوندها و سیستان و بلوچستان.-نه بتهون و موتزارت و غیره. چه درسیاست و چه در موسیقی و هنر. استاد در فاشیسم اسلامی ترس از خاتمه ی پاپ به فاشیسم دارد. چه ترسی؟ همین حالا فاشیسم اسلامی بقدر کافی از همه چیز بهره میگیرد.چه علم و چه هنر و موسیقی و خرافات. کار لازم روشنگری ست نه مخالفت و ایجاد درگیری با نسل جوان. در گیری به این منجر میشود که بخشی میگویند « اینکه سیستان میمیرد به من چه-مسئله ی من نیست.»
ضروریست روشی اتخاذ شود که نسل نو احساس کند همه چیز مسئله اوست و به حال و آینده اش مربوط است.
دید غربزدگی آل احمد شد دید شریعتی و بعدش هم دید خمینی، که حاکم شد. اینها هم همین دید جناب اباذر را داشتند.
واقعیت این است که در جامعه هم موسیقی کوچه بازاری هست- چه جهانی و چه محلی؛ و هم کلاسیک و هم موسیقی نو جو . و موسیقی هنری در سطح دانشگاهی . نقد و روشنگری همه ی اینها مثبت است ولی یکجانبه نگری، مطلق سازی، نفی علائق دیگران-گیریم مبتذل به ناچار در نهایت به همین خمینسم و یا به فاشیسم های سکولار منجر میشود.
اصل ، آزادی همه علائق است. به همراه نقد و روشنگری. بدون اینکه به ضدیت با علائق نسل جوان اقدام نمود.
استاد توهین میکند و کارش را درست میداند. میخواهد با زور نسل جوان را بقول خود از ابتذال خارج کرده به سیستان متوجه کند. این همان «با زور به بهشت بردن یا بهشت ساختن است.»
که میدانیم از اصول حکومتهای توتالیتر است. و راه درستی نیست.
«باید به شما توهین کرد». به این معنی ست که قدرت ندارم -اگر داشتم همه یتان را به بهشت می بردم...
خوب. اینکه همان فاشیسم اسلامی و سکولار است. فرق شما کجاست؟

وضع زندگی مردم در سیستان و بلوچستان و کردستان و حتی در اطراف خود تهران در زاغه ها؛ و دیگر نقاط بسیار محروم ایران در زمان شاه و نیز اکنون- همیشه غیرقابل تحمل بوده و مرگبار. لازم است با توجه و احترام به علائق نسل جدید آنان را متوجه این وضعیت کرد. البته من فکر میکنم این نسل از وضع نقاط محروم بخوبی آگاه است. حتی بهتر از من و استاد محترم. حرکت جمعی برای پاشایی را مقدمات حرکت جمعی علیه ستم در نقاط محروم میداند. ولی اکنون بخاطر سرکوب شدید ، حرکت جمعی در این مورد را امکان پذیر نمیداند. برای حرکات سیاسی درشرایط حاضر نمیشود چنان نیرویی بسیج کرد. اعتراض در مقابل کانون وکلاء که حقوق بشری بود تنها عده ی انگشت شماری را جمع کرد. نسل جوان میخواهد با هزینه کمتر کارش را پیش برد.

سرکوب ددمنشانه جنبش 88 و کهریزک را فراموش نکرده است.
نسل جدید بسیار محتاط شده، اما از هر چیز امکان دار و نقطه ضعف حکومت استفاده میکند تا کار «آزادی» را پیش برد. از «آزادی یواشکی-تا رأی دادن به روحانی- که در حقیقت یک نه ی تمام به فقیه حاکم بود- و حرکت جمعی در مرگ خواننده - همه اینها حرکات اعتراضی محتاطانه هستند و کم هزینه اند...باقی در کامنت زیر.